سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۸۸۶ مطلب با موضوع «الف/ تقسیم بر اساس نام شعرا» ثبت شده است

در پادگان غربتش ماندم، از غصه آزادی نمی خواهم

وقتی حریمش رنگ غم دارد، من رنگ آبادی نمی خواهم

 

گرچه کبوتر در قفس دائم، فکر و خیالش روز آزادی است

من جلد صحن سامرا هستم از بند، آزادی نمی خواهم

 

هر عاشقی از چای این جا خورد، زیر لبش این جمله را می گفت:

ته مانده ی چای شما عشق است، حلوای بغدادی نمی خواهم

 

عشاق دورش گرچه‌ کم اما، در رتبه هریک لشکری هستند

شاگرد عشاق حرم هستم، شیرین و فرهادی نمی خواهم

 

وقتی اذان دیگران صوتش آمد میان صحن ها گفتم:

یارب همین حس شنیدن را هرچند تو دادی... نمی خواهم

 

زیباترین نام جهان هادی، ذکرم شده در هر زمان هادی

جز نام زیبای امام خود، اذکار و اورادی نمی خواهم

 

اصلا بهشت ارزانی زاهد، انعام جنت قسمت عابد

فردای محشر من سکونتگاه، جز جنت الهادی نمی خواهم

 

هستم اگر کوچک تر از این عشق، بیمارم و در به در از این عشق

من راضی ام از عاشقش بودن، باور کن امدادی نمی خواهم

 

خونم بریزد در حرم ای کاش، در صحن های محترم ای کاش

شمشیر غیر از حضرتش هرگز ،جز دوست صیادی نمی خواهم

 

محمد جواد شیرازی

 

2/1/94 سامرا

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۵۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سیب سرخی

ساقی بریز باده که فصل شراب شد

بر ما مدال نوکریت انتساب شد

 

سلمان پس از نگاه کریمانه ی تو بود

در خانه ی علی به گدایی حساب شد

 

دستت جدا شده که بگیری تو از کرم

دست کسی که در به درِ بوتراب شد

 

وقتی شنید امّ بنین قصه ی تو را

از ماجرای دست تو قلبش کباب شد

 

رفتی کنار آب ولی تشنه آمدی

از غصه قلب آب برای تو آب شد

 

یابن علی ، شبیه پدر این محاسنت

با ضربه ای به خون سرتو خضاب شد

 

تیر سه شعبه ای که به چشم تو زد عدو

بعد از تو سهم حنجر طفل رباب شد

 

وقتی زروی اسب فتادی تو بر زمین

دشمن به فکر غارت و کشف حجاب شد

 

بی تو درون شام بلا لفظ «خارجی»

بر خاندان پاک پیمبر خطاب شد

 

ای تکیه گاه زینب کبری بیا ببین

خواهر چگونه وارد بزم شراب شد

 

مهدی علی قاسمی 94/5/1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۵۵
مهدی علی قاسمی

اللّهُمَ صَلّ عَلی فاطِمَه و اَبیها و بَعلِها وَ بَنیها

وَ السِّر المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ به عِلمُکَ

 

با نوکری ات سینه زن شوکت گرفته

هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته

 

شرکت، میان مجلست دارد قداست
عاشق وضویش را به این نیت گرفته

 

بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد
حال بکایی را که معصیت گرفته

 

ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است
از روضه ات ایمان ما برکت گرفته

 

هرکس توسل کرد بر خاک قدومت
حاجات خود از مرتضی راحت گرفته

 

روزه بگیر و باز افطارت عطا کن
حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته

 

سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما
رَخت عروسی از تو بی منت گرفته

 

شرحِ نماز تو همین بس که نوشتند
وصف کبودی و ورم پایت گرفته

 

فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز
دنباله ی کار تو با همت گرفته

 

نوع اراداتش به مادر فرق دارد...
...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته

 

در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر
در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته

 

خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که
مادر نشسته قصد قد قامت گرفته

 

وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای
انگار پهلویش از این بابت گرفته

...

محمد جواد شیرازی 12/93

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۱۴
عبدالرقیه

دانلود صوت این شعر با نوای حاج سید مهدی میرداماد

 

افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است

برکت این زندگی از روضه های فاطمه است

 

درس توحیدم بوَد زهرا شناسی، زین سبب

می پرستم آن خدایی که خدای فاطمه است

 

منکر این روضه ها! بشنو که گفته رهبرم

روزی یک سالِ کشور در عزای فاطمه است

 

چشم دل واکردم و دیدم که قرآنِ خدا

آیه هایش یک به یک مدح و ثنای فاطمه است

 

هیچ کس با پای خود در مجلس روضه نرفت

هرکجا روضه بوَد، مهمانسرای فاطمه است

 

گرچه باشد قبر او بین قلوب شیعیان

عالم امکان ولی دولتسرای فاطمه است

 

خلقت جنت برای شیعه ی حیدر بود

نار، جای منکرین بی حیای فاطمه است

.

