سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شمس الشموس» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ولادت امام رضا علیه سلام ۱۴۰۰

روزی فراوان گدایان قدیمت
یک عمر رسید از کرم دست کریمت

داده است بها نوکری ات شیخ بها را
داده عظمت بر علما شأن عظیمت

هم اهل تضرع شد و هم اهل سحر شد
هر کس که نفس زد سحری بین حریمت

تنها نه که بی تاب نموده دل ما را
هستند ملائک همگی مست شمیمت

حیف است نگاهت که شود خرج شفایم
وقتی که شفا داده مرا خاک گلیمت

دلمرده ام آقای خراسان مددی کن
جانم به فدای تو و آن قلب سلیمت

شاد است دل مادر تو حضرت نجمه
این فرصت خوبی است، شماریم غنیمت

لبخند، به روی پدر خود زدی آقا
ای نور دل فاطمه، خوش آمدی آقا


آرامش هر روز و شب حضرت کاظم
دور از تو جهان است سراسر متلاطم

ای عالِم با منزلت آل محمد
اسرار خدا در دل و جانت متراکم

شد شرط پذیرفتن توحید، ولایت
تصریح مقامت به خلائق شده لازم

جبریلِ امین که شرف کل ملک شد
در صحن و سرایت به تفاخر شده خادم

ای رحمت سرشار، کریمان دو عالم
هستند از انعامِ نعیمت، متنعم

خورشید، خودش سائل نورانیت توست
بخشیده ای از نور، بر او نور مداوم

حج فقرایی و مقرب شود آخر
در طوس هر آن کس که شود زائر و مُحرم

پاییز مرا عاقبت کار، بهار است
هر بارِ مرا پاسخ دیدار، سه بار است


کوری به تماشا شده، بینا شدنش را
نقاره گواه است مداوا شدنش را

با چرخ، علیلی به حرم آمد و دیدم
در گوشه ی ایوان طلا، پا شدنش را

عیسی به ازل با دل بیتاب، گرفته
از پنجره فولاد مسیحا شدنش را

یک ذره ای از خاک و گلت در گهرش ریخت
یوسف شده مدیون تو، زیبا شدنش را

بستم به ضریحت دل آواره ی خود را
ای کاش نبینم نفسی وا شدنش را

سلمانی ات از تیغ مطلا شده بگذشت
تا چاره کند لحظه ی تنها شدنش را

آورده جواز سفر کرب و بلایش
عاشق که تمنا کند امضا شدنش را

گریانم و دلواپس بین الحرمینم
چندی است که جا ماندم و دلتنگ حسینم
‌‌

آهو شده ام تا که شوی کهف امانم
از دام بلایای گناهم، برهانم

آشوب جهان می شوم از دوری دلبر
آرام شود با تو دلم، راحت جانم

دلبسته ی دربار خراسانی ام آقا
دل کندن و رفتن؟! نتوانم نتوانم

من را بخر و فرش ورودی حرم کن
با جاروی خدام حریمت بتکانم

طردم نکن از خانه ات ای شاه به پیری
بگذار نمک گیر همین خانه بمانم

دلتنگ وصایای تو بر ابن شبیبم
دلتنگ حسینم، به محرم برسانم

داغ حرمش بر دلم ای کاش نماند
بدجور بهم ریخته و دل نگرانم

یا معتمدی بر دل سائل نظری کن
تا حل شود این عقده و مشکل نظری کن

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۰ ، ۲۳:۳۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ مجالس آخر ماه صفر ۹۹:

۱_ لینک صوت روضه

۲_ لینک صوت واحد

سینه ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان
عالم آل محمد، نفسی بیش بمان

نفست گشته بریده، به خودت می پیچی
مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی

نوکرت از غم و از غربت تو می میرد
خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد

ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن
بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن

جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن
پسرت آمده چشمان ترت را وا کن

تو که نورت به زمین و به زمان می تابید
چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟!

یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه
هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه"

یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای
خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای

خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی
چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟!

خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت
نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت

بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟
پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست

قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو
پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو

قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید
خنجری کند به اطراف گلویت نکشید

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۹ ، ۲۱:۵۳
عبدالرقیه

قال الرضا علیه السلام:  إِنَّ یَوْمَ قَتْلِ اَلْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا أَرْضُ کَرْبَلاَءَ أَوْرَثَتْنَا اَلْکَرْبَ وَ اَلْبَلاَءَ إِلَى یَوْمِ اَلاِنْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ اَلْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ اَلْبَاکُونَ فَإِنَّ اَلْبُکَاءَ عَلَیْهِ یَحُطُّ اَلذُّنُوبَ اَلْعِظَامَ

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۳۰ صفر ۹۸

 

بر روی خاک بال و پرت می کشی چرا؟!
با اشک، سرمه بر نظرت می کشی چرا؟!

با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است
اینقدر آه از جگرت می کشی چرا؟!

بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک
پنجه به خاکِ دور و برت می کشی چرا؟!

مانند بچه مرده فقط داد می زنم
داری عبا به روی سرت می کشی؟! چرا؟!

در هر قدم، دوبار می افتی به روی خاک
تا حجره جسمِ محتضرت می کشی چرا؟!

گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه می شوی
کار از دو چشمِ شعله ورت می کشی چرا؟!

از حال می روی به سر و صورتت نزن
عکسِ غلاف در گذرت می کشی چرا؟!

تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند
وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند

چشمت اگرچه تار ولی روی یار دید
خواهر نبود محضرت اما پسر رسید

قربان پلکِ زخمی ات از ماتمِ حسین
بر خاک حجره باز نمِ گریه ات چکید

سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد
آمد جواد و از رُخت ای ماه بوسه چید

پیراهنت دریده نشد بین گرگ ها
بالاسرت عزیزِ دلت، پیرهن درید

قلبت به یاد روضه ی اربابِ بی کفن...
وقتِ وداع با پسرش، تند می طپید

آمد حسین با سر زانو، نفس زنان
وقتی علی به روی زمین داد می کشید

صورت به صورت پسرش زار می زد و...
با چشم خیس هلهله و خنده می شنید

پاشیده بود میوه ی قلبش به زیر پا
تکه به تکه چید علی را روی عبا

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۵
عبدالرقیه
گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم
 
هجر حرم صدای مرا در می آورد
با چشم خیس، پاره گریبانِ مشهدم
 
دیشب شکست بغض من و در تخیلم...
در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم
 
با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس
رفتم به پایبوسی سلطان قدم قدم
 
وقتی نسیم، روی سرم دست می کشید
شاید خودش رسید برای خوشامدم
 
ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم...
یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم
 
با ذکر یا امام رضا کیف می کنم
هر صبح و شام بر صلواتش مقیدم
 
در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن
در انتظار پیچشِ زلفی مجعدم
 
کفر است اگر که عشق رضا، رافضی منم
دین گرکه مهر و عشق رضا نیست، مرتدم
 
آقاست آن قدر که می آید سه مرتبه
هر مرتبه به سوی خراسانش آمدم
 
هربار پشت پنجره فولاد مانده ام
از شهر طوس کرب و بلا گشته مقصدم
 
یابن الشبیب خوانده ام و سال های سال
از غربت حسین پر از داغ بی حدم
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۱۱
عبدالرقیه