سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بنت الحسین» ثبت شده است

پایان مرا غمت سرآغاز شده
ای رأس بریده ی سرافراز شده

روشن شده چشمان ورم کرده ی من
با آمدنت دوباره اعجاز شده

موهای تو نامرتب و من عاجز
دستان شکسته، دردسرساز شده

تا صبح به روی لب خود می کوبم
اینگونه چرا زخم لبت باز شده؟!

نازی که بخواهی بخری نیست مرا
از بس به کتک بال و پرم ناز شده

با دستِ به پهلو و سری رو به زمین
از اهل حرم، رقیه ممتاز شده

بنیان مرا ریخته بر هم لگدی
این درد کمر، خانه برانداز شده

هو کردن ما گوشه ی ویرانه، پدر
سرگرمی هر دختر لجباز شده

سخت است تکلم به دهانی مجروح
دلگیر مشو کلامم ایجاز شده

بالم که شکسته پس مرا یاری کن
حالا که دگر موعد پرواز شده

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۵۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز سوم محرم ۱۴۰۲

ثواب شعر هدیه به روح کنیز حضرت رقیه، حاجیه خانم فاطمه طاهری

به صد امید به این روضه ها گذر دارم
چگونه دست ازین خانواده بر دارم
در این بساط، تمنای چشم تر دارم
به خیرِ دست رقیه فقط نظر دارم

دلم گرفته برای مصیبتش یارب
شکست مثل پرش، شأن و حرمتش یارب

به این فقیر بجز فیض اشک و ناله نده
خمار باده نگهدارم و پیاله نده
مرا بجز به رقیه به کس حواله نده
عنان کار مرا جز به این سه ساله نده

خوشم که حلقه به گوش رقیه ساداتم
فقیر خانه به دوش رقیه ساداتم

همان رقیه که در کودکی مصیبت دید
به دست، جای عروسک، غل اسارت دید
سه آیه بود و هزار آیت از جراحت دید
شبیه فاطمه، هر روز و شب مشقت دید

قد خمیده و طفل سه ساله یعنی چه؟!
به روی پیرهنش، باغ لاله یعنی چه؟!

به پشت قافله با حال زار می افتاد
شبیه فاطمه با چشم تار می افتاد
چنان زدند که بی اختیار می افتاد
بدون حرف، فقط یک کنار می افتاد

صدای زجر، شب و روز اضطرابش داد
شکسته بال شد و هر تکان عذابش داد

سه سال داشت که غم های بی کران هم دید
به چند جای تنش درد استخوان هم دید
به کام خشک پدر، چوب خیزران هم دید
ندیده بود سری بین طشت، آن هم دید

سر بریده به دامان گرفت و هق هق کرد
بغل گرفت پدر را رقیه و دق کرد

شکست ضربه ی پا، پایه و اساسش را
چو لاله کرد کتک روی مثل یاسش را
دوا نکرد کسی درد ناشناسش را
نشد عوض کند آخر کسی لباسش را

چنان تمام وجودش کبود شد، آری
ز شستنش زن غساله کرد خودداری

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۲ ، ۰۸:۱۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۳ محرم ۱۴۰۱

چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم
پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم

چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟!
یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم

لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم
خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم

تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد
مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم

غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک
به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم

برای من علی اکبر النگویی خرید اما
به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم

زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم
نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم

لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید
خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟

یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد
خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم

در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم
ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم

عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب
نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۵۵
عبدالرقیه

باهات دارم بابایی یه حرف دخترونه
از روزی که تو رفتی موهام نخورده شونه

خودش بهم لگد زد زجر حرومی بابا
حالا ازم می پرسه چرا قدت کمونه ؟

لکنت من رو خیلی مسخره کردن اما
خیال بکن هنوزم گلت شیرین زبونه

خودم با مشت شیکوندم دندونای شیریم و
آخه دیدم که لبهات زخمیه خیزرونه

خدا کنه نسوزه زخمای روی لبهات
وقتی که اشک چشمام میچکه دونه دونه

یادت میاد میگفتی چشام چقدر قشنگه
حالا ببین تو چشمام بابایی لخته خونه

دستمو محکم بگیر تا دوباره گم نشم
خرابه نیست جای من، منو ببر به خونه

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب چهارم صفر ۱۴۰۰

چه شب هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود
چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود

