سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب چهارم» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۴ محرم ۱۴۰۰

این وادی غمبار دلم را زده آتش
چشم ترت ای یار دلم را زده آتش

یک وقت نوک نیزه نگیرد به لباست
عمری غم مسمار دلم را زده آتش

***
بنشینم و حیران بشوی، من که نمردم
خیره سوی میدان بشوی، من که نمردم

تا زنده در این معرکه هستم نگذارم
یک لحظه پریشان بشوی، من که نمردم

***
تو رحمت موصوله ای و خیر کثیری
باید چه کنم نذر مرا هم بپذیری؟!

طفلان مرا اذن بده اوج بگیرند
بگذار نبینند مرا وقت اسیری

****
هستند مریدان ابالفضل و زبانزد
شیران دلیر علوی، عون و محمد

آن قدر که لب تشنه ی میدان نبردند
اوصاف دلیری پدر، خاطرم آمد

***
با اینکه دلم تاب ندارد، نگرانم
باید بروم خیمه و در خیمه بمانم

صدبار بمیرم که تو شرمنده نباشی
من دیدنِ شرمندگی ات را نتوانم

***
در خیمه به هر ثانیه، بسیار دلم ریخت
هر بار صدا آمد و هربار دلم ریخت

با ذکر خدا شد دلم آرام دوباره
بدجور ولی عاقبتِ کار دلم ریخت

***
هرقدر کشیدند ز دل ناله ی اُماه
از خیمه نرفتم قدمی هم سوی شان راه

هی پا شدم از جا بروم باز نشستم
در خیمه کشیدم ز جگر آه فقط آه

***
صد شکر که جان هستی و هستی به کنارم
در دل ضربان هستی و هستی به کنارم

کس جرأت آزار مرا هیچ ندارد
تا کهف امان هستی و هستی به کنارم

***
خیلی نگرانم برسد کار به گودال
یک وقت برادر نشوی تشنه و بی حال

ترسم همه این است که با گریه ببینم
جسمت شده در زیر سم اسب لگدمال

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۰
عبدالرقیه

 دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۴ محرم ۹۹_ مسجد ارک

 

بر امیر غریب این لشگر
سخت شد کار، بی علی اکبر

قامتش را غمش مورب کرد
روزگار حسین را شب کرد

بر روی خاکِ بادیه، خسته
اشک می ریخت زار و پیوسته

غیرت خواهرش به جوش آمد
زینب از خیمه با خروش آمد

گفت: باید که روبراه شوی
من نمردم که بی پناه شوی

صبر کن تا کفن به تن بکنم
رزم و پیکار چون حسن بکنم

اشک تو قاتلم شده، بس کن
عقده ای بر دلم شده بس کن

نذر عشق است، نذر خواهر تو
پسرانم فدای اکبر تو

از دلیریِ این دو رزمنده
دشمنت می شود سرافکنده

روی اشکت عجیب حساسند
این دو شاگردهای عباسند

اشک از دیده، شاه افشاند و
اذن میدان نداد بر آن دو

قسمش داد زینب کبری
به علی و به عصمت زهرا

گریه می کرد گریه با اصرار
تا که بُرد از دل حسین قرار

عاقبت از حسین اجازه گرفت
رفت در خیمه، جان تازه گرفت

تا نبیند حسین را محزون
دیگر از خیمه اش نشد بیرون

دل ز عون و محمدش کنده
که نباشد حسین شرمنده

ناگهان هر دو نعره سر دادند
اهل کوفه به لرزه افتادند

بچه های عقیله آمده اند
شیرهای قبیله آمده اند

لشگرِ در فرار، بسیارند
نوه های علی چه کرارند

رزم کردند و حیدری کردند
کربلا را چه محشری کردند

کار دشمن مصیبت و غم بود
ضربه هاشان مکمل هم بود

زیر خورشید، غرق تب گشتند
خسته از جنگ و تشنه لب گشتند

دوره کردند این دو را آخر
ریخت بر خاک، باده ی کوثر

خورد ناگه، در اوج غربتشان
سنگ از هر طرف به صورتشان

بعد باران سنگ و نیزه و تیر
زخم شان می زدند با شمشیر

نیزه خوردند و یاد مسمارند
بس که غیرت به فاطمه دارند

عشق را بر جهان، نشان دادند
پای دایی حسین، جان دادند

خوب شد هر دو روسپید شدند
خوب شد هر دوتا شهید شدند

غرقِ در خون، غروب عاشورا...
خوب شد پر زدند سوی خدا

چشم هاشان ندید آن شب را
بین زنجیر، دست زینب را
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۴۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی روز چهارم محرم ۹۸

بغض نفس گیری گلویم را فشرده

تنها شدی ای یار، زینب که نمرده

طفلان من هستند مولا سرسپرده

تا بی کسی ات آبرویم را نبرده...

 

بگذار تا میدان روند این دو، برادر

قربانی راهت شوند این دو، برادر

 

خواهر نباشم من اگر درمانده باشی

طفلان من باشند، أشهد خوانده باشی؟!

یادم نمی آید مرا گریانده باشی

یا وقت حاجت، خواهرت را رانده باشی

 

جان سه ساله دخترت بر غم رضایم

نامردم از خیمه اگر بیرون بیایم

 

بعد از علی اکبر دو چشمی تار دارند

میل پریدن از قفس بسیار دارند

در سینه حب حیدر کرار دارند

یک عمر، شِکوه از نوک مسمار دارند

 

شمشیرِ خود را دیده ای مایل گرفتند؟

تعلیم از رزم ابوفاضل گرفتند

 

هستی امیر و والهِ نعمَ الامیرند

از جان خود این دو کبوتر سیرِ سیرند

بر چادرم حساس و بر مویم اسیرند

بگذار با هم بین این صحرا بمیرند

 

بگذار تا ناموس، بی معجر نبینند

رخت اسیریِ مرا بهتر نبینند

 

بر سجده افتادم زمین، مریم زمین خورد

از غصه ام پیغمبر خاتم زمین خورد

تسبیح من پاره شد و عونم زمین خورد

در خیمه حس کردم محمد هم زمین خورد

 

گرچه زمان جنگشان بیرون نبودم

در خیمه بوی خونشان را حس نمودم

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۰۶:۴۰
عبدالرقیه