سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت مسلم» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز اول محرم ۱۴۰۲

پر شده قلبم از ولای حسین
دوست دارم شوم فدای حسین

روی دارالعماره حس کردم
می وزد عطر آشنای حسین

شرمسارم از آن همه نامه
شرم دارم ز بچه های حسین

کاش یک لحظه محضرش بودم
تا بیفتم به دست و پای حسین

بر غریبی خود نمی گریم
هست اشکم فقط برای حسین

جز من و هانی و یکی دو نفر
هیچ کس نیست مبتلای حسین

مانده ام این جماعت نامرد
چه گرفتند در ازای حسین؟!

همه بیتاب کشتنش هستند
چه بلایی است کربلای حسین

وسط نیزه دارها گفتم:
بزنیدم مرا به جای حسین

می شود ذبح، تشنه لب اصغر
غم عظماست ماجرای حسین

وای اگر پیکر علی اکبر
نشود جمع در عبای حسین

شد اگر پیکرم رها بر خاک
به فدای تن رهای حسین

لب خونی و تشنه ام گویاست
تشنگی می شود جزای حسین

گونه ام را شکافت سنگ اما
آه از روی حق نمای حسین

می رسد پیش زینبین آخر
روی نیزه، سرِ جدای حسین

تنش اینجا کفن نخواهد شد
لالم از داغ بوریای حسین

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۶:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، صبح روز اول محرم ۱۴۰۱

سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن
نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن

نکردم لحظه ای گریه برای غربتم اصلا
برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن

فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد
اسیر خدعه های ابن مرجانم، حلالم کن

سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند
من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن

هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد
به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن

علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت
فدای بچه هایت جان طفلانم، حلالم کن

همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد
میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن

به قطره قطره خونی که میان مشت من پر شد
نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن

اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت
مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن

شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما
غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن

اراذل با منِ مسلم چه ها کردند در کوفه
به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن

تنم را بر زمین در پشت مرکب می کشند اما
برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن

زبانم لال این ها تشنه ی تاراج تو هستند
بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب اول محرم ۱۴۰۰

نیا ای یار و دلدارم، حبیبم
نیا کوفه پسر عمّ غریبم

من از حق شما گفتم ولیکن
لب و دندان خونی شد نصیبم

.

نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد
عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد

خودم با چشم خود دیدم لعینی
تو را با کیسه ای گندم عوض کرد

.

نه سقفی دارم و نه سایه بانی
شدم تنها و بی کس مثل هانی

به یاد حیدر کرار بودم
دو دستم بسته شد در ریسمانی

.

فقط نام تو را هر لحظه بردم
حسابی بین کوچه سنگ خوردم

شنیدی که میان قصر کوفه
نخوردم آب و تشنه جان سپردم

.

اگر بین عمارت گریه کردم
به یادت از خجالت گریه کردم

برای داغ و غم های خودم نه
برای دخترانت گریه کردم

.

به زیر آسمانی پر ستاره
به خاک افتادم از دارالعماره

تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت
مرا بستند بر روی قناره

.

همه آماده ی جنگند اینجا
شدیدا اهل نیرنگند اینجا

نیاور دخترانت را به این شهر
که بی رحمند و دل سنگند اینجا

.

نده از خون طفلانت هزینه
برو با اهل بیت خود مدینه

بماند یک دقیقه بی ابالفضل
چه می آید سرش آخر سکینه

.

به جان خواهرت، برگرد برگرد
فدای اصغرت، برگرد برگرد

ندارد صبر دوری و جدایی
سه ساله دخترت، برگرد برگرد

.

شدم شرمنده ات با سر به زیری
بگو عذر مرا هم می پذیری

الهی لحظه ای حتی در این شهر
نبیند خواهرت رخت اسیری

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۲۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب اول محرم ۹۹ مسجد ارک تهران

حضرت ماه نیا، شاه نیا، آه نیا
سمت کوفه قدمی بیش دگر راه نیا

بین این غمکده کفتار زیاد است زیاد
منکِر حیدر کرار زیاد است زیاد

از غریبی، شده ام در به در و سرگشته
هیچ کس پشت سرم نیست، ورق برگشته

کوفیانی که نوشتند مریدت هستند
ریسمان دور دوتا دست سفیرت بستند

وسط کوچه به نیرنگ، مرا سیر زدند
بر لب و بر دهنم قبضه ی شمشیر زدند

از کنارم، قدح آب خنک می بردند
با لب تشنه مرا زیر کتک می بردند

قسمت این بود که لب تشنه فدایت بشوم
اولین تشنه لبِ بزم عزایت بشوم

مسلمت لحظه ی جان کندن خود یاد شماست
به خدا چشم ترم از غم اولاد شماست

بگذر از من پسر فاطمه، نفسی بفداک
از روی بام، تن بی سرم افتاد به خاک

بشنو آقا کمی از این خبر تازه ی شهر
نصب شد رأس سفیرت سر دروازه ی شهر

پر شده گوش من از گریه ی مرغابی ها
پیکرم رفت غریبانه به قصابی ها

شرمسار و خجلم از روی آب آور تو
از علی اکبر و از قاسم و از خواهر تو

می شود خواهرت این جا به خدا آواره
هم سخن می شود او با پسر بدکاره

چه بگویم که ازین داغ، زبان می گیرد
حرمله تیر سه شعبه به کمان می گیرد

یک نفر هست که شخصیت تندی دارد
تازه بر دور کمر، خنجر کندی دارد

گرچه قسمت نشد و بر جگرم آب نخورد
دور دستان کسی، موی سرم تاب نخورد

نکند تشنه شوی، خسته و مضروب شوی
نکند در ته گودال لگدکوب شوی

به فدایت سر خونی من و هانی تو
نگرانم بخورد سنگ به پیشانی تو

مشکلی نیست مرا روی قناره ببرند
ترس دارم ز تنت پیرهنت را بدرند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸

برگرد تا در سینه ام ماتم نماند
بر گونه ام رد نم و شبنم نماند

یک دم تصور کن که زینب بی تو باشد!
اکبر نباشد تازه سقا هم نماند

برگرد تا زخم گلوی خشک اصغر
تشنه برای جرعه ای مرهم نماند

نزد رقیه باش تا آرام باشد
در سینه اش یک ذره درد و غم نماند

برگرد تا اینکه زبانم لال، زینب...
وقت شلوغی بین نامحرم نماند

انگشترت دستت نمی ماند، ردش کن
تا ساربان در فکر این خاتم نماند

آخر وصیت را به ابن سعد گفتم!
یارب کسی اینگونه بی همدم نماند

ای کوفه شاهد باش جسمم ریخت برهم
تا جسم شاه و دلبرم درهم نماند

بر من بزن هر قدر سنگ تیز داری
یک سنگ، در این شهر می خواهم نماند

خیلی تنم مبهم شده روی قناره
تا جسم اربابم دگر مبهم نماند

طفلان من نذر علی، ای کوفه بگذار
پیش علی اکبر، قدِ او خم نماند

لب تشنه جان دادم که آقای غریبم...
هر طور شد، لب تشنه، دستِ کم نماند

دلشوره دارم غارتش سازند این ها
حتی لباس کهنه می ترسم نماند

دلشوره دارم وقت تکفین امیرم
غیر از حصیری بین این عالم نماند

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۵
عبدالرقیه

از خدعه های مردم بی عار، ای امام

کار پسرعموی تو ناچار شد تمام

 

مسلم، اسیر خدعه ی طومارها شده

مِنّی، عَلیکَ یا أبا الأحرار ألسّلام

 

فهمیده ام ازین همه لب تشنه ماندنم

باید سرم رَود به سرِ دار، تشنه کام

 

این جا به جای مرهم بر زخم و جای تیر

با سنگ می دهند به بیمار، التیام

 

هَل مِن مُعینِ تو به جوابی نمی رسد

چون بطنِ کوفه پُر شده بسیار از حرام

 

هر جای کوفه رفتم و هر لحظه می رسید

بوی سلاح و شعله ز بازار بر مشام

 

یک نانجیب، تیر سه شعبه خریده بود

گفتم به گریه دست نگهدار، بی مرام

 

کوفه نیایِ من که به مولا نمی رسد

بادِ صبا رسان سوی دلدار این پیام

 

بگذار تا حمیده یتیمِ حرم شود

نزد رقیه سایه ات، ای یار مستدام

 

دیدی تنم به دکه ی قصاب ها رسید؟!