چنان تار است چشمانم که باور کن نفهمیدم
سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود

همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم
حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود

چه شب ها که گرسنه ماندم اما شکر حق کردم
رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود

اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می زد
میان لشگر کوفه به بی رحمی ملقب بود

نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی
چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود

نمیگویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی
فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود

به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم
خلاصه این بغل کردن، مرا پایان مطلب بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۲۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۱۷ ماه رمضان ۱۴۰۰

همان خالق که بر سر، سایه ی رحمت نگه دارد
مرا از منجلاب سخت معصیت نگه دارد

زمانی با عطای خود، زمانی با عقاب خود
کنار خود گدایش را، به هر صورت نگه دارد

به عزت می رسد هر کس که در این ماه، با تقوا
به دور از معصیت باشد، کمی حرمت نگه دارد

به ذکر حق، زبانش می شود گویا زمان مرگ
اگر بنده، زبان از تهمت و غیبت نگه دارد

اگرچه عبد نافرمان، فقط سربار ارباب است
امیرالمؤمنین ما را چه بی منت نگه دارد

دعای فاطمه تا هست دیگر غصه ی نان چیست
خودش در سفره ی سینه زنان برکت نگه دارد

زمانه، دوره ی سختی است اما از مصیبت ها
مرا این روضه رفتن ها، در امنیت نگه دارد

کسی که کربلا را دیده و دلتنگ ارباب است
چگونه دست از دلتنگی و حسرت نگه دارد

همیشه یاد دوری از حسین و کربلا، نوکر
برای سجده، در سجاده اش تربت نگه دارد

عزا و داغ سنگین رقیه، تا دم مرگم
میان سینه ام رنگ غم و غربت نگه دارد

چه داغ اعظمی دیده مگر این دختر کوچک
که دستش را روی پهلو به صد زحمت نگه دارد

به سختی رو گرفته با حجابِ آستین هایش
نمی شد چادرش را لحظه ی غارت نگه دارد

چه تلخ است اینکه بعد از مدتی شیرین زبان بودن
زبانِ بچه را از گفت و گو لکنت نگه دارد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۰۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۵ صفر ۹۹

با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت
بابا کجا بودی، نبودی معجرم سوخت

از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز
آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت

دیدی حمیده، دختر هم بازی من
در زیر سم اسب ها، پشت حرم سوخت

هر بار نامت را به لب با گریه گفتم
با ضرب سیلی، عمه جانم در برم سوخت

دیگر توان پر گشودن هم ندارم
از بس مرا زجر حرامی زد، پرم سوخت

جوری لگد زد، خاطرات هر سه سالم
آتش گرفت و آیه های کوثرم سوخت

ضرب لگد، سیلی و سنگ و خار و آتش
بعد از عمو عباس، کلّ پیکرم سوخت

دارم خبر، در خانه ی خولی سرت سوخت
داری خبر از آتش خیمه سرم سوخت؟

وقتی سرت را بر درختی بسته دیدم
آتش گرفتم آن چنان خاکسترم سوخت

بر ما اشاره کرد مرد سرخ مویی
خیلی اهانت کرد، قلب خواهرم سوخت

بالشت من سنگ است وقتی دامنت نیست
دنیا دلش بر وضع زار بسترم سوخت

از سوز سرمای شب و گرمای روزش
کنج خرابه، استخوان لاغرم سوخت

بس که گرسنه مانده ام، سرگیجه دارم
از بس نخوردم آب، زخم حنجرم سوخت

شعر وصال من... رگ خشک گلویت
بوسیدم آن گونه که بیت آخرم سوخت

مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۵۳
مهدی علی قاسمی

دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده

جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده

****

هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را

طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را

****

درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی

گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی

****

آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!

