سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 1- محرم :: شب 10 محرم شب عاشورا :: گودال و مصیبت حضرت» ثبت شده است

ای که هم عزت و هم آبرو و جان منی
نه عبایی به تنت مانده و نه پیرهنی

قسمت می دهم ای ماه روی نیزه ی من
باز با زینب غم دیده بگویی سخنی

گرچه من یک زنم و تشنه ی دور از وطنم
جان فدایت که چنین تشنه ی دور از وطنی

خواستم تا که بمانم ته گودال، نشد
زد مرا با سپرش حرمله آن هم زدنی

بدنت روی زمین مانده، سرت بر روی نی
هر طرف می نگرم جلوه گری، دلشکنی

سال ها اهل کرم بودی و امروز ببین
نه به تو آب کسی داد، نه حتی کفنی

غیرت الله ببین بعد علمدار حرم
پاسخ این زن و بچه است فقط بددهنی

تا دم مرگ برای بدنت گریانم
تا دم مرگ کنم یاد غمت سینه زنی

حق بده تا که خودم را بزنم، داد کشم
ساربان کرده به دستش چه عقیق یمنی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۲ ، ۰۴:۰۶
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۴ ماه رمضان ۱۴۰۲

پس از طلوع سرت، رنگ آسمان خونی است
دو چشم تارم ازین ماتم گران خونی است

نگار تشنه لبم، تشنه کام جان دادی
لبان خشک تو بر نیزه، همچنان خونی است

دریده پیرهنی بین ما علامت بود
خودم به دست کسی دیدم آن نشان خونی است

بگو چه بر سرت آورده لحظه ی غارت
چرا نگین تو در دست ساربان، خونی است؟!

همان دهان که مناجات خوان زینب بود
چه خاک بر سرم آمد، همان دهان خونی است

چگونه نیزه زده نیزه دار؟! حیرانم
چه شد حسین؟! چرا چهره ی سنان خونی است؟!

فرشته های حرم را به تازیانه زدند
نگاه کن که پر و بال دختران خونی است

شتابِ چوب کمان بر رخم نشان انداخت
نکن تعجب اگر چوبه ی کمان خونی است

لباس پاره ز تو ماند و جوشن از عباس
هر آنچه مانده برایم در این جهان خونی است

محمد جواد شیراری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۲ ، ۰۳:۵۹
عبدالرقیه

جان همه ی تشنه لبان در این ماه
قربان لب خشک اباعبدالله

آن تشنه که با ضربه ی سخت نیزه
افتاد زمین از روی مرکب ناگاه

خود را به سر زانو و با صد زحمت
هر طور که شد، کشید تا قربانگاه

لب تشنه به نیزه تکیه داد و با سنگ
می زد به سویش هر که می آمد از راه

اوباش همه دور و برش خندیدند
تا خواهر او کشید آهی جانکاه

با ناله ی خواهرش همه از مقتل
رفتند ولی سنان نیامد کوتاه

آنقدر که زخم جای هر زخم زدند
مدفونِ میان تیر و خنجر شد شاه

محروم فقط نه اینکه از آب شود
حتی بدنش شد از کفن محروم، آه

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۳۲
عبدالرقیه

ثواب شعر هدیه به روح ملکوتی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
 

دانلود صوت بخشی از شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۱ محرم ۱۴۰۰

سه ساعت است که در قتلگاه افتادی
محاصره شدی و بی پناه افتادی

سه ساعت است که خون از تنت شده جاری
میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری

سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است
جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است

سه ساعت است که ناله زدی " أنا العطشان"
ترک ترک شده لب هات، قاری قارآن

سه ساعت است پرت را به خاک می مالی
چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی

سه ساعت است که دلواپس حرم هستی
به چشم تار، نگهبان معجرم هستی

سه ساعت است که در فکر غارتند این ها
به فکر بردن سود از غنیمتند این ها

سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا
شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا

سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست
هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست

سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد
به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد

سه ساعت است تو را می زند به هر حربه
به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه

سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را
سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را

چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد
میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد

به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین
سرت ز نیزه زمین خورد، رفت در خرجین

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۵:۱۹
عبدالرقیه

فقالوا: " انّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لاَبِیکَ..."

