سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت رباب» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب ۲۷ محرم ۱۴۰۰

همان که از سر حکمت گهی جوابم کرد
به مِهر خویش، خوش اقبال و کامیابم کرد

حسین وضع خراب مرا ندیده گرفت
مرام و معرفتش تا ابد خرابم کرد

نبرد آبرویم را، همیشه راهم داد
کنار سینه زنان، محترم حسابم کرد

میان ظلمت این روزگار، در روضه
مرا مجاور انوار آفتابم کرد

گرفت هر چه که رنگ تعلقم می داد
علم به دوشِ عزاخانه ی ربابم کرد

خدا کند که ببینم، نگاه لطف رباب
دوباره زائر صحن ابوترابم کرد

به دلبرم برسانید جان به لب شده ام
ز بس که دوری کرب و بلا عذابم کرد

دعا کنید ببینم که اربعین امسال
حسین از کرمش خواند و انتخابم کرد

چقدر روضه ی شش ماهه اش جگرسوز است
چقدر داغ علی اصغرش کبابم کرد

رباب گفت بخواب اصغرم که بی شیری
به پیش اهل حرم، از خجالت آبم کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۱۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ایام اربعین ۹۹

بلا و داغ مکرر، به خاطرم مانده
خزانِ غنچه ی پرپر، به خاطرم مانده

نپرس علت بی تابی مرا زینب
صدای گریه ی اصغر به خاطرم مانده

چهل شب است علی را به خواب می بینم
چهل شب است که دلبر به خاطرم مانده

به چشم های کبودش قسم مرا شیری...
نبود و از همه بهتر به خاطرم مانده

سه شعبه ای، همه ی هستی مرا سوزاند
هنوز شدت آن ضربه، خاطرم مانده

چقدر حرمله خندید بر دو چشم ترم
جفای خصم ستمگر به خاطرم مانده

برای خنده مرا با زه کمانش زد
صدای خنده ی لشگر به خاطرم مانده

شبیه روز نخستِ علی که یادم هست
وداع لحظه ی آخر به خاطرم مانده
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۷:۲۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ روز هفتم

از کربلا رنگ خوشی دیدم؟! ندیدم
بی شیر ماندم، بین هر خیمه دویدم

دیشب فقط تا صبح طفلم داد می زد
خیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم

***

ای کاش این داغی که دیدم خواب باشد
طفلم سلامت، محضر ارباب باشد

گفتم: حسینم، حاضرم در بین این دشت...
تشنه بمیرم، اصغرم سیراب باشد

***

مولای من حیران و سرافکنده آمد
رو زد سوی دشمن ولی شرمنده آمد

وقتی که بر می گشت با چشم پر از آب
از لشگر دشمن صدای خنده آمد

***

تیری در این لشگر نبود الا سه شعبه؟!
چیدند آخر غنچه ام را با سه شعبه

ای حرمله انصاف داری بی مروت؟!
اصغر سه شعبه... حضرت سقا سه شعبه؟!

***

مانده حسین و کل آغوشش پر از خون
صورت پر از خون، بر روی دوشش پر از خون

چشمم پر از خون شد که شد از ضرب آن تیر...
شش ماهه ام از گوش تا گوشش پر از خون

***

باور کنم شش ماهه ی من، اصغرم رفت؟!
از نعره ی تکبیر این لشگر سرم رفت

خیلی مرا سوزانده این غصه که طفلم...
با حالت قهر آخرین بار از برم رفت

***

نشنیدم آخر، صحبت نشنیده اش را
بستند بر نی، حنجر پاشیده اش را

خیلی خجالت می کشم آبی بنوشم
بر نیزه اش، دیدم لب خشکیده اش را

***

مَردم... منِ محزونِ غمدیده ربابم
هم قافیه نه... همنشینِ آفتابم

تا آب می بینم، سرم پایین می افتد
هم قافیه نه... داغدارِ مشک آبم

محمدجواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۲۰
عبدالرقیه