من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد... اصلا تو خودت دختر نداری؟

****

با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را

بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را

****

خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی

دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی

****

از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا...
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟

غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا

****

طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!

بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۸ ، ۰۶:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۳ محرم ۹۸

قرآن چه باشد؟ اول و آخر رقیه
اسلام احمد چیست؟ سرتاسر رقیه
سیر و سلوکش رفته بر حیدر رقیه
معراج ما باشد توسل بر رقیه

یک دم نشد با رب گسسته اتصالش
زهراست پیدا و نمایان از خصالش
با آیه آیه جلوه های هر سه سالش
تطبیق شد بر سوره ی کوثر رقیه

نامش معطر می کند صحن دهان را
درس ولایت می دهد سینه زنان را
رد می کند هر منزل از هفت آسمان را
بر شانه ی عباسِ آب آور، رقیه

بر داغ او اهلِ مناسک گریه کردند
ذاتِ الهی با ملائک گریه کردند
آل عبا بر او یکایک گریه کردند
مرثیه خوان تا گفت بر منبر رقیه

یاسِ سه ساله، رنگ و بوی لاله دارد
هر کس که رویش دید، آه و ناله دارد
خیلی سوال از عمه اش، غساله دارد
رنگین کمان پیداست ازچه در رقیه؟!

با این همه زخمی که مانده در وجودش
با این همه دردسرش، وقتِ سجودش
با این پرِ زخمی و با روی کبودش
شد وارثِ ارثیه ی مادر رقیه

آن قدر، سنگِ شامیان بر ابرویش خورد
آن قدر، بر روی زمین با زانویش خورد
آن قدر محکم، ضربِ پا بر پهلویش خورد
مثل گلی در شعله شد پر پر رقیه


محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۵۱
عبدالرقیه

#حضرت_رقیه سلام الله علیها

#زمینه

دانلود زمینه صوت شعر زیر

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

بابایی

عجب... سری به ما زدی

بابایی

به دیدنم خوش اومدی

بابایی مشکل غربتم رو حل کن

 

بابایی

یه دست بکش روی سرم

بابایی

موهام رو شونه کن یکم

بابایی یه بار دیگه منو بغل کن

 

خبر داری

دلم گرفته این شبا شدیدا

به زخم من همه نمک پاشیدن

چادرمو تو ازدحام کشیدن

 

چیزی دیگه

به انتهای ماجرام نمونده

مرهمی غیر گریه هام نمونده

یه جای سالمم برام نمونده

 

آه من از دست بسته

ز بال شکسته

شدم دیگه خسته

 

وای بابا دیر رسیدی ۳

 

می دونی

چرا دلم گرفت زیاد

می دونی

کسی منو بازی نداد

من میرم بیا یکم دنبال من کن

 

میدونی

به قامتم میخندیدن

میدونی

به لکنتم میخندیدن

بابا جون یه فکری ام به حال من کن

 

به روم نیار 

درسته کل صورتم کبوده

این همه سیلی حق من نبوده

روسریمو یه بی حیا ربوده

 

چی کار کنم

تا که لبت رو بدی یه تکونی

بوسم کنی با این لبای خونی

دیگه پیش خودم باید بمونی

 

وای تو انظار نبودی

تو بازار نبودی

گرفتار نبودی

 

وای بابا دیر رسیدی ۳

 

جون من

رو پام نمیتونم پاشم

جون من

نذار دوباره تنهاشم

جون من ببین که دست و پام خضابه

 

جون من

نمونده طاقتی برام

جون من

سه سال بسه بذار بیام

جون من ببر منو از این خرابه

 

خسته شدم

آروم نمیشه چرا درد زانوم؟!

بسته نمیشه چرا زخم پهلوم؟!

بهتر نمیشه بابا دیگه بازوم؟!

 

گریه کنم؟!

که پیکرم دوباره رعشه دار شه

دوباره قلب عمه بی قرار شه

دوباره زجر لعنتی بیدار شه

 

وای

قدم زود کمون شد

بهارم خزون شد

تنم رنگ خون شد

 

وای بابا دیر رسیدی ۳

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۴۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۳ محرم ۹۷

به غارت برده دشمن دودمانم، دیده ای یا نه؟!

