سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبدالله بن الحسن» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب پنجم محرم ۹۹_ مسجد ارک

گرچه تنهاست عمو جان و سراپا خشمم
عمه جان، هرچه بگویی تو به روی چشمم

به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم
دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟!

ای که عزت همه اش در نظر رحمت توست
آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست

خودت ای عمه ی سادات بگو تا چه کنم؟!
بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟!

عمویم روی تراب است، به خود می پیچد
جگرش تشنه ی آب است، به خود می پیچد

بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند
رمق آخر مانده به تنش را ببرند

گرگ ها دور تن محتضرش ریخته اند
چند تایی ته گودال، سرش ریخته اند

آه... عمامه ی جدش ز سرش افتاده
شمر با خنجر کندش شده است آماده

به پرستوی زمینگیر و اسیر اذن بده
دست خود را کمی آرام بگیر اذن بده

من نمردم که کسی سنگ به سویش بزند
نانجیبی برسد، دست به مویش بزند

منم عبدالله و مجنون اباعبدالله
قتلگه پر شده از خون اباعبدالله

حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را
دور سازم، برهانم پسر فاطمه را

دست خود را جلوی تیغ سپر می سازم
سر خود را به فدای سر او می بازم

عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر
می زنم مثل ابالفضل به قلب لشگر

جد من، شیر اُحد، حیدر خیبر شکن است
ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است

رفتم و در دل گودال دلیری کردم
بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم

تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله
قطع شد دست من و ناله زدم وا اماه

ایستادم به روی پنجه، روی پاهایم
حرمله دوخت تنم را به تن مولایم

نام بابا حسنم بین گلو... جان دادم
چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم

آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده
خون من با پسر فاطمه مخلوط شده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۵۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب ۱۴ رمضان ۹۹

گفتی: فقط با من بگو درد دلت را
گفتی: بیا تا حل نمایم مشکلت را

گفتی: گنهکاری؟ بیا در خانه ی من
تا شستشو سازم خودم آب و گلت را

گفتی: بیا ای غافل از روز قیامت
بیدار می سازم وجود غافلت را

گفتی: به هرکس دل سپردی، خوار گشتی
دیگر بده دست اباصالح، دلت را

گفتی: نمی خواهم بدون حب زهرا
یک لحظه حتی روزه ی بی حاصلت را

گفتی: که بخشیدم به حیدر عزتم را
از او گدایی کن شرف را، منزلت را

گفتی: بیا و آمدم، شرمنده هستم...
آلوده آخر دیدی عبد جاهلت را

چیزی ندارم غیر آهی در بساطم
با آه، باید گرم سازم محفلت را

یک بار دیگر کربلا را روزی ام کن
بر من عنایت کن عطای کاملت را

من پیرو طفل امام مجتبایم
بر او ببخش امشب دوباره سائلت را

جانم فدایش، با عمو در قتلگه گفت:
جانم فدای تو، ندارد قابلت را

من که نمردم شمر می آید به سویت
بیچاره سازم دشمنان بزدلت را

عبدللهم، دست و سر و جان می دهم تا...
بیرون کنم از قتلگاهت، قاتلت را

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

نوشته به روی نگینم حسین

شد از کودکی کل دینم حسین

نمازم حسن شد، یقینم حسین

تجلیِ خُلد برینم حسین

 

از آن کودکی عبد این درگهم

من عبدالحسینم که عبداللهم

 

حسین است رازِ سرآغاز ما

جز او نیست در دیده ی باز ما

جنون، وقتِ رزم است اعجاز ما

به سن نیست معیارِ پرواز ما

 

مگر یادتان رفته بابای