سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 11- ذی القعده :: شب 30 ذی القعده شهادت امام جواد» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب شهادت حضرت۱۴۰۲

از زمانی که عشق شد ایجاد
گذرم بر ابالجواد افتاد
بارها زود حاجتم را داد
وسط روضه ی امام جواد 

گرچه آلوده و سیه رویم
یا جواد الائمه می گویم 

بازهم ظلم و غربتی دیگر
باز در حق آل پیغمبر
دید خدعه امام از همسر
چه بلایی ازین بلا بدتر 

مقتلش را میان منزل دید
به خودش مثل مجتبی پیچید 

حجره شد دشت کربلا ای وای
جگرش سوخت از جفا ای وای
شد تنش بر زمین، رها ای وای
آب را هرچه زد صدا ای وای... 

غیر از اندوه و غم به او نرسید
ذره ای آب هم به او نرسید 

این همه ازدحام... یعنی چه؟!
نغمه های حرام یعنی چه؟!
بردن احترام یعنی چه؟!
رقص، دور امام یعنی چه؟! 

حرمتش را چرا لگد کردند؟!
به جوادالائمه بد کردند 

محتضر بود و حال مضطر داشت
با چه وضعی پر از زمین برداشت
کاش یک یار در برابر داشت
لااقل کاش یک دو خواهر داشت 

آی مردم غمش غم عظماست
شاهد روضه اش امام رضاست 

شد تمام آن همه جسارت؟ نه
ختم شد داغ هتک حرمت؟ نه
سپری شد مگر مصیبت؟ نه
ماند در حجره، جسم حضرت؟ نه 

تا روی بام شد کشیده تنش
خون تازه چکید از بدنش 

خوب شد بام، سایه بان هم داشت
سایه ای از کبوتران هم داشت
تن مولایمان امان هم داشت
کِی سر بام، ساربان هم داشت؟! 

خوب شد لااقل در آن غربت
تن ابن الرضا نشد غارت 

احتضار حسین شد ممتد
روی تل، حال خواهرش شد بد
هر که با هرچه داشت او را زد
شمر از روی سینه اش شد رد 

تا سه ساعت به قتلگاه افتاد
با لب تشنه عاقبت جان داد

محمدجواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۲ ، ۲۳:۱۲
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، مشهد ماه رجب ۱۴۰۱

بسم آن وجه خدا، باب مراد
بندگانیم به دربار جواد

نزد ما شأن و مقامش والاست
عُلقه اش در دل ما لطف رضاست

با جوادش همه مأنوس شدیم
کاظمینی شده از طوس شدیم

می دهد برکت و خیر از هر سو
گریه کن های جوادش را او

باز با رخصت آقاجانم
روضه ای از پسرش می خوانم

نور چشمان رضا بی کس ماند
همسرش سخت دلش را سوزاند

محتضر بود امامش، کف زد
نه دعا خواند، نه قرآن، دف زد

نمک از کینه به زخمش پاشید
در حرم بین کنیزان رقصید

سوخت چون شمع، دل پروانه
جای رقاصه نبود آن خانه

تشنه شد از جگرش آه کشید
سوخت و ناله ی جانکاه کشید

ناله اش بر جگرش تاب نداد
یک نفر هم به امام آب نداد

میوه ی قلب امام هشتم
ناله اش بین صداها شد گم

او که داغ پدرش را دیده
مثل بابا به خودش پیچیده

وقت رفتن شده باید چه کند؟
خواهری هم که ندارد چه کند؟

روضه اش روضه ی غمناکی شد
همه ی بال و پرش خاکی شد

آه، عمامه اش از سر افتاد
وسط هلهله آخر جان داد

بر تنش داغ پر ابهام رسید
با چه وضعی به روی بام رسید

دل، ازین روضه ی حساس گرفت
پله ها بوی گل یاس گرفت

گرچه از منزلتش شرم نشد
زیر مرکب بدنش نرم نشد

شد رها پیکر او عریان نه
بین شمشیر و سنان پنهان نه

نیزه از قوم نظر تنگ نخورد
خوب شد بر بدنش سنگ نخورد

گرچه بر بام، تنش تنها بود
خوب شد بال کبوترها بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۱ ، ۲۲:۳۲
عبدالرقیه