غروب عمر را در آسمانم دیده ای یا نه؟!

 

همان دُ دختر شیرین زبا بان تُ تو هستم

گرفته آبرویم را زبانم دیده ای یا نه؟!

 

پدر موی سرم شانه زدن دیگر نمی خواهد

شرر را در میان گیسوانم دیده ای یا نه؟!

 

شدم سرگرمی خندیدن طفلان این کوچه

دلیل خنده های این و آنم، دیده ای یا نه؟!

 

هر آن که رد شد از ویرانه با حیرت نشانم داد

ورم کرده سر و چشم و دهانم دیده ای یا نه؟!

 

دوتایی سنگ ها خوردیم، بابا من تو را دیدم

تو هم من را، بگو تا که بدانم دیده ای یا نه؟!

 

بیا تا زجر خوابیده بگیرم بین آغوشت

به لب آمد ز هجران تو جانم، دیده ای یا نه؟!

 

اگر من را پذیرفتی، شهادت را نصیبم کن

صلاحم را به ترکِ آشیانم دیده ای یا نه؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۴۴
عبدالرقیه

شعله ها بر چهره ام با خنده جا انداختند

دخترت را کعب نی ها از صدا انداختند

 

بر نمی خیزم به پای تو، دلیلش را نپرس

چند جا، پای مرا با کینه جا انداختند

 

جای موهای سرم می سوخت اما شامیان

سنگ و آتش بر سرم جای دوا انداختند

 

بر غرور عمه ام برخورد وقتی دشمنان

با تکبر پیش ما ظرف غذا انداختند

 

خسته ام، سردرد دارم، پیکرم درهم شده

بس که من را از بلندی، بی هوا انداختند

 

گفته بودم چادرم نه... زیورم را می دهم

از لج من چادرم را زیر پا انداختند

 

من بدون روسری خیلی خجالت می کشم

تو خبر داری چه شد؟! آن را کجا انداختند؟!

 

چشم بر من بسته ای، دیگر نمی خواهی مرا؟! 

آخرش دیدی که از چشمت مرا انداختند؟!

 

من شفا دیگر نمی خواهم، مرا هم می بری؟!

حال که دردانه ات را از بها انداختند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی رسولی

دانلود فایل تصویری شعر با نوای حاج محسن عرب خالقی

 

بنده ای خطاکارم، بار معصیت دارم

می پذیری ام امشب، با گناه بسیارم؟!

 

یا مُسببَ الاسباب

یا حلیم و یا تواب

 

گرچه زار و غمگینم، مستحق نفرینم

من ولی ز درگاهت، جز کرم نمی بینم

 

یا کریم و یا الله

یا علیم و یا الله

 

آمدم شب غفران، بر سرایت ای منان

زیر لب نوا دارم، یا غفور و یا رحمن

 

یا غفور و یا رحمن

همدم گنهکاران

 

می زنم صدا العفو، مهربان خدا العفو

ای خدا به اربابم، شاه کربلا العفو

 

ساتر العیوب العفو

عالم الغیوب العفو

 

" داغ نینوا دارم، میل کربلا دارم"

تو مرا نمی خواهی؟! " من فقط تو را دارم"

 

شاه من، حسین من

بی کفن حسین من

 

گرچه بنده ای پستم، بر سه ساله دل بستم

گفته ام به هر محفل، من رقیه ای هستم

 

ای سه ساله ی ارباب

گم شدم مرا دریاب

 

اربعین که مهمانم، تا سرای جانانم

هر ستون که می آیم، از رقیه می خوانم

 

می خری مرا بی بی؟!

اشفعی لنا بی بی

 

گریه کن که در جاده، از بلندی افتاده

دختر عزیز الله، در خرابه جان داده

 

یاس نیلی پرپر

می کشی مرا آخر

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

مراسم دعای کمیل حرم سیدالکریم علیه ااسلام_ محرم ۹۵

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سیب سرخی_ شب ۳ محرم ۹۶

 

آمدی با سر آمدی... چه کنم؟!

بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

 

هر دو دستم شکسته اما تو

با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

 

بس که دیروز خیزران خوردی

با لب پر پر آمدی، چه کنم؟!

 

از جراحات حنجرت پیداست

از نوک نی در آمدی... چه کنم؟!

 

چشم من تار و بسته شد، حالا...

... دیدن دختر آمدی؟! چه کنم؟!

 

گیسویم درهم است... می بخشی؟

سرزده آخر آمدی چه کنم؟!

 

 بگذریم از خودت بگو بابا

از خودت، از غروب عاشورا

 

 

تیر و شمشیر از این و آن خوردی

از زمین و از آسمان خوردی

 

آیه خواندی برایشان اما

سنگ از قوم بد دهان خوردی

 

خاطرم مانده عصر عاشورا

نیزه ای را که از سنان خوردی

 

دم مغرب به ما جسارت شد

بر زمین لحظه ی اذان خوردی

 

چقدر ضربه، بی امان خوردم

چقدر ضربه، بی امان خوردی

 

دشمنت تا مرا بلندم کرد

زیر خنجر تکان تکان خوردی

 

بگذریم از خودت نمی گویی

حال من را چرا نمی جویی؟!

 

 

له شدم مثل یاسِ پژمرده

صورتم شد کبود و خون مرده

 

مثل مادربزرگ خود زهرا

بازویم را غلاف آزرده

 

این زبانم ز بس که می گیرد

آبروی مرا پدر برده

 

دختری از خرابه رد می شد

گفت با خنده: این لگد خورده

 

به لباسم چقدر خندیدند

به غرورم چقدر برخورده

 

بی خیال ای پدر کسی اصلا

دخترت را کنیز نشمرده

 

مثل سابق برات می ارزم؟!

بغلم کن ببین چه می لرزم

 

 

شب وصلم عجب خجسته شده

نافله خواندنم نشسته شده

 

دیدی آخر تو را بغل کردم

با همین بازوی شکسته شده

 

خواهشی می کنم، به همراهت

دخترت را ببر که خسته شده

 

بی هوا روی خاک می افتم

بند بند تنم گسسته شده

 

باز لاله... دوباره پهلویم...

بس که این زخم باز و بسته شده

 

دخترت خسته است از این مردم

بس که تحقیر و سرشکسته شده

 

خسته ام بس که دردسر دارم

من فقط حاجت سفر دارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی رعنایی

 

بی تابم و شعله ورم، اصلا خبر داری؟

از دوری ات در به درم، اصلا خبر داری؟

 

محبوب من! تو شمعی و من در وصال تو

پروانه نه...خاکسترم، اصلا خبر داری؟

 

از این لباس پاره و موی پریشان و...

...وضع خجالت آورم اصلا خبر داری؟

 

از زخم های صورتت بابا خبر دارم

از دردهای پیکرم اصلا خبر داری؟

 

من هم شبیه تو به زیر دست و پا ماندم

زخمی شده بال و پرم، اصلا خبر داری؟

 

دارم شبیه پیرِ زن ها می شوم بابا

از لرز دست لاغرم اصلا خبر داری؟

 

بابا بگو از جانب من به عمو عباس :

از روسری و معجرم اصلا خبر داری؟

 

انگشترت را من به دست ساربان دیدم

از گوشوار و و زیورم اصلا خبر داری؟

 

افتاد جای آن گلوبندم که غارت شد

زنجیر دور حنجرم، اصلا خبر داری؟

 

سنگی به چشمت خورد و پیش پای من افتاد

خون شد دو چشمان ترم، اصلا خبر داری؟

 

چشمان هیز شامیان و طبل و سوت و کف

جنجال شد دور و برم، اصلا خبر داری؟

 

همراه ده ها مرد شامی بزم مِی رفتم

دیدی چه آمد بر سرم؟ اصلا خبر داری؟

 

مرد پلیدی یک کنیز از ما طلب می کرد

اصلا نمی شد باورم... اصلا خبر داری؟

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۵
علی سپهری

ای زجر از شرم و حیا پرهیز کردی

دندان برای سهم ناحق تیز کردی

 

از بس مرا در پشت مرکب ها دواندی

عمر بهاری مرا پاییز کردی

 

 

آرامشِ راز و نیازم را گرفتی

بینایی چشمان بازم را گرفتی

 

من که به تو هر قدر زیور بود دادم

دیگر چرا چادرنمازم را گرفتی؟!

 

 

زنجیر را روی پرم نگذار بس کن

پا روی بال دیگرم نگذار بس کن

 

راحت شدی؟! بال و پرم از کار افتاد

دیگر برو سر به سرم نگذار بس کن

 

 

با ضربه ی سیلی دهانم را شکستی

ابروی زیبا و کمانم را شکستی

 

از هر طرف پا می شوم فورا میافتم

چون بندهای استخوانم را شکستی

 

 

درد عجیبی از شب غارت گرفتم

گفتم پدر... از کعب نی حاجت گرفتم

 

اصلا به آسانی نمی چرخد زبانم

شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم

 

 

دیگر توان پا شدن در پهلویم نیست

دیگر خبر از آبشار گیسویم نیست

 

آن قدر طعم ضربه سیلی چشیدم

از رنگ نیلی جای خالی بر رویم نیست

 

 

دامان خاکی خودم را می تکانم

شانه به موی درهم خود می رسانم

 

با گریه و بی تابی ام هر طور باشد

بابای خود را امشب این جا می کشانم

 

 

از بس کتک خوردم که دیگر جا ندارم

یک عضو سالم بین این اعضا ندارم

 

ای دختر شامی ببین بابایم آمد

ساکت شو و دیگر نگو بابا ندارم

 

 

خسته شدم از طعنه ها و سر به زیری

خسته شدم در کودکی از درد پیری

 

بابا اجازه هست سویت پر بگیرم

با این سر و رو دخترت را می پذیری؟!

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۰
عبدالرقیه

 

تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است

زیباترین نامِ در این عالم رقیه است

 

از فتنه های این زمانه در امانم

تا آن زمان که محور دینم رقیه است

 

مثل علی و فاطمه، مانند زینب

بر رازهای آسمان محرم رقیه است

 

آب دهانش برکت آب است و نور است

نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است

 

در عین وحدت کثرت از توحید دارد

هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است

 

هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟

گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است

 

اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست

روزی رسان حضرت مریم رقیه است

 

در وادی عشق و جنون تحقیق کردم

گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است

 

عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق

عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است

 

می بینی ای منکر قیامت که بیاید

رب تمام عالم و آدم رقیه است

 

مدیون او هستم اگر که گریه کردم

بانی اشک و رازق ماتم رقیه است

 

از این طرف بر زخم او مرهم حسین است

از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است

 

درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است

آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است

 

یک جمله می گویم برای روضه کافی است

تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۶
عبدالرقیه

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم

یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

 

هر چند که دیر آمدی عیبی ندارد

شکر خدا امشب به دلدارم رسیدم

 

خیلی شبیه مادرت زهرا شدم…نه؟

با این دو چشم تار و گیسوی سپیدم

 

این زجر یاغی دخترت را زجر می داد

از ترس او در بین صحرا می دویدم

 

از روی ناقه تا زمین خوردم مرا زد

من ضربه ی دستان سنگینش چشیدم

 

در راه شام از خستگی خوابیدم اما

از خواب با ضرب لگدهایش پریدم

 

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم

طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

 

وقتی که دشمن برد ما را بین بازار

من هم شبیه تو خجالت می کشیدم

 

هر چند بالم سوخته با این همه باز…

…هر شب به یاد عمه و بزم یزیدم

 

یک مرد شامی بین مجلس حرف بد زد

آن حرف زشتی که به عمه زد شنیدم

 

خیلی تحمل می کنم درد کمر را

چاره ندارم…از علاجش ناامیدم

 

