سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شام» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، ماه صفر ۱۴۰۱ حسینیه صنف لباس فروش ها

آمد زمان سخت اسیری میان شام
کوچه به کوچه سختی ماندن در ازدحام

دروازه ی شلوغ و تجمع میان راه
ساعات سخت رد شدن از هجمه ی نگاه

از روی نیزه حال خراب مرا ببین
با آستین پاره حجاب مرا ببین

در شام داده اند به ما چه مدارجی!
با طعنه گفته اند به ما قوم خارجی

خندیده اند بر غم ما در ازای چه؟!
پوشیده اند رخت عروسی برای چه؟!

ارکان آسمان و زمین تیره می شوند
مردان مست شام به ما خیره می شوند

رقاصه ها کنار من آهنگ می زنند
زن ها ز پشت بام سویم سنگ می زنند

با ضرب کعب نیزه، به اجبار می برند
ما را برای چه سر بازار می برند؟!

حرفی نمی زنم که شدم از خجالت آب
زینب کجا و رفتن در مجلس شراب؟!

با دست بسته راهی دارالخلافه ام
از مجلس یزید حسابی کلافه ام

در بین طشت رفت سرت، نیمه جان شدم
با چشم خیس خیره سوی خیزران شدم

آنقدر زد به روی لبت در برابرم
دندان تو شکست، بمیرم برادرم

از ظلم روزگار گرفته دلم، چه بد...
باید زن یزید به ما پوشیه دهد؟!

پنجاه سال شد که به عشقت عجین شدم
امشب بیا ببین که خرابه نشین شدم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۴۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

 

هر کس که در این میکده زحمت نکشیده

راه کجِ سِیرش به سعادت نکشیده

 

مردم به تملق به بزرگی نرسیدند

شاهیم به احسان تو، منت نکشیده

 

خسران زده آن است که در عالم فانی

با جان و دلش بار محبت نکشیده

 

از شام سیاه دل ما بی خبران است

خورشید اگر پرده ز صورت نکشیده

 

درد است که در خنده ی معصیت و غفلت

از چشم ترت بنده خجالت نکشیده

 

تأثیر دعای سحرت بوده که زهرا

بر اسم من بی سر و پا خط نکشیده

 

یابن الحسن امروز بیا درگذر از من

تا کار به فردای قیامت نکشیده

 

مانند حسین بن علی هیچ شهیدی

با جوهر خون، صحنه ی عزت نکشیده

 

در رخت اسیری است ولی دختر حیدر

پیروز نبرد است و حقارت نکشیده

 

در کوفه و در شام بلا هیچ خبیثی

چادر ز سر آیه ی عصمت نکشیده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۴
عبدالرقیه
 
من زینبم، مریم دخیل چادرم شد
در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد
عمری فقیر بخشش دست پُرم شد
خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد
 
گرچه ز نسل یاسم و حساس هستم
در معرکه یک پارچه عباس هستم
 
من زیبنم، اسطوره ی سوز و گدازم
در نیمه شب ها عاشق راز و نیازم
حاجت دهد حتی نخ چادر نمازم
جوشن که می خوانم خدا با هر فرازم...
 
... می گوید این ناموس من فرزند زهراست
فخر تمام کائنات و عرش بالاست
 
در راه عشق دلبرم زهرا ترینم
هرچه بلا نازل شود از صابرینم
زاکیه ام، معصومه ام، اهل یقینم
من دختر حیدر امیرالمومنینم
 
فکری برای دفع هر نیرنگ کردم
با خطبه هایم مثل زهرا جنگ کردم
 
در شام و کوفه حرص دین خوردم برادر
کعب نی از شمر لعین خوردم برادر
از بام، سنگ آتشین خوردم برادر
با دست بسته بر زمین خوردم برادر
 
در هر کجا خوردم زمین، با اشک و با آه
زیر کتک گفتم فقط الحمدلله
 
اصلا که گفته کوچه ی اشرار رفتم
بی معجر و بی پوشیه بازار رفتم
باور نکن در مجلس اغیار رفتم
دیدی اگر در بزم مِی ناچار رفتم...
 
...می خواستم تا جامه ات را پس بگیرم
می خواستم عمامه ات را پس بگیرم
 
از بس که اهل غفلت و دنیا پرستند
این قوم با اوصاف ما بیگانه هستند
یک روز رأست را روی نیزه شکستند
روزی دگر نامردها بر شاخه بستند
 
خیلی برایت گریه کردم با رقیه
لعنت بر این دل سنگی آل امیه
 
طفلک رقیه پلک و ابرویش شکسته
سنجاقِ سر در لای گیسویش شکسته
اصلا خبر داری که بازویش شکسته
با ضرب پای زجر، پهلویش شکسته
 
از هر طرف پا می شود آخر می افتد
دستش شکسته غالبا با سر می افتد
 
سایه نشسته بر تنش مانند مادر
شد باغ لاله دامنش مانند مادر
خونی شده پیراهنش مانند مادر
شد نیمه کاره، دیدنش مانند مادر
 
بار سفر بسته پرستو زار و خسته
کنج خرابه ساکت و تنها نشسته
 
خیلی خسارت بین شهر شام دیدیم
معنای غربت بین شهر شام دیدیم
صدها مصیبت بین شهر شام‌ دیدیم
ما هتک حرمت بین شهر شام دیدیم
 
خیلی عوض شد قد و بالای رشیدم
از بس مصیبت های سنگینی چشیدم
 
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۹
عبدالرقیه