بین قبرم دو ملک تا سینه ام را بو کنند

پیش خود گویند:«به به، این گدای فاطمه است»

 

روز محشر سینه زن هایش شفاعت می کنند

این شفاعت برکتِ شال عزای فاطمه است

 

نیست ذکری برتر از ذکر شریف فاطمه

افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است

 

مهدی علی قاسمی ۹۳/۱۲/۲۸

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۱
مهدی علی قاسمی

دانلود صوت این شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی 

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

دانلود فایل تصویری حاج عبدالرضا هلالی

دانلود فایل صوتی شعر با نوای حاج مهدی اکبری

 

 

هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی

 از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی

 

حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم

دردهایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی

 

پیش چشمان همه داری بزرگم می کنی

آبرویت را دوباره خرجِ رسوا می کنی

 

پرده پوشی می کنی و باز عصیان می کنم

هر که بویی می برد فی الفور حاشا می کنی

 

صبح تا شب این همه بد می کنم اما چرا

کار خوبم را فقط در بوق و کرنا می کنی؟!

 

سعی کردم تا گناهم را نبیند عابری

غافل از اینکه مرا داری تماشا می کنی

 

از "جمودُ العینِ" خود تا که شکایت می کنم...

...خشکیِ این چشمه را هربار دریا می کنی

 

یاد کن آلوده را یابن الحسن از بابِ لطف

در قنوت نیمه شب با رب که نجوا می کنی...

 

...یا زمانی که میان روضه های مادرت

 گریه بر درد و مصیبت های زهرا می کنی

 

*****

 

دوستانِ من همه کرب و بلا را دیده اند

نوبت من که شده، امروز و فردا می کنی

 

کربلا میخواهم آقا التماست می کنم

گریه دارم می کنم... داری تماشا می کنی؟!

 

آخرش هم ضامنم سلطان مشهد می شود

بعد از آن برگِ براتم را تو امضا می کنی

محمد جواد شیرازی 93/12/23

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۰۵:۲۷
عبدالرقیه

زبان حال امام مجتبی علیه السلام:

 

پیر گردیدم من از غمهای مادر سوختم

با نگاه مادرم در بین بستر سوختم

 

سینه چاک مرتضی جز همسرش زهرا نبود

از غریبی علی بعد از پیمبر سوختم

 

لَحْمُکَ لَحْمیِ... پیغمبر ، مرا خوشحال کرد

با طنابی دست او بستند بر سر سوختم

 

با نگاه بستر خونین مادر مرده ام

از صدای گریه ی زهرای اطهر سوختم

 

قول دادم باکسی چیزی نگویم از هجوم

بغض کردم گوشه ای با دیده ی تر سوختم

 

بین کوچه مادرم افتاد بر روی زمین

از صدای خنده ی آن مرد کافر  سوختم

 

آب گشتم باهزاران زحمت ازجا شد بلند

تا که دیدم چادر خاکی کوثر سوختم

 

کاش بین کوچه می مردم نمی دیدم به چشم

گوشوارش بر زمین... در بین معبر...سوختم

 

تاکه درب سوخته افتاد روی صورتش

مادرم فریاد زد در پشت آن در: "سوختم"

 

روز آخر گفت با زینب صبوری کن اگر

دلبرت را دیده ای گردیده بی سر، سوختم

 

خواهرم تا که شنید از کربلا رنگش پرید

از هجوم و غارت خلخال و معجر سوختم

 

عصر عاشورا صدای دختری آید به گوش:

«دامنم آتش گرفته ، وای مادر! سوختم»

 

مهدی علی قاسمی 

۹۳/۱۲/۲۱

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۰
مهدی علی قاسمی


غزلی از زبان حضرت زینب سلام الله علیها

مادرم در بستر است این روزها
روزی ام چشم تر است این روزها

 

مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها

 

از زبان دوست و دشمن فقط
طعنه سهم حیدر است این روزها

 

ذکر من امن یجیب و پر زدن...
...آرزوی مادر است این روزها

 

خواست تا حال علی بهتر شود
گفت: حالم بهتر است این روزها

 

هیچ کس این جمله را باور نکرد

پهلویش گویاتر است این روزها

 

چه بلایی بر سرش آورده اند
مردم دنیا پرست این روزها

 

نیمه شب ها درد پهلو می کشد
بازویش دردسر است این روزها

 

دردها از دست مادر خسته اند
دردش از پا تا سر است این روزها

 

مجتبی هم پیر شد بس که فقط
فکر مسمار و در است این روزها

 

شانه زد موی مرا فهمیده ام
روزهای آخر است این روزها

محمد جواد شیرازی
93/12

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۹
عبدالرقیه

یا علی مددی 

السَّلامُ عَلَى أَبِی الْأَئِمَّةِ وَ خَلِیلِ النُّبُوَّةِ وَ الْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ

السَّلامُ عَلَى یَعْسُوبِ الْإِیمَانِ وَ مِیزَانِ الْأَعْمَالِ وَ سَیْفِ ذِی الْجَلالِ

السَّلامُ عَلَى صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ الْحَاکِمِ فِی یَوْمِ الدِّینِ

السَّلامُ عَلَى شَجَرَةِ التَّقْوَى السَّلامُ عَلَى حُجَّةِ اللهِ الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَةِ

السَّلامُ عَلَى الصِّرَاطِ الْوَاضِحِ وَ النَّجْمِ اللائِحِ وَ الْإِمَامِ النَّاصِحِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه 

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است
بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است

 

خودت که خوب می دانی چرا امروز آرامم
من آن شیرم که در خیبر، در قلعه ز جا کنده است

 

سلامم را اگر در شهر پاسخ نیست، عیبی نیست
تو لبخندی بزن زهرا، دوای مرد لبخند است

 

شنیدم در قنوت آخرت "عجل وفاتی" را
نگو جان علی دیگر، برایم ناخوشایند است

 

بیا و مهربانی کن، دوباره خطبه خوانی کن
که حامیِ علی بودن فقط بر تو برازنده است

 

جواب این سؤالم را، بده تو لااقل زهرا
چرا این لاله های سرخ در بستر پراکنده است؟

 

الهی بشکند دستش، همان روباه ترسویی
که جرأت کرد و بالا برد بر روی زنِ من دست

 

چرا آشفته گیسویت؟ چرا زخم است بازویت؟
چرا خونی است پهلویت؟ علی از روت شرمنده است

 

زمان غسل فهمیدم، چه بر روز تو آوردند
به روی بازویت ردی شبیه یک کمربند است

 

ادا شد حق این مطلب، که تشییع تو شد در شب
که شاهد بر غریبی ات فقط ذاتِ خداوند است 

***

کنارِ علقمه سقا زمین افتاد در حالی_
_که ذکر فاطمه لبیک خونین نقشِ سربند است

 

امان از دشمن یاغی، بیا برگرد ای ساقی
به دست شمر ذی الجوشن، گمانم یک گلوبند است 

 

محمد جواد شیرازی
93/12 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۴
عبدالرقیه

 صل الله علیک یا فاطمه الزهرا

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

غزلی از زبان بی بی خطاب به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم

 

اصلا نفوذ خطبه ی من بی اثر شده است...
...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟

دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون جگر شده است

آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است
دستم...سرم....تمامِ تنم مختصر شده است

مرهم اثر نمی کند و دردسر شده
این زخم روی دست، سرش بازتر شده است

دیگر توانِ بازویم از دست رفته است
گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است

اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ...
...چشمانِ من ز ضربه ی آن خیره سر شده است

باعث شده است دور و برم تیره تر شود
دردی که روی گونه ی من مستقر شده است

هرشب برای محسن خود گریه می کنم
از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است

یادم نمی رود که بدون مقدمه
دیدم که چادرِ سر من شعله ور شده است

باز استخوان سینه ی من درد می کند
حتی نفس کشیدن من دردسر شده است

فضه بیا که وقت نماز است چاره کن
از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است

مهدی علی قاسمی
محمد جواد شیرازی 

93/12/8

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمود عیدانیان

 

لطفت دوباره حال مرا رو به راه کرد

رحمی به حال این دل بی سرپناه کرد

 

این دوریِ مسیر دلم از دل شما

دیدی چطور روز و شبم را تباه کرد؟

 

دنبالِ نفس رفتن من آخرش مرا...

...در دیدگانِ فاطمیت روسیاه کرد

 

از روز اولی که وجود آمدم خدا

من را غلام زاد و تو را پادشاه کرد

 

صاحب زمان شدی تو و رحمت به مادرت

من را اسیر کوی تو با یک نگاه کرد

 

در بین عشق های نهفته در این جهان

هرکس که عاشق تو نشد اشتباه کرد

 

آقا دلم خوش است که حال بد مرا 

این روضه های مادرتان رو به راه کرد

 

ضربِ غلاف خصم سبب شد، شبانه روز

مادر درون خانه فقط آه... آه...کرد

 

تنها سپاهِ شیر خدا رفت و بعد از آن

مرد حنین را به خدا بی سپاه کرد

 

بعد از شبی که فاطمه اش را کفن نمود

مولا تمام درد و دلش را به چاه کرد

 

#مهدی_علی_قاسمی - ۹۳/۱۲/۷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۴۵
مهدی علی قاسمی

نفس نفس زدنت شد هجا هجا بانو

بهارِ من به خزان میروی چرا بانو؟

 

نگاهِ لطف خودت را ز من دریغ مکن

که گشته بعد پیمبر به من جفا بانو

 

بیا بخند و مرا از خجالت آب نکن

ز حال تو شده روز و شبم عزا بانو

 

بگو چرا دو سه ماه است در کنارِ علی

نمی شود ز سرت روسری جدا بانو؟

 

دگر کسی به مدینه مرا محل ندهد

کسی به من نکند جز تو اعتنا بانو

 

حسن به گوشه ی خانه بغل زده زانو

بگو چه دیده مگر بین کوچه ها بانو

 

مگر چه دیده که هرشب بلرزد و با بغض

تمام گریه ی او گشته بی صدا بانو

 

هزار بار بمیرم نبینم آن روزی

که روی چادر تو مانده ردّ پا بانو

 

از آن زمان که کشیدند بین کوچه مرا

دعا کنم که نبینم مغیره را بانو

 

هنوز مانده به گوشم نوای پشت درت

که کشت فضّه خذینی ِ تو مرا بانو 

 