من را ببر با خود…نمی خواهم بمانم

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم…

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۵
علی سپهری

منم مجنون و دلتنگت،تویی دلبر تویی لیلا

رسیدی کنج ویرانه،قرار این دل شیدا

 

در این ایام تنهایی،قسم بر جان بابایی

برای دخترت هرشب،تویی شیرین ترین رویا

 

 

عمو رفت و تو رفتی و نگفتی بی تو می میرم

نگفتی دختری داری؟نگفتی می شوم تنها؟

 

لب و دندان من مثل لب و دندان تو زخم است

از این وجه شباهت عاشقی من شده معنا

 

تو رفتی وقت غربت شد،تمام خیمه غارت شد

به دخترها جسارت شد،ولی سقا نبود آنجا

 

ز روی نیزه افتادی،ز روی ناقه افتادم

تو را با سنگ می زد دشمنت اما مرا با پا

 

میان این همه دشمن چقدر این زجر بی رحم است

مرا زد در دل صحرا،به پیش نیزه ی سقا

 

کف دستان سنگینش به قدر صورت من بود

ببین سنگینی پلک دو چشمان مرا بابا !

 

دو چشمم تار می بیند،دو بازویم پر از درد است

شدم در کودکی بابا،شبیه مادرت زهرا

 

گمانم گوشوار من به گوش دختر شمر است

ولی هر قدر هم گشتم النگویم نشد پیدا

 

به هر پهلو که می خوابم،تن من درد می گیرد

مکافات است خواب من برای عمه این شبها

 

برای عمه ام زینب،فقط زحمت هر شب

مرا با خود ببر دیگر،پدر سیرم از این دنیا

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۹
علی سپهری

السلام علیک یا بنت الحسین

 

این غزل رو با تمام حقارتم تقدیم می کنم به سیدة النساء بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها

 

به آشنا نگه آشنا نمی افتد؟!

چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد؟

 

قسم به سوره ی یس، به فجر و اعطینا

که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد

 

کسی برای یتیمت میان این مردم

در این خرابه به فکر غذا نمی افتد

 

سرت اگر چه شکسته اگرچه خونین است

برای دختر تو از بها نمی افتد

 

سر تو را که به نی بست با خودم گفتم

اگر تکان دهدش ناشیانه، می افتد

 

دوباره نام تو را برده ام به لب حتما

به صورتم اثر تازیانه می افتد

 

خودت بیا و ببین زجر لعتنی هر روز

به جان دختر تو وحشیانه می افتد

 

چنان مرا به ستم پشت قافله زده است

که خود به خود سر من روی شانه می افتد

 

از آن زمان که شدم من شبیه مادر تو

دهان دشمنت از ناسزا نمی افتد

 

ز صورتم کف دستش بزرگتر بوده

 کبودی رخ من با دوا نمی افتد

 

به من بگو که اسیری به دست بسته ی خود

اگر لگد بخورد بی هوا نمی افتد؟

 

اگر چه آبله در پای من فراوان است

ولی به عشق تو این تن زپا نمی افتد

 

خدا به خیر کند حال و روز زینب را

که از سرش تو و طشت طلا نمی افتد

 

حجابِ نور بوَد دور ما خیالت تخت

که سمت ما نگه بی حیا نمی افتد

 

#مهدی_علی_قاسمی

 
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۵
مهدی علی قاسمی

لباس پاره دارم...وصل جانان را چه باید کرد؟
پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟

مرا تنها میان گرگ ها ول کردی و رفتی
نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟

پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد
به خود گفتم پس از تو این گریبان را چه باید کرد

تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمه ها دادند
لبِ تشنه... تنِ خسته... بیابان را چه باید کرد؟

من از ترسم دویدم چادرم در زیر پایم ماند
در این حالت بگو خار مغیلان را چه باید کرد

گلوبندم... النگویم...  شب یلدای گیسویم...
...به غارت رفت و این حال پریشان را چه باید کرد؟

عموجانم به جوش آمد... سرش از روی نی افتاد
به روی خاک صحرا ماه تابان را چه باید کرد

