سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

از غربت پیمبر داور به گریه افتاد

پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۰ ب.ظ

از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد
توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد

از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌...
می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد

وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر"
جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد

هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر
بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد

یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت
آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد

تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش
خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد

در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را
از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد

رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش...
آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد

بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را
از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد

روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل
آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد

با قد خم رسید و در بین قتلگه دید...
فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد

جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..."
تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد

محمد جواد شیرازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی