سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کریم» ثبت شده است

جانم فدای آن امامی که غریب است

از سنگ قبر کوچکی هم بی نصیب است

 

یک روضه خوان یا شاعری پیشش نمانده

خاکی است قبر و زائری پیشش نمانده

 

نان کریمی حسن را خورد تاریخ

روز وداعش را ز خاطر بُرد تاریخ

 

هفتِ صفر روز غم و حزنی عظیم است

مَردم... زمان داغ آقایی کریم است

 

بی مهریِ این قوم، تنها ساخت او را

حتی امیر لشگرش نشناخت او را

 

سردارهایش غیر زر چیزی ندیدند

سجاده را از زیر پاهایش کشیدند

 

گرچه میان خیمه اش تنهای تنهاست

درد حسن تنها همان جریان زهراست

 

دیوار سنگی... تو بگو او چه کشیده؟!

درد عظیمی بین آن کوچه کشیده

 

یک روز خوش دیگر ندید از آن دوشنبه

موی سرش هم شد سپید از آن دوشنبه

 

مردی که روزی فاتح جنگ جمل شد

ایام سخت غربتش ضرب المثل شد

 

وای از هوای خانه ای که سرد باشد

مظلوم یعنی همسرت نامرد باشد

 

مظلوم یعنی هی بیافتی برنخیزی

خونِ جگر را روی دامانت بریزی

 

مظلوم یعنی تشنه باشی آب خواهی

بر خود بپیچی در کنار روسیاهی

 

وقتش شده تا که حسینش را بجوید

با کام خشک و خونی اش لا یوم گوید

 

مانند آن تشییعِ سختِ مادرانه

ای کاش تشییع تنش می شد شبانه

 

وقت نمازش یک سواره فتنه کرده

فتنه گر یثرب دوباره فتنه کرده

 

آن زن که نفرین خدا دائم بر او باد

دستور بر قوم کمان داران خود داد

 

آورده شیخ عباس آن شیخِ مقید

تیر نخستین را خودِ ملعونه اش زد

 

جسمی که روزی روی دوش مصطفی بود

حالا اسیر مردمانی بی حیا بود

 

از تیرها یکباره شد یاقوت، خونی

دیوارهای کوچه و تابوت، خونی

 

دیگر حسینش جز دو چشم تر ندارد

غارت زده یعنی حسن دیگر ندارد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۹:۲۸
عبدالرقیه

همیشه باب رحمت حسین می شود حسن

حقیقتِ کرامت حسین می شود حسن

 

حسین جنت نبی و مرتضی و فاطمه است

چه حکمتی است، جنت حسین می شود حسن

 

علامت ارادتم به مجتباست یاحسین

ارادتم به ساحت حسین می شود حسن

 

فنون رزم کربلا همان جمل نوشته شد

زمان جنگ، هیبت حسین می شود حسن

 

حسین شاه عالم است و قبله ی جهان ولی

ولی امر حضرت حسین می شود حسن

 

زرنگ باش و کربلای خود بگیر از حسن

که بانی زیارت حسین می شود حسن

 

وجود قاسمش به دشت کربلاست حجتم

فدای راه و نهضت حسین می شود حسن

 

غریبی حسن هم از کرامت است منشأش

فدای روز غربت حسین می شود حسن

 

جگر رسیده بر لبش ولی به فکر کربلاست

بیانگر مصیبت حسین می شود حسن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۹:۲۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمود گرجی

پای درس ولی فهیم شده

مثل بابای خود کریم شده

 

سیزده ساله ی امام حسین

چه کسی گفته که یتیم شده؟!

 

در رکاب عموی خود عباس

از دلیران این حریم شده

 

حال، میل عسل به سر دارد

کاسه ی طاقتش دو نیم شده

 

چه کند تا عمو اجازه دهد

کار جنگیدنش وخیم شده

 

تا که او هم شود فدای حسین

بوسه می زد به دست و پای حسین

 

 

وسط خیمه سخت حیران بود

بر لبش آیه های قرآن بود

 

غبطه می خورد بر علی اکبر

شوق جان دادنش فراوان بود

 

زانوی غم گرفت در بغلش

چشم هایش عجیب گریان بود

 

یادش آمد وصیت پدرش

آن سفارش که عهد و پیمان بود

 

گفت: این نامه را بده به عمو

هر زمان که دلت پریشان بود

 

بس عمو بر حسن ارادت داشت

نامه را خواند و روی دیده گذاشت

 

 

بستن صورتش سبب دارد

چهره ای هاشمی نسب دارد

 

بیشتر بوسه زد به دست عمو

بیشتر از همه ادب دارد

 

بند نعلین خود نبسته دوید

در پریدن عجب طرب دارد

 

جملی نو دوباره راه انداخت

فَأنا بن الحسن به لب دارد

 

ابن سعد از هراس می لرزد

بس که در نعره اش غضب دارد

 

ازرق از هیبت نظرهایش

به درک رفت با پسرهایش

 

 

لشگری پست را خبر کردند

حلقه را تنگ و تنگ تر کردند

 

تنگ چشمان لشکر کوفه

عاقبت بر رخش نظر کردند

 

سنگ باران شد از چهار طرف

ضربه ها بر تنش اثر کردند

 

در شلوغی و گرد و خاک نبرد

اسب ها از تنش گذر کردند

 

داغی نعل های مرکب ها

بدنش را چه شعله ور کردند

 

به روی خاک دست و پا میزد

عمویش را فقط صدا می زد

 

 

باید ارباب با غمش چه کند؟!