یکی از بچه ها افتاد و ما پشتش زمین خوردیم
قطار خسته ی خیلِ اسیران را چه باید کرد

بدون معجر و حیران، به روی ناقه ی عریان
نگاه دشمنانِ نامسلمان را چه باید کرد

برایم خون لب داری، برایت آستین دارم
امان از جای سرنیزه... دگرآن را چه باید کرد

شب از سرمای ویرانه تمام پیکرم لرزید
در این ویرانه ظهرِ گرم و سوزان را چه باید کرد

دوتا دندان لق دارم... ببر من را که حق دارم
بدون تو دگر بابا تن و جان را چه باید کرد


محمد جواد شیرازی

94/8/26

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۲
عبدالرقیه

السلام علیک یا بنت الحسین رقیه

 

اول تو را سرود لبم انتها لبم

از شوقِ پر کشیدن سویت لبالبم

 

در سینه ام محبت و بر لب ثنای تو

صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم

 

امشب فقط تو را سر سجاده خوانده ام

این بار پا نداد به ذکر و دعا لبم

 

من پا به پای عمه ی خود جنگ کرده ام

نشنید دشمنت به خدا هیچ جا لبم...

 

...بگشایم و شکایتی از دردها کنم

راضی است دست و پهلو و حتی رضا لبم

 

خیلی دلم برای تو تنگ است، حق بده

بوسید اگر که باز لبت بی هوا لبم

 

چشم و مشام پر شده از بوی آب و نان

اما نخورده است به آب و غذا لبم

 

"صد بار لب گشودم و بیرون نریختم

خون ها که موج میزند از سینه تا لبم"

 

 با من نگو که از چه لبت این چنین شده؟!

دارد هزار قصه و صد ماجرا لبم

 

خونی و خشک و پر ترک و حاصلش شده

چیزی شبیه نقشه ى جغرافیا لبم

 

دستش بزرگ بود، نگینش بزرگ بود

بیهوده نیست این که شده جا به جا لبم

 

بابا ببخش این لب و دندان خونی ام

می خواست تا کند به لبت اقتدا لبم

 

محمد جواد شیرازی

۲ رمضان ۹۴

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۳
عبدالرقیه

 

بابا غرور دخترت آخر شکسته شد

 

دستم به دست حرمله با خنده بسته شد

 

در مجلس یزید که پر ازدحام بود

 

عمه نبود کار رقیه تمام بود...

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۸
علی سپهری

یا رقیه مددی

سر و پا رنگ فاطمی دارد

 

قصد و آهنگ فاطمی دارد

 

چادرش از سرش نمی افتد

 

بسکه فرهنگ فاطمی دارد

 

 

 

حاجیان در طواف چشمانش

 

پوشیه شد غلاف چشمانش

 

ذوالفقار است و بر زمین خوردند

 

شامیان در مصاف چشمانش

 

 

 

دست هایش نحیف و کوچک بود

 

جنگجو بود اگرچه کودک بود

 

همه جا حامی ولایت شد

 

نام زهرا به سینه اش حک بود

 

 

 

با خودش لج نمی کند که کسی

 

راه را کج نمی کند که کسی

 

کعبه وقتی کنار ما باشد

 

عزمِ بر حج نمی کند که کسی

 

 

 

جنس بد بودم و مرا نفروخت

 

آتشی بین سینه ام افروخت

 

حرف ساده بلد نبودم من

 

معجزه کرد و شاعری آموخت

 

 

 

تا شنیدم رقیه بود فقط

 

هرچه دیدم رقیه بود فقط

 

جنت حق که هیچ، روی زمین

 

تا رسیدم رقیه بود فقط

 

 

 

نرخ دنیا نداد تغییرم

 

لعن آل امیه می گیرم

 

گفته ام بارها و می گویم:

 

"من برای رقیه می میرم"

 

 

 

می رسد رحمت خصوصی دوست

 

لب من محوِ "پای بوسی دوست"

 

گیرم اصلا که کافرم خوانند

 

افتخاری است "چاپلوسی دوست"

 

محمدجواد شیرازی

۹۴/۵

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵
عبدالرقیه