#مهدی_علی_قاسمی - ۹۳/۱۲/۴

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۲۳
مهدی علی قاسمی

السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین 

"مددی یازینب" 

السلام ای همه ی جلوه ی مادر زینب
فخر پیغمبری و زینت حیدر زینب

می نویسیم فقط نامِ شما را بانو
سطرِ اول، سر هر برگه ی دفتر "زینب"

چه مبارک غزلی گشت و چه فرخنده ردیف
غزلم گشت به نام تو مُعطر زینب

آمدی تا که حسینیه شود سینه ی ما
کائنات است ز نور تو مُنور زینب

وصفِ زینب بنویسیم به اوصافِ حسین...
...یا حسین است به اوصاف، سراسر زینب؟

جلوه کرده است حیا، عفت و صبر و شوکت
رأفت و لطف و شجاعت، همگی در زینب

از شکیبایی ایّوب دگر هیچ نگو
صفت صبر شده وقف فقط بر زینب

تا محبینِ حسینیم یقینا فردا
یادمان هست میان صفِ محشر، زینب

کوریِ دشمن حیدر که اجاقش کور است
دومین شأنِ نزول است به کوثر، زینب

آیت الله ترین مرجع تقلید جهان
اسوه ی خطبه ی هر صاحبِ منبر زینب

در مقامش سر سجاده همین بس باشد
گفت محتاج دعای تو برادر، زینب

مثل زهرا همه جا گرد ولایت چرخید
لحظه ی واقعه چون شیر دلاور زینب

نه فقط کرب و بلا، بین مدینه حتی
همه جا بود فقط حامی رهبر زینب

وای از آن لحظه ی سختی که به صوتی محزون
ناله زد سمت نبی خسته و مضطر زینب

گفت این صید به خون خفته حسین است حسین
ریخت از خاکِ همان بادیه بر سر زینب

وای از شام چه آمد به سرش در این شهر
آتش افتاد به روی نخ معجر... زینب_

_همه جا بود دمش گرم دمش ذکرِ حسین
دم زد از یار فقط تا دمِ آخر زینب

محمد جواد شیرازی 4/12/93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۰۴
عبدالرقیه

دست های خالی از ما و عطایش با شما
آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما

 

عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند
شاعری کردن ز ما، زلف رهایش با شما

 

از ازل تا روز آخر پای پرچم ماندنم‌...
...ابتدایش با شما بود انتهایش با شما

 

سینه شد ملک شما یابن الحسن، آباد کن
سرزمین دل زِ ما، طرحِ بنایش با شما

 

بین ما و بین رب پرده دری هایی شده
رَبَّنا گفتن ز ما، إغْفِرْ لَنایش با شما

 

بی رضایت توبه های هیچ کس مقبول نیست
آه از ما، توبه از ما و رضایش با شما

 

اذن گریه کردن بر فاطمه با مجتباست
روزی سینه زنی در روضه هایش با شما

 

همسرش را زد ولی تکلیف حیدر صبر بود
پس جزای سیلی و نارِ جفایش با شما

 

جان فدا کردن میان لشکرت با نوکران
بستن سربند زرد مرتضایش با شما

محمد جواد شیرازی - 11/93 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۰
عبدالرقیه

دل در پناه ذکر علی با صفا شود

گفتم علی و جلوه ی ذکرم خدا شود

 

هر شیعه ای که سمت نجف می کند سلام

در روز حشر قیمت آن بر ملا شود

 

با ذکر حیدر است که دل مست می شود

خاک دلم به حب علی کیمیا شود

 

آید ندا زعرش الهی علی علی

اینجا خدا به نام علی رونما شود

 

وقتی محبتش  دل من را خنک کند

دامان مادرم زخیانت جدا شود

 

شاهی که قنبرش به قیامت شود شفیع

خاک مزار نوکر او طوطیا شود

 

من غیر مرتضی به کسی رو نمیزنم

دنیا اگر چه ضد علی یکصدا شود

 

قرآن کتاب مدح امیر نجف بوَد

یک گوشه از مناقب او «انّما...» شود

 

پرچم به دوش ، بهر نبی کیست جز علی؟

مدحش به کارزار فقط لافتی شود

 

در حیرتم که فاتح خیبر پس از نبی

خانه نشین ز دشمنی اشقیا شود؟

 

دستی که درب قلعه ی خیبر جدا نمود

این گونه با طناب جفا آشنا شود

 

درکوچه دامنش ز دو دستان فاطمه

با ضربه ی مغیره و قنفذ رها شود

 

در غربتش چه گویم ازین غصه سوختم

بر منبر مدینه به او ناسزا شود

 

#مهدی_علی_قاسمی - 93/11/30

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۴
مهدی علی قاسمی

صوت شعر با مداحی حاج محمد رستمی 

 

آفرینش شد بنا تنها برای فاطمه
پس هزاران بار جان ما فدای فاطمه

 

هر که می خواهد فنای حضرتِ دلبر شود
نیست راهی جز شود اول فنای فاطمه

 

گفت پیغمبر رضایم در رضای کوثر است
پس رضای حق شده جلب رضای فاطمه

 

