سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شش ماهه» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ روز هفتم محرم ۹۶

 
مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود
 
پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم
 
بانویی که دگر نظیر نداشت
کودکش تشنه بود و شیر نداشت
 
دست خود را تکان تکان می داد
کودکش تشنه داشت جان می داد
 
چه کند با دل گرفتارش؟!
داد دست رقیه گهوارش
 
پیش او هم علی نشد آرام
زینب آمد ولی نشد آرام
 
کودکی زیر لب در آن محفل
گفت با گریه یا ابوفاضل
 
آه، از شرم ساقی توحید
پیکرش بین علقمه لرزید
 
ناگهان نور مشرقین آمد
پدرش حضرت حسین آمد
 
عمه گهواره را به آقا داد
به دل مادرش تسلا داد
 
گفت: او هم دلاوری شده است
تشنه ی جام کوثری شده است
 
رفت آقا به سوی آن لشکر
رفت در روبروی آن لشکر
 
گفت: این طفل را چه تقصیر است
دست او نه کمان نه شمشیر است
 
آتشی بر دل فلک خورده
لبش از تشنگی ترک خورده
 
نیست کس تا دوای او بدهد؟!
جرعه آبی برای او بدهد
 
طفل خود را گرفت بالاتر
عمر سعد بود و یک لشکر
 
بین شان سخت ولوله افتاد
ناگهان یاد حرمله افتاد
 
گفت: برخیز و صید کن در دم
با سه شعبه تو هر دو را با هم
 
قلب کون و مکان شراره گرفت
تیر را سوی شیرخواره گرفت
 
تیر از چله ی کمان رد شد
در حرم حال مادرش بد شد
 
طفل خنده به روی لب آورد
روی دست پدر تلظی کرد
 
دست و پا زد میان آغوشش
ذبح شد بچه گوش تا گوشش
 
سر اصغر میان یک دستش
پیکرش شد از آن یک دستش
 
روضه، مافوق هر تصور شد
پدر از خون محاسنش پر شد
 
عرش را داشت شعله ور می کرد
متحیر به او نظر می کرد
 
این همه اظطراب را چه کند؟!
مانده حالا رباب را چه کند؟!
 
در عبا گرچه طفل پنهان بود
خونِ زیر عبا نمایان بود
 
بیش از این بین این مسیر نماند
پیکرش را به پشت خیمه رساند
 
وای از ناله ی مهیب رباب
وای از غربت عجیب رباب
 
رفت خیمه، نه این که دل بکند
خواست گهواره را تکان بدهد
 
از دلش غصه بی گمان نرود
بعد از این زیر سایه بان نرود
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۵:۰۸
عبدالرقیه

انگار علی مادر تو شیر ندارد

گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد

 

بی حال شدی و دل من ریخته برهم

درمانده شده فرصت تأخیر ندارد

 

می گیرم از این قوم کمی آب برایت

بابای تو ترس از غمِ تحقیر ندارد

 

ای مردم کوفه پسرم تشنه ی آب است

این کودک بیچاره که تقصیر ندارد

 

یک مرد بیآید ببرد غنچه ی من را

آبش بدهد... مادر او شیر ندارد

 

گفتند: "حسین آمده خود آب بنوشد"

یک جرعه ی آب اینهمه تفسیر ندارد

 

ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد

شش ماهه ی بی شیر که شمشیر ندارد

 

تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا...

شش ماهه ی من طاقت این تیر ندارد

 

شادی نکنید این همه که مادرش افتاد

شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد

 

بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر

کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد

 

گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر...

...گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد

 

خوابش شده دامادی اصغر ولی انگار

خواب دل هجران زده تعبیر ندارد

 

محمد جواد شیرازی

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۵
عبدالرقیه