ثواب شعر هدیه به روح ملکوتی شهید جواد قاسم کاظمی

 

سوزانده تب زهر، تمام گلویش را
برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را

از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم
با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را

آن قدر صدای دهل و ساز بلند است
پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را

از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد
بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را

در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب
تا که نکند جستجو این آرزویش را

با آب زمین ریخته آورد به خاطر
مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را

آن قدر که پیچید به خود در کف حجره
هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را

بردند تنش را به چه وضعی به روی بام
تا که نکند هیچ کسی جستجویش را

خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند
خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را

سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت
تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را

از بس که به پیشانی او زخم نشسته است
گویا که گرفته است به خونش، وضویش را

با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد
وقتی که نمی دید دگر روبرویش را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۰ ، ۱۴:۰۹
عبدالرقیه

 

سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی
 
کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقه ی آزارِ غیر مرسومی!
 
کسی توجهی اصلا نمی کند این جا
به سوزِ پاره جگرهای مردِ مسمومی
 
دوباره روی زمین ظرف آب می ریزند...
به پیش تشنه، چه رفتار زشت و مذمومی 
 
چه فرق می کند اصلا هلال یا که کنیز؟
قرار نیست که آبی رسد به مظلومی
 
ندارد او به برش خواهری چنان زینب
کنار بستر او نیست اُم کلثومی
 
چگونه جسم رشیدش به پشت بام رسید؟!
چه ماجرای پُر ابهام و غیر مفهومی!
 
هزار شکر که بغداد پشت بامی داشت
نرفته تا ته گودال شاه مهمومی
 
هزار شکر که بر بام رفت و آمد نیست
سُم فرس ننشسته میان حلقومی
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۲
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

نمیپرسه هیچکس حال و روز من رو

میفهمم غریبیِ جدم حسن رو

 

از این خونه خسته ام شده غم نصیبم

زنم قاتلم شد چقدر من غریبم

 

تو حجره نشستم رو خاک ای خدا

شدم از عطش من هلاک ای خدا

صدام گمشده گرچه تو هلهله

انا راضی برضاک ای خدا

 

کم کم   بال و پرم میسوزه

از زهر   پا تا سرم میسوزه

حتی     چشم ترم میسوزه

 

 ای وای امون از این غریبی 

 

لب تشنه ی من رو میدیدن اما

جلو چشم من آب رو ریختن رو خاکا

 

همونجا دلم رفت سوی دشت غمها

بلند شد زمن ناله ی واحسینا

 

 

به گوشم رسیده صدای حسین

لب تشنه ی من فدای حسین

کسی آب به دست سکینه اش نداد

بمیرم برا بچه های حسین

 

تشنه سر از تنش جدا شد

با ضرب دشمنش جدا شد

از تن پیراهنش جدا شد

 

 ای وای امون از این غریبی 

 

تنم رو کشیدن سوی بام خونه

سه روزی تنم موند روی بام خونه

 

 

تنم سایه بون از کبوتر میگیره

دوباره دلم ناله از سر میگیره

 

تنش شد رها زار و عریان حسین

روی ریگ داغ بیابان حسین

تن بی سرش موند توی کربلا

سرش شد تو کوفه پریشان حسین

 

 

ای وای  ای بی کفن حسینم

ای وای    دور از وطن حسینم

ای وای    عریان بدن حسینم

 

 ای وای امون از این غریبی

 

مهدی علی قاسمی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۹
عبدالرقیه
مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
 
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
 
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند
گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
 
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
 
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
 
نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد
 
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند
 
بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید
 
پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد
دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد
 
باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند
 
گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است
نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟!
 
