سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 2- صفر :: شب 28 صفر شهادت پیامبر» ثبت شده است

ثواب شعر هدیه به شهید مدافع امنیت حسین تقی پور

 

ای کوکب نورانی اقبال زهرا
بعد از تو بابا وای بر احوال زهرا

درد یتیمی مرا فی الفور حل کن
مثل گذشته دختر خود را بغل کن

دلسوزِ غم هایت شدم یک عمر بابا
اُم أبیهایت شدم یک عمر بابا

یک عمر بر اینگونه داغی برنخوردم
قرآن بخوان قدری برایم تا نمردم

بر وصله های چادرم که دوست داری...
بابا قسم خوردم نگویی رهسپاری

قدری نگاهت را به چشمانم بیانداز
بنشین... برایت نان تازه می پزم باز

این نانجیبی که لَیَهجُر گفت اینجا
خیلی غضب دارد، بدش می آید از ما

پیشم بمان تا حرمتم محفوظ باشد
کاشانه ی پر برکتم محفوظ باشد

آتش بگیرد چادرم؟! باور ندارم
ریحانه هستم، تاب میخ در ندارم

از غربت حیدر، نمردن درد دارد
با بار شیشه، ضربه خوردن درد دارد

بابا بمان تا دختر تو پر گشاید
یک ماه دیگر صبر کن، محسن می آید

با رفتنت وای از من و از آه سینه
کارم فقط گریه است دیگر در مدینه

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۰۴:۴۱
عبدالرقیه

ببار ابر دو دیده که ماتم عظماست
میان عرش برین، بین اولیاء غوغاست

ببار، ختم رسالت شهید شد با زهر
عزا، عزای غریبانه ی ابالزهراست

***
همان رسول که دلسوز اهل عالم بود
همان که رحمت ربانیِ مجسم بود

همان که با همه ی مشکلات و سختی ها
برای عزت دین، مثل کوه، محکم بود

***
همیشه گفت علی بعد من امیر شماست
چراغ راه به تاریکی مسیر شماست

اگر که حرمت بیت علی شود محفوظ
خدایِ عزّ و جلّ یار و دستگیر شماست

***
سبب شدند دو ملعونه، سوز آهش را
گرفته اند به سم، رحمت نگاهش را

خدا کند که فقط لحظه ای نگاه کند
دوباره دختر مظلوم و پا به ماهش را

***
رها شود به زمین، پیکرِ نبی فردا
فقط علی است دگر محضرِ نبی فردا

همان که گفت لَیَهجُر به مصطفی امروز
به تازیانه زند دختر نبی فردا

***
بریزد از ستم این آبرو، زبانم لال
علی و خانه نشینی؟! بگو زبانم لال

دو دست شیر خدا بسته می شود با صبر
زنند فاطمه را پیش او؟! زبانم لال

***
نداشت تاب شنیدن، نداشت تاب سخن
نگاه کرد پیمبر به چشم تر به کفن

به ظرف آب نظر کرد و سوخت تا جگرش
چه بود در نظرش؟ روضه ی حسین و حسن

***
نگاه کرد حسن را و چشم تر را دید
میان طشت، نبی پاره ی جگر را دید

به قتلگاه نظر کرد و دید جسم حسین
به روی نیزه ی دشمن، بریده سر را دید

***
به قلب سوخته تسکین به چشم گریان داد
سپس به گریه ی خود بر حسین، پایان داد

میان گریه ی زهرا کنار جسم پدر
خبر رسید به عرش خدا، نبی جان داد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۰۴:۳۴
عبدالرقیه

از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد
توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد

از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌...
می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد

وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر"
جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد

هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر
بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد

یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت
آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد

تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش
خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد

در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را
از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد

رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش...
آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد

بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را
از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد

روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل
آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد

با قد خم رسید و در بین قتلگه دید...
فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد

جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..."
تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۹ ، ۲۱:۰۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب بیست و هشتم صفر ۹۸

السلام ای امین وحی خدا
السلام ای وصیتت تقوا

معدن خیر، رحمت سرشار
ای پسر عمّ حیدر کرار

آبروی همه بنی هاشم
روح اسلام، یا ابالقاسم

باطنِ آیه های قرآنی
هرچه گویم فراتر از آنی

ای مقرّب به صاحبِ معراج
أنتَ بابُ الکَرَم، أنَا المُحتاج

گر نباشی شهید، یا احمد
پس شهادت چه ارزشی دارد؟!