با بلاهای اعظمش چه کند؟!

 

بغلش کرد و مانده حیران با

لب و دندان درهمش چه کند

 

کاکلش دست قاتلش جا ماند

مانده با گیسوی کمش چه کند؟!

 

خس خس سینه اش بلند شده

با نواهای مبهمش چه کند؟!

 

آه حالا چگونه خیمه رود؟!

با تن نامنظمش چه کند؟

 

قدکشیده رساندنش سخت است

تا به خیمه کشاندنش سخت است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۰۰
عبدالرقیه

 


هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
 
فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم
 
شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
 
عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
 
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
 
من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم
 
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد 
ضربه بر چشم نازنینش خورد
 
بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!
 
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
 
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
 
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
 
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین
 
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
 
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
 
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
 
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
محمد جواد شیرازی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۹
عبدالرقیه

یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد

این بار هم کرامت خود را تمام کرد

 

در حیرت است واژه ایثار از حسن

نان شبش دوباره نثار غلام کرد

 

تا دید فاطمه که گره خورده کار من

ذکر مرا "کریم علیه السلام" کرد

 

زنجیر عقل مانع عشقش نمی شود

هر کس که پای درس حسن ثبت نام کرد

 

رحمت به آن کریم که از لطف بی حدش

با جبرئیل، شاعر خود هم کلام کرد

 

ابیات مِدحتش همه بیت المقدس اند

ترویج مدح، صاحب بیت الحرام کرد

 

در خاطر یلان عرب ماند، در جمل

جنگی که با سپاه سواره نظام کرد

 

چشمم به احترام قدومش به سجده رفت

کامم برای بوسه به دستش قیام کرد

 

نامرد آمدم به در خانه اش ولی

آقا نظاره کرد و مرا با مرام کرد

 

در خاطرم نمانده که شغلم گدایی است

از بس گدای فاطمه را احترام کرد

 

از خود گریختم که مرا بندِ خود کند

حالا غلام یا سگ خود هر کدام کرد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۵

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمد حسین پویانفر

ای بنده ی رب رحیم آقا حسن جان

یا مَن یُسَمّیٰ بالکریم آقا حسن جان

تنها صراط مستقیم آقا حسن جان

ارباب مایی از قدیم آقا حسن جان

 

ای معنی یا نور و یا قدوسم آقا

تا زنده ام نعلینتان می بوسم آقا

 

دُر گران از بحر تا ساحل رسیده

استاد اخلاق ابوفاضل رسیده

پروانه ها... شمعی در این محفل رسیده

بی خود نبوده این همه سائل رسیده

 

امشب تمام حاجتم یک گوشه چشم است

چشمی که حتی می کند یک جلوه اش مست

 

ای جلوه ی نورانی آیات توحید

با خنده هایت فاطمه آرام خندید

جبریل بالش را به بازوی تو مالید

هرشب علی یک بوسه از کنج لبت چید

 

افطار زهرا و علی بوسیدن توست

آرامِ جان مصطفی خندیدن توست

 

هستی تماما فاطمی از پای تا سر

مستِ نگاهت عالم بالا سراسر

آزادگان، پیش تو افتادند با سر

در پیشگاهت بارها باید گدا سر_

 

با قصد سجده سوی پای تو کشانَد

در سجده تا زیر عبای تو بیاید

 

باید که شعر از پنجه و بازویتان گفت

از ذوالفقار گوشه ی ابرویتان گفت

در کودکی از نغمه ی هو هویتان گفت

از لاالهِ لابه لای مویتان گفت

 

حتی نخ پیراهنت حبل المتین است

مانند زهرا و امیرالمؤمنین است

 

ای معنی حَیِّ عَلیٰ خَیْرِ العَمل تو

آب دهانت برتر از جوی عسل تو

بر مشکلات بی شمارم راه حل تو

من لایق تو نیستم حداقل تو...

 

لطفی کن و دستی بکش روی سر من

دستی بکش، بر هم بزن موی سر من

 

سفره بیانداز و گدا دعوت کن امشب

نان شبت را بازهم قسمت کن امشب

بنشین کمی با بی نوا صحبت کن امشب

ما را دعا کن...غرقِ در رحمت کن امشب

 

تو آبروداری ولی بی آبرو من

بنده نگاهش هست بر مولا لزوماً

 

پشت در میخانه ات عمری نشستم

خوردم نمک اما نمکدان را شکستم

با این همه روزی خور خوان تو هستم

از بوی نان سفره ات عمری است مستم

 

از سفره ات یک تکه نان می خواهم امشب

آن نان که خود خوردی از آن می خواهم امشب

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۴/۹

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۳
عبدالرقیه