حمل او روی سر چند نفر، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است
 
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه ی او کار به غارت نکشد
 
تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد
 
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده
 
داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر "بُنَیَّ" آمد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۹
عبدالرقیه

هر که بشناسد تو را محو وقارت می شود

در همه لحظات عمرش بی قرارت می شود

 

سفره ی جود تو را حاتم گدایی می کند

هر چه بخشنده است حتما وامدارت می شود

 

یاد صحن و عطر ناب کاظمینت می کنم

سینه ام مملو از شوق زیارت می شود

 

قبرتان گفتید قلب دوستداران شماست 

سینه ی ما هم در این حالت دیارت می شود

 

آه... شبهای حرم، یک جامعه بالای سر

عقده ها دارد دلم، تنگ مزارت می شود

 

زهر خوردی، سوختی اما میان ناله ات

با دفِ رقاصه ها بر تو جسارت می شود

 

در میان خانه ات زخم زبان همسرت

مرهمی بر زخم های بی شمارت می شود

 

چون که مادر نیست و خواهر نداری ای غریب

مادرت زهرا به جای هر دو یارت می شود

 

تا که جسمت را به روی بام خانه می برند

کل خانه غرق بوی مشکبارت می شود

 

کنج حجره از عطش تا سوختی گفتی حسین

سهم این پاره جگر اوج حرارت می شود

 

در وداع آخرش زینب به آه و گریه گفت

خواهرت هر جا که باشد بی قرارت می شود

حاج مجتبی قاسمی 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۲
مجتبی قاسمی

یا جواد الائمه 

بر شعله ی جگر، نم باران می آورند

باران نبود، دیده ی گریان می آورند

 

با هلهله کنار حرم دف نمی زنند

در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند

 

فکری برای غربت یوسف نمی کنند

این جا به تشنه آب تعارف نمی کنند

 

***

 

دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است

مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است

 

تا این که چنگ بر جگر خاک می کشی

رخت سیاه بر سر افلاک می کشی

 

حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن

نفرین به دومی کن و مُشتی زمین بزن

 

خاکی شده تمام عبایت بلند شو

هر طور هست روی دو پایت بلند شو

 

در آسمان چشم یتیمان قمر بمان

ابن الرضا... بیا و کمی بیشتر بمان

 

رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد

از سرفه کردنت دل عالم کباب شد

 

 خون جگر به دامن زهرایی ات نریز

ساعات آخر است کمی صبر کن عزیز

 

این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش

حالا که می پری، پر خود را زمین نکش

 

***

 

خنده بس است در وسط خانه بس کنید

افتاده بین حجره غریبانه بس کنید

 

ای حامل امام به قدش نظاره کن

پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن

 

تا بام، قبلِ هر قدمی احتیاط کن

در بین راه پله کمی احتیاط کن

 

دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام

او را رها کن و برو از روی پشت بام

 

***

 

این پشت بام از ته گودال بهتر است

در زیر سایه بانِ هزاران کبوتر است

 

از روی پشت بام کسی رد نمی شود

یا این که لااقل فرسی رد نمی شود

 

رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد

با ضربه ی دوازدهم آشنا نشد

 

این جا کسی برای اسیری نمی رود

جسم امام بین حصیری نمی رود

 

این جا کسی به خاطر غارت گذر نکرد

نیت برای بردن شال کمر نکرد

 

یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد

داغی شبیه غارت خون خدا نشد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۱
عبدالرقیه

وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم

وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم

وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است

امشب عزای اشرف اولاد آدم است

شور قیامت است که گویا به پا شده

زیرا عزای حضرت ابن الرضا شده

او که برای عالم و آدم طبیب بود

حتی میان خانه ی خود هم غریب بود

خواهر نداشت تا برسد پیش پیکرش

مادر نبود تا که کند گریه در برش

از درد زهر کل تنش تیر می کشید

خونابه از لبش به کف حجره می چکید

در وقت احتضار کسی کف نمی زنند

هنگام دست و پا زدنش دف نمی زنند

اما امان ز ظلم و جفای کنیزها

گم شد صداش بین صدای کنیزها

در لحظه های آخر خود بی شکیب بود

او غصه دار روضه ی شیب الخضیب بود

با اینکه تشنه بود ولی نیزه ای نخورد

در بام خانه پیرهنش را کسی نبرد

شکر خدا که دختر او را کسی نزد

با کعب نیزه خواهر او را کسی نزد

خیلی حسین در ته گودال خسته بود

قاتل به روی سینه ی آقا نشسته بود

شمر از صدای ناله ی زهرا حیا نکرد

در قتلگاه گیسوی او را رها نکرد

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۴
علی سپهری

یاجوادالائمه ادرکنی

 

بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده

 

غم را میان سینه ام تکثیر کرده

 

 

 

غربت میان شهر، جای خود بماند

 

غربت در این خانه دلم را پیر کرده

 

 

 

خیلی برای قتل من زحمت کشیده

 

خیلی برای کشتنم تدبیر کرده

 

 

 

با تیغ... نه... اما به من زهری که داده

 

کار هزاران ضربه ی شمشیر کرده

 

 

 

مثل امام مجتبی چیزی نگفتم

 

پاره جگر این زهر را تفسیر کرده

 

 

 

سر روی پای خواهری باشد چه خوب است

 

خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده

 

 

 

من آبرودارم ولی این بی مروت

 

با سوت و کِل خیلی مرا تحقیر کرده

 

 

 

فریاد من شد العطش، با خنده هایش

 

فریاد من را سخت بی تأثیر کرده

 

 

 

حرف از عطش شد یاد جدم می کنم باز

 

داغش دل و جان مرا تسخیر کرده

 

 

 

بستند، تنها آب را بر روی جدم

 

آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده

 

 

 

یاد وداع عمه ام از قتلگاهش

 

این لحظه ها فکر مرا درگیر کرده

 

 

 

زینب مدینه خواب هجران دیده و شمر

 

در کربلا این خواب را تعبیر کرده

 

 

 

عمه برادر را اگر نشناخت حق داشت

 

وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده

 

 

 

بیرون کشید از پیکرش صد تیر و مانده

 

سر نیزه ای که در گلویش گیر کرده

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۶/۲۰

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۷
عبدالرقیه

یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ

یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا

اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا

یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 

دانلود صوت شعر با نوای حاج سید مجید بنی فاطمه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت مداحی با نوای حاج عبدالرضا هلالی

دانلود صوت شعر با نوای حاج سید مهدی میرداماد
 

دشمنانت یک طرف، آن آشنا از یک طرف

بی وفایی یک طرف، زهرِ جفا از یک طرف

 

کلِ عالم خون بگرید در عزای تو کم است

ارضیان از یک طرف، اهلِ سما از یک طرف

 

إرباً إرباً شد دلت از فتنه و نامردی اش

زهرِ کاری یک طرف، رقاصه ها از یک طرف

 

تشنه ای و طالبِ آبی و این ها یک طرف

بر زمین می ریزد آب، آن بی حیا از یک طرف

 

می کشد جسم تو را تا بام خانه، پیکرت...

... می خورد بر کنج پله، بی هوا از یک طرف

 

خاطراتِ کوچه و گودال پیرت کرده اند

داغِ مادر یک طرف، کرب و بلا از یک طرف

 

تشنگی تاب و توانش را ربود و ناگهان

بر زمین افتاد از زین شاه ما از یک طرف

 

پیر مردان آمدند و بهرِ قربت می زدند

با لگد از یک طرف، چوبِ عصا از یک طرف

 

کربلا بال کبوتر نیست، جانم را گرفت...

...بادِ داغ از یک طرف، زلفِ رها از یک طرف

 

روزی ماه محرم از شما خواهم گرفت

رزقِ اشک از یک طرف، سوز و نوا از یک طرف

 

از سوی قم یا خراسان یا که از عبدالعظیم

راهی ام کن اربعین کرب و بلا از یک طرف

 

محمد جواد شیرازی-  ۱ مهر ۹۳

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۳ ، ۰۱:۵۶
عبدالرقیه