چقدر حرص دین ما خوردی
سنگ از روی بام ها خوردی

تیره شد دیده ی محبانت
در اُحد تا شکست دندانت

کور دل ها به داغت افزودند
سال ها فکر کشتنت بودند

کرد نورت به تیرگی غلبه
شام تاریکِ تنگه ی عَقبه

حال از فتنه ی فلان و فلان
جگرت آمده میان دهان

همسرانت بلا به تو دادند
زهر، جای دوا به تو دادند

ننگ بر دختران لات و هبل
پا مکش روی خاک، وقت اجل

شعله بر سینه ات زده، ای ماه
جمله ی "حَسبُنا کتابَ الله"

به که گویم غمِ " لَیَهجُر" را
بستنِ معدنِ پُر از دُر را

باز هم دم بزن علی حق است
بی علی هر مسیر مُنشَق است

حسنِین اند مست آغوشت
بنشان هر دو را سر دوشت

دم آخر به گریه افتادی
به علی حکم صبر را دادی

حرف رفتن نزن رسول خدا
باردار است دخترت زهرا

می روی گریه اش عجیب شود
بین شهر پدر، غریب شود

شاید اصلا به او جسارت شد
دخترت پشت در اذیت شد

یک زمان در شرر بماند چه؟!
دخترت زیر در بماند چه؟!

وقت غسلت سقیفه بر پا شد
مرتضی یکه ماند و تنها شد

در کنارت، چهار تن داری
خوب شد لااقل کفن داری

لب گشودی به حمد و ذکر و دعا
نیزه داری نبود شکر خدا

تا به لب نامِ آب را بُردی
آب از دست مرتضی خوردی

نور خورشید بر تنت نرسید
اسب بر پشت و سینه ات ندوید
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۹:۱۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۸ صفر ۹۹

رسید موعد داغی که سخت، سوزان بود

غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود

 

رسید لحظه و ساعات آخر مردی

که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود

 

رسید روز وداع رسول خوبی ها

همان که بر همگان رحمتی فراوان بود

 

به یاد یا ابتا گفتنش به پیغمبر

دو چشم ام ابیها عجیب گریان بود

 

دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش

دوباره خسته ازین لشگر دو رویان بود

 

همان زمان که بنای سقیفه برپا شد

دمِ شهادت خاتم، زمانِ هجران بود

 

اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت

ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود

 

چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر

همان نبی که دلیل نزول باران بود

 

هنوز جای همان سنگ های اهل جفا

به روی بال و پر خسته اش نمایان بود

 

هنوز اهل کسا مست عطر او بودند

هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود

 

چقدر حیف نگاهش اگرکه بسته شود

همان نگاه که اوج یقین سلمان بود

 

چقدر حیف نفس های آخرش باشد

همان نفس که معطر به عطر قرآن بود

 

کلامِ راه گشا را نبی به لب آورد

رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود

 

چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند

چقدر خسته ز شر فلان و بهمان بود

 

رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع

امان ز حال علی... سخت نابه سامان بود

 

رسول رفت و در این خانه چادر زهرا

میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود

 

رسول رفت و علی را کشان کشان بردند

بتول در عقبش بین راه بی جان بود

 

رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند

همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود

 

رسول رفت و به اشک بتول خندیدند

سه ماه فاطمه از خلق، روی گردان بود

 

پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر

جهاد فاطمه رفتن به بیت الاحزان بود

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

 

قد رعنای رسول الله آخر سر شکست

پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست

 

رحمةٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید

صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست

 

جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود

در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست

 

فتنه ی آن دو یهودی عاقبت کاری شد و...

... زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست

 

گوشه ای از شهر غوغای سقیفه شد بلند

جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست

 

خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است

مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست

 

بال خود را بست و سوی عرش اعلی پر کشید

سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست

 

بعد پیغمبر شرر بر خانه ی عصمت زدند

در میان غربت این شهر نیلوفر شکست

 

در میان دود و آتش با لگد بر در زدند

در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست

 

بار شیشه داشت در آغوش خود خیرالنساء

پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست

 

پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند

پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست

.

.

.

 

روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند

با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۰۵:۴۱
عبدالرقیه

بسم الله الرحمن الرحیم 

اَللّهُمَّ اِنّی اَسئلُکَ وَاَتَوَجَّهُ الَیکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیّ الرَّحمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَالِهِ یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّهِ یا اِمامَ الرَّحمَةِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد طاهری

 

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد 
 چشم زهرا و علی در محنت دریا شد

 

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

 

عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم، بر خانه نشینیِ علی امضا شد

 

بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد

 

دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد

 

خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد

 

روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد...

 

از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد

 

زینتت بود سر دوش ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد

 

داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد

 

سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد

 

هرچه زینب پی انگشتر او گشت، نبود

عاقبت دست کسی خاتم او پیدا شد

 

اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
  

 

محمد جواد شیرازی- 29/9/93

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۱:۳۹
عبدالرقیه