هر کسی آخر به دین مالکِ خود می شود
من پرستش می کنم تنها خدای فاطمه

 

در عبادت یار حیدر بود زهرای بتول...
...یا که حیدر آمد اصلا پا به پای فاطمه؟

 

احترامش می کند مولا هر آن کس که شود
ذره ای از خاک پایِ پر بهای فاطمه

 

روز محشر چون همه حیران شوند آسوده است
هر که آمد بر در دولتسرای فاطمه

 

تا قیامت روزی ما بسته بر دستان اوست
دست های خسته ی مشکل گشای فاطمه

 

"حق او با گریه ی تنها نمی گردد ادا
پیر کن ما را خدایا در عزای فاطمه"*

 

بی هوا در را شکستند و به جانش ریختند
مانده رد گرگ ها بر دست و پای فاطمه

 

ناله زد "فضه خُذینی" آسمان بغضش گرفت‌
سوخت قلب حق تعالی هم برای فاطمه

 

خانه در هم گشته اما بیشتر مبهم شده
بین خانه حال و روز مجتبای فاطمه

 

سخت تر از روضه های کوچه و در گشته است
طعنه ی همسایگان بر گریه های فاطمه 

 

بیت ستاره دار از غزل آقای محمد حسین رحیمیان

محمد جواد شیرازی 

11/93

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۴۰
عبدالرقیه

دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش

"ای دل نگفتمت نرو..." 1 این هم پیامدش

 

حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است
فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش

 

من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم
از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش

 

فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است
بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش

 

یادش بخیر فصل زمستان میان صحن
اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش

 

وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا
آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش

 

ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد
صدها مسیح در اثر رفت و آمدش

 

عمری گدای شاهم و کاری نداشتم
با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش

 

این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت
تنها به زائران رضا می گشایدش

 

ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است
با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش

 

مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش
هر طور باز شاه خراسان بخواهدش

محمد جواد شیرازی 22/11/93


 

1.ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی
رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۹
عبدالرقیه

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذی ضَمِنَه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

 

این دل آلوده ام دلبر نمی خواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!

 

بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمی خواهد مگر؟!

 

غفلت از تو اوج بدبختیِ ما شد ای دریغ
چاره ای این دردِ زجر آور نمی خواهد مگر؟!

 

راه گم کردم بیا یابن الحسن دستم بگیر
ظلمتِ این سینه پیغمبر نمی خواهد مگر؟!

 

چند وقتی می شود از زندگی سیرم دگر
نوکرت چیزی ز تو دیگر نمی خواهد، مگر_

 

_روزیِ یک بار روضه در شبِ جمعه حرم
من یقین دارم‌‌‌... دعا باور نمی خواهد مگر؟!

 

" إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ..." 1 یعنی دل آلوده ام...
...شعله ای در زیر خاکستر نمی خواهد مگر؟!

 

خواستم گریه کنم فرمود: "...فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ ..."2
گریه بر ارباب، چشمِ تر نمی خواهد مگر؟!

 

مادری از عرش آمد سمت خاک کربلا
گفت: این پیکر، کفن آخر نمی خواهد مگر؟!

 

دست بردار از سرش ای ساربانِ بی وفا
یک سؤال...ارباب انگشتر نمی خواهد مگر؟!

 

گوشوار دخترش بردید؟! باشد... بس کنید
دخترِ سبط النبی معجر نمی خواهد مگر؟!

 

 

علی سپهری، محمد جواد شیرازی

11/93

 

 

1- قال رسول الله (ع) :« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً »(مستدرک الوسائل، ج 10ص 318) 

 

2- امام رضا (ع): یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. (بحار الانوار، جلد44،‌ص286؛ امالی شیخ صدوق، ص130؛ عیون اخبار الرضا ج1، ص299 و ...)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۴۰
عبدالرقیه

یا فاطِمَةُ اِشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ ؛ فَاِنَّ لَکِ عِنْدَاللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ 

 

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی سال ۹۶

 بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند

از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند

انگار قسمت نیست وصل ما دوباره
در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند

اما خیالت تخت هر جایی رسیدم
خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند

حالم بد است اما خدا را شکر در قم
با مهربانی حال زارم را گرفتند

با احترام و عزت و شوکت کمی از
این بار غم هایی که دارم را گرفتند

حتی زمان پر زدن از این قبیله
مردم همه دور مزارم را گرفتند

در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:
یارب ببین دار و ندارم را گرفتند

بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است
وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند

در گوش من مانده صدای ذوالجناحش
میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند

یک "یادگاری" بود... اما در خرابه
"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند

محمد جواد شیرازی _ 6/11/93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد طاهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج علی قربانی

دانلود صوت شعر با نوای حاج سید مجید بنی فاطمه

دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

صل الله علیک یا اباعبدالله 

شب جمعه است... هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم

 

ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم

 

سجده بر خاک درت سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم

 

دوری ات درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم

 

به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم

 

"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"

 

جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم!

 

شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم

 

محمد جواد شیرازی _ 2/11/93

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۰۱
عبدالرقیه

بسم الله الرحمن الرحیم 

یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضه ها واجب ترین کار است

پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است

بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟

زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه هر شبش دیدارِ دلدار است

ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟

با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است

از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها
در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..."

مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است

با هر نفس رنگش دگرگون می شود مولا
پهلو به پهلو می کند از درد، ناچار است

در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است

در سامرا بوی مدینه می رسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است

در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟

در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است

میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است

این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است

سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست
گرچه مصیبت های آل الله، بسیار است

محمد جواد شیرازی
9/10/93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۱۳:۳۱
عبدالرقیه

یا سلطان... یاعلی موسی الرضا

 

دانلود صوت این شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

عاشقانت با فراقت روزگاری ساختند

هرشب از دوری تان با گریه زاری ساختند

 

آهِ سردی و نگاهی سمتِ یک عکس حرم

خاطراتی زنده با آن یادگاری ساختند

 

گر حرم قسمت نشد تقصیر نفس سرکش است

این معاصی روزمان را شام تاری ساختند

 

خوب می دانی، خدایی بی تو ما بیچاره ایم

سمت مشهد، بهر ما راه فراری ساختند

 

بغض دوری از حریمت بین سینه مانده است

پس برای ما دو چشمِ آبداری ساختند

 

پادشاه عالمی و ما گدای درگهت

واقعا که هر کسی را بهر کاری ساختند

 

گردش ما بیشتر از کعبه دور مشهد است

صحن هایت بهر این گردش مداری ساختند

 

زائر مشهد شرف دارد به حاجی در طواف

چون طواف مرقدت را هشت باری ساختند

 

ای دم معمارهای پنجره فولاد، گرم

اینچنین دارالشفای انحصاری ساختند

 

فکر روزی و کمی نان فقط ناشکری است

تا برای ما به مشهد سفره داری ساختند

 

هیچ بابی عاقبت باب الجواد تو نشد

گرچه درهای بزرگ و بیشماری ساختند

 

لطف کن با تیرِ چشمت صید کن این خسته را

گر تو لیلایی ز مجنون هم شکاری ساختند

 

محمد جواد شیرازی

۹۳/۰۹/۲۸

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۷:۵۲
عبدالرقیه

بسم الله الرحمن الرحیم 

اَللّهُمَّ اِنّی اَسئلُکَ وَاَتَوَجَّهُ الَیکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیّ الرَّحمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَالِهِ یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّهِ یا اِمامَ الرَّحمَةِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد طاهری

 

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد 
 چشم زهرا و علی در محنت دریا شد

 

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

 

عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم، بر خانه نشینیِ علی امضا شد

 

بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد

 

دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد

 

خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد

 

روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد...

 

از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد

 

زینتت بود سر دوش ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد

 

داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد

 

سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد

 

هرچه زینب پی انگشتر او گشت، نبود

عاقبت دست کسی خاتم او پیدا شد

 

اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
  

 

محمد جواد شیرازی- 29/9/93

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۱:۳۹
عبدالرقیه

السلام علیک یا باب الحوائج اباالفضل العباس

 

ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد 1
دردِ فراق، شرحش این مختصر نباشد

 

صحن و سرایت آقا، خواب از سرم ربوده
هر شب به جز حریمت فکری به سر نباشد

 

جا ماندم از زیارت، در بین عاشقانت
از من که روسیاهم بیچاره تر نباشد

 

هر چند پر گناهم، اما تویی پناهم
فرجام دوری از تو غیر از شرر نباشد

 

خورشید سائلت شد، در عرش منزلت شد
همچون تو در سماوات دیگر قمر نباشد

 

بی مهر و بی ولایت، در بندگی عارف
هر قدر هم بگردی، غیر از ضرر نباشد

 

بر ما نظر بینداز ای صاحب کرامت
زیباتر از نگاهت بر ما نظر نباشد

 

با چشم خیس روضه، از تو حرم بگیرم
درخواست، وقتِ باران چون بی اثر نباشد

 

بر چله ی کمان ها چندین هزار تیر است
این رسم جنگ کردن با یک نفر نباشد

 

این "نیزه_ تیرِ" دشمن، با چشم تو چه کرده؟
بیرون کشیدن آن جز دردسر نباشد

 

از حال رفت خورشید، وقتی عمود کوبید
رأسی شکسته چون تو شق القمر نباشد

 

با نیزه پیکرت را بدجور جا به جا کرد
جسمی شبیه جسمت زیر و زبر نباشد

 

در خیمه دختری گفت در گوش مادر خود:
تکلیف ما بگو چیست سقا اگر نباشد؟

 

برخیز ای سپهدار، ای میر و ای علمدار
بعد از تو بهر زینب دیگر سپر نباشد

 

یٰا حامِیَ الظُعَیْنة 2، عَجّلْ عَلَیٰ سُکَیْنَة
برگرد تا رقیه بی هم سفر نباشد

 

محمد جواد شیرازی

12/9/93


1 مصرع اول برگرفته از غزلی از سلمان ساوجی شاعر قرن هشت هجری شمسی هست.

"ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد

در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد"

2 حامی الظعینة از القاب حضرت عباس علیه السلام هست به معنای حامی زنان خیمه نشین و اهل حرم

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۲۲:۱۹
عبدالرقیه

رسیده موج موهایت به دست خسته ی ساحل

به دنبال تو می گشتم تمام این چهل منزل

 

به تو حق می دهم با سر به سوی دخترت آیی

که یک عاشق شبیه تو ندیدم شاه دریادل

 

به اشکِ چشم و مژگانم زنم من آب و جارویت

کمی خاک است و خاکستر میان ما شده حائل

 

فقط قاری من باش و دگر قرآن نخوان جایی

اگر هم آیه ای بر تو به روی نیزه شد نازل

 

ز چشمت خواندم انگاری که پرسیدی ز احوالم

خبر داری که با صورت، زمین خوردم من از محمل؟

 

پدر بعد از عمو جانم، رسیده بر گلو جانم

زمین خوردم مرا از مو کشید آن رومی جاهل

 

عدو دنبالم افتاد و ز ترسش زیر لب گفتم:

أغثنی یا اباالقربة، أغثنی یا ابافاضل

 

لگد زد سمت پهلویم، ولی من در تکاپویم

چرا بوی تو را دارد شیار چکمه ی قاتل؟

 

پدر شیرین زبان بودم ولی دستان سنگینش

گرفت از من توان گفتن یک جمله ی کامل

 

شبیه مادرت دستم مرا از پا در آورده

نمازم دردسر دارد، قنوت من شده مشکل

 

ز دلسوزی زنی آمد به دستش نان و خرمایی

به سوی من تعارف کرد: "بگیر این لقمه را سائل"

 

اگر عمه نبود اصلا نمی دانم چه می کردم

جسارت کرد آن شامی در آن بزم و در آن محفل

 

شدم خسته دگر بابا، مرا باخود ببر بابا

هزاران حرف ناگفته، شود کتمان میان دل

 

***

 

تمام شاعران بی بی فدای تار گیسویت

هزاران چون فرزدق ها هزاران همچنان دعبل

 

محمد جواد شیرازی -  5- 9 - 93

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۵:۱۶
عبدالرقیه

اول شعر که یارب بشود خوب تر است
عشق بازی به دل شب بشود خوب تر است

هر کسی در پی وصل است بگویید به او:
با توسل که مقرّب بشود خوب تر است

سجده بر تربت ارباب سراسر نور است
سجده با اشک، مرکّب بشود خوب تر است

ذکر خوب است... بگویید... ولی معتقدم
نام ارباب که بر لب بشود خوب تر است

پیر ما گفت: اگر قامت رعنای شما
در حسینیه مورّب بشود خوب تر است

سینه و صورت ما پر شده از مشق حسین
آسمان غرق ز کوکب بشود خوب تر است

اربعین گر که بنا نیست بخوانند مرا
اشک و تب روزی هر شب بشود خوب تر است

باده ی ناب حسین است و بدانید اگر
ساغر از باده لبالب بشود خوب تر است

سائل روضه شریف است ولی سائل اگر
سائل حضرت زینب بشود خوب تر است

گر بنا هست کسی خادم این خانه شود
عبد زینب که ملقّب بشود خوب تر است

****

عمه گیسوی مرا شانه بزن، موی سرم
قبل دیدار مرتّب بشود خوب تر است

دستم آرام بگیر و به روی سینه گذار
دست بر سینه مودّب بشود خوب تر است...

 

محمد جواد شیرازی

۹۳/۰۹/۰۴

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۵:۱۰
عبدالرقیه

دانلود صوت این مداحی با نوای حاج محمد کمیل

 

در آن دلی که حبّ تو باشد گناه نیست

اعمال شیعیان تو آقا تباه نیست

 

ایل و تبار ما همگی بنده ی تواند

هرکس که بنده ی تو نشد سر به راه نیست

 

هرشب به ذکر و یاد شما مست می شوم

من آن سگم که جز تو مرا پادشاه نیست

 

هرکس به مقتدا و امامی پناه بُرد

ما را به جز امیر نجف سرپناه نیست

 

گویم به هر کسی که سراغ بهشت رفت 

اینجا بهشتِ ما به جز آن بارِگاه نیست

 

یکسال می شود حرمت را ندیده ام 

حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست

 

هرکس جوانیش شده وقف حسین تو

فردا به نزد فاطمه ات روسیاه نیست

 

#مهدی_علی_قاسمی - 93/9/4

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۱۹:۲۲
مهدی علی قاسمی

دوباره تشنه ی جام وصال آمده ام

به کیل خالی و دست سؤال آمده ام

 

شمیم وصل تو هیهات از سرم برود

خمار رایحه ی لم یزال آمده ام

 

شروع خوب همه لحظه های من هستی

به یاد لحظه ی تحویل سال آمده ام

 

به برکت نمک سفره شما بوده

اگر به راه خدا تا به حال آمده ام

 

شنیده ام که به آهو پناه دادی و من...