در شهر کوفه، دفن شد انگار احترام

 

واژه به واژه در دل من روضه می شوند

بازار... کوچه... زینب و انظار... ازدحام...

 

آتش ز بام... ناقه ی عریان... نگاه بد...

رقاصه... سنگ... خنده ی اشرار... شهر شام...

 

این سِیر را، به خاطر حلقوم اصغرت

از خیر کوفه بگذر و بگذار ناتمام

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۰
عبدالرقیه

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت

پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت

بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت

 

این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسلم غریب ماند و گرفتار کوفه شد

 

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند

بعد از نماز هیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند

اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

 

این ها که لاف عشق علی می زدند و بس!!!

حرف از جهاد پای ولی می زدند و بس!!!

 

لعنت به هر کسی که به قولش وفا نکرد

از غربت حسین و سفیرش حیا نکرد

در را به روی مسلم آواره وا نکرد

اجر سفیر خون خدا را ادا نکرد

 

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

 

فریاد یا علی زد و رو به سپاه کرد

کوفه دوباره رزم علی را نگاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد

با زور بازویش همه را زابه راه کرد

 

پیکار می کنند، حریفش نمی شوند

هر کار می کنند، حریفش نمی شوند

 

آخر به خدعه خسته و بی حال، اسیر شد

در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تشنه میان گودی گودال اسیر شد

یاد رباب و زینب و اطفال اسیر شد

 

این از تمام غُصه حکایت کند فقط

باید به ابن سعد وصیت کند فقط

 

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود

گریان یار بر روی دارالعماره بود

تا آخرین نفس پی یک راه چاره بود

دلواپس رباب و غم شیرخواره بود

 

جانم فدای آن لب و دندان خونی اش

شد یاحسین زمزمه های درونی اش

 

آمد تنش بدون سر از آسمان فرود

پا می کشید روی زمین با همه وجود

مثل حسین هیچ کسی محضرش نبود

تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

 

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسش روی بلندی دروازه بسته شد

 

با این همه کسی بدنش را نمی درید

دیگر کسی محاسن او را نمی کشید

بر سینه اش چه خوب که اسبی نمی دوید

اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

 

پای کسی به صورت او آشنا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۰۱
عبدالرقیه

از لسان جناب مسلم بن عقیل علیه السلام:

 

سالار کاروان پر از یاسمن، حسین

جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین

دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین

برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین

 

کم در میان کوفه عذابم نداده اند

با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند

از بس که بین کوچه جوابم نداده اند

دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین

 

با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند

دندان و کام شعله ورم را شکسته اند

از پشت بام فرق سرم را شکسته اند

نامردی است مسلک شان غالبا حسین

 

شام بلند غفلت شان سر نمی شود

چیزی برایشان زر و زیور نمی شود

این جا دلی برای تو مضطر نمی شود

برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین

 

دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان

از کوچه های خاکی و باریک کوفیان

جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان

چون می درند از بدنت پیرهن حسین

 

باید نظر به قامت آب آورت کنی

فکری برای تشنگی اصغرت کنی

قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی

شاه غریب گشته و دور از وطن حسین

 

این جا نمک به زخم عزادار می زنند

زن را برای درهم و دینار می زنند

طفل اسیر را سر بازار می زنند

غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین

 

می ترسم این که بین بیابان رها شوی

بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی

غارت شوی و با تن عریان رها شوی

برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین

 

ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود

یا از فراز نیزه سری واژگون شود

گودال قتلگاه اگر غرق خون شود

ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۰
عبدالرقیه