کس منزلتت ندید، بُغضاً لابیک
از کینه شدی شهید، بُغضاً لابیک

از هر طرفی بر بدنت سنگ زدند
وقتی که شدی وحید، بُغضاً لابیک

تا زیر و رویت کند سنان، با نیزه
پهلوی تو را درید، بُغضاً لابیک

آن قدر عصا بر بدنت زد یک شیخ
تا خون ز لبت چکید، بُغضاً لابیک

با خشم و غضب، شمر سوی قتلگهت
آمد به تنت رسید، بُغضاً لابیک

تا که بدنت را بکشد سوی خودش
گیسوی تو را کشید، بُغضاً لابیک

چرخاند تنت را که سرت را ببرد
با یک لگدی شدید، بُغضاً لابیک

با خنجر کندش چقدر ضربه زد و...
سر از بدنت برید، بُغضاً لابیک

یک لشگر بی رحم، زمان غارت
بر روی تنت دوید، بُغضاً لابیک

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۳۳
عبدالرقیه

"فرقة بالسیوفِ وفرقة بالرماحِ وفرقة بالحجارهِ وفرقة بالخَشَبِ والعصا..."

پر شده دامن همه با سنگ
می زند هر کسی به آقا سنگ
"همه کج می روند" حتی سنگ
می خورد بر عزیز زهرا، سنگ

قتلگه شد ز سنگ مالامال
آه... زهراست شاهد گودال

ناگهان تکیه داد بر نیزه
یک حرامی زدش به سرنیزه
ریختند آه... آنقدر نیزه
دفن شد جسم شاه در نیزه

نیزه ها می رسند در جنجال
آه... زهراست شاهد گودال

نیتِ قربِ پیرها با چوب
استخاره بگیرها با چوب
ضربه های حقیرها با چوب
خُرد شد چوبِ تیرها با چوب

تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال
آه... زهراست شاهد گودال

قاتل از ره رسید با خنجر
رنگ زینب پرید با خنجر
شمر نعره کشید با خنجر
از قفا سر برید با خنجر

ذات حق آمده است استقبال
آه... زهراست شاهد گودال

سرخ شد رنگ آسمان... مرکب
سینه و صورت و دهان... مرکب
آه یا صاحب الزمان... مرکب
داد او را تکان تکان، مرکب

شد تن شاه کربلا پامال
آه... زهراست شاهد گودال

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۱۵
عبدالرقیه

شرر به خرمن آل عبا زدی ای شمر
چه آتشی به دل ماسوی زدی ای شمر

مگر که زینت دوش نبی نبود حسین
چرا قدم روی عرش خدا زدی ای شمر؟

حسین فکر نجات تو بود اما حیف
لگد به بال و پرش بی هوا زدی ای شمر

هنوز جان به تنش بود مرتضی آمد
به ناله گفت: عزیز مرا زدی ای شمر

نفس نفس زد و ناله کشید "یا أماه" 
میان پهلوی او نیزه جا زدی ای شمر

نسوخت قلب تو از ناله ی " بُنیَّ حسین"
به پیش دیده ی خیر النسا زدی ای شمر

حسین آب طلب کرد در ته گودال
تو در عوض شه لب تشنه را زدی ای شمر

هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری داشت
چرا تو رحم نکردی، چرا زدی ای شمر؟

چه کردی از نفس افتاد خنجر کندت؟!
رویت سیاه باد چند تا زدی ای شمر؟

سرش به نیزه شد و وقت غارت خیمه...
تمام لشکر خود را صدا زدی ای شمر

برای دخترکان خواهرش سپر بود و...
عقیله را جلوی بچه ها زدی ای شمر

علی سپهری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۶
علی سپهری

خاک زمانه بر سر سینه زن حسین

خون مثل چشمه بود روان از تن حسین

 

لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود

حتی در آن زمان فرس دشمن حسین

 

نفرین به پست بودن دنیا و قصرهاش

چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین

 

از بس که نیزه ها به تنش گیر داده بود

چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین

 

تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان

افتاد خواهرش به روی دامن حسین

 

خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر

یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی
غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی

تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی
بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی

وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم...
ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی

بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف
نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی

جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا
قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی

مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا
اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی

پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر
بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی

محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۹
عبدالرقیه

الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین قتلوه عطشاناً .

الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین طرحوه عریاناً .

الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین سحقوه عدواناً ...

دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

امان از بادها... سوزان وزیدند

امان از تیغ ها برّان رسیدند

 

ألا یا اهلَ العالم جد من را

به روی خاک ها عریان کشیدند

 

ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه

سرش را با لب عطشان بریدند

 

سواره ده نفر ناپاک زاده

به روی آن تن بی جان دویدند

 

جسارت بر تنش کردند اما

فقط از رأس او قرآن شنیدند

 

سرش را داده اند و با بهایش

نمیدانم چقدری نان خریدند؟!

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۴

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۷
عبدالرقیه