گریختم ز خودم چون غزال آمده ام

 

بریز خون مرا با دو تیغ ابرویت

خضاب کن رخ من را... حلال، آمده ام

 

برای جد غریبت چو ابر باریدم

اگر به سوی تو پاک و زلال آمده ام

 

خوشم که سینه کبود آمدم به درگاهت

برای طوف حرم با مدال آمده ام

 

که گفته است که فرض محال ممکن نیست

برای فرض و خیال محال آمده ام

 

چه می شود که مرا هم به کربلا ببری؟

به دلخوشی همین احتمال آمده ام

 

بده به راه خدا اربعین، حرم، آقا

ببین به سوی تو با صد خیال آمده ام

 

محمد جواد شیرازی

۹۳/۸/۲۷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۱
عبدالرقیه

بسمک یارب

 

دانلود شعر با صدای حاج سید مهدی میرداماد 

بی ذکر یا حسین عطایی نخواستیم

 

جز گوشه ی حسینیه جایی نخواستیم

 

 

 

درد و دوای جمله ی ما گشته با حسین

 

ما بی حسین درد و دوایی نخواستیم

 

 

 

حا، ضمه، سین و فتحه و یا و سکون و نون

 

 جز یک "حسین" هیچ نوایی نخواستیم

 

 

 

بی "معجزه" تمامی ما بنده ات شدیم

 

ما از شما که "چوب عصایی" نخواستیم

 

 

 

ما را رها مکن ز در خانه ات حسین

 

قلاده را ببند، رهایی نخواستیم

 

 

 

یک عمر می شود که زمان دعای خویش

 

غیر از برات کرب و بلایی نخواستیم

 

 

 

 عطر و نسیم سیب حرم رَهنمای ماست

 

بهرِ نماز، قبله نمایی نخواستیم

 

 

 

 جز راه دوست راه دگر کفر مطلق است

 

اصلا بدون دوست خدایی نخواستیم

 

 

 

 ما سائلان نانِ تنور سه ساله ایم

 

ما قرص نانِ حاتم طایی نخواستیم

 

 

محمد جواد شیرازی 23/8/93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۳ ، ۰۱:۴۵
عبدالرقیه

وای زینب...

سنگ ها را زدم کنار اما جان زهرا بگو دگر چه کنم؟

بارش تیر و نیزه آمده است، نیزه ها را بگو دگر چه کنم؟

 

این همه جا میان این هامون، قعر گودال رفته ای چه کنی؟!

گرگ ها بد به جانت افتادند، بین صحرا بگو دگر چه کنم؟

 

هرچه گفتم به روی سینه نرو، چکمه را در بیاور از پایت

هرچه گفتم محل نداد آخر، رفت با پا بگو دگر چه کنم؟

 

دیدم آخر که نعل تازه زدند، ده سوار حرامی ملعون

لب و دندان تو زبانم لال، شد معما بگو دگر چه کنم؟

 

این طرف دور تو چه غوغا شد، آن طرف بین خیمه بلوا شد

دختری زیر دست و پا جان داد، اصلا حالا بگو دگر چه کنم؟

 

هم ردا، هم عبا و هم خودت، هم زره را ربوده اند این ها

سر آن یادگاری مادر، گشته دعوا بگو دگر چه کنم؟

 

ساربان بین خون چه می خواهی؟ غارتش کرده اند چیزی نیست

از روی خنده اش مشخص شد، کرد پیدا... بگو دگر چه کنم؟

 

حرف بد زد ولی نرفتم من، با لگد زد ولی نرفتم من

از کنارت مرا جدا کردند، کعب نی ها بگو دگر چه کنم؟

 

بهتر از جان من برادر من، چاره ای نیست بین این اعدا

غیر از این که گذارمت اینجا، تک و تنها... بگو دگر چه کنم؟

 

محمد جواد شیرازی  ۹۳/۰۸/۱۲

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۳ ، ۰۲:۳۲
عبدالرقیه

لاحول های خواهرش هم بی اثر شد

صد چشمِ بد بر قامت شاهانه افتاد

 

بال یمینش را زدند و درپی آن

دست چپش هم بعد، بی صبرانه افتاد

 

بر مشک تیری آمد و آهی کشید و...

یاد رباب و اصغرِ دردانه افتاد

 

تیری به سینه خورد و داغِ او دوتا شد

انگار یاد میخ درب خانه افتاد

 

ترسویِ رذلی با عمود خود رسیده

حالا که دست حضرتش از شانه افتاد

 

ابِن طُفیل پست تنها گیرش آورد

بر جان او با نیزه بی رحمانه افتاد

 

آخر چگونه از روی زین بر زمین خورد؟!

وقتی بدون بال و پر پروانه افتاد

 

شاید همینکه بوی زهرا سویش آمد

با صورتش محض ادب رندانه افتاد

 

سیراب از سرچشمه ی علم علی بود

کوه بصیرت...عالم فرزانه... افتاد

 

تا آخرین دم ساقی ما یاعلی گفت

والله، مثل مرتضی مردانه افتاد

 

دیگر علمداری به دور خیمه ها نیست

غارت به فکر دشمن بیگانه افتاد

 

ای کاش روی نیزه این ها را نبیند 

صد چشم بد بر عمه بی شرمانه افتاد

 

یا اینکه دنبال سه ساله می دویدند

دنبال او کردند و آن ریحانه افتاد

 

محمد جواد شیرازی- 3 آبان 93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۱:۴۷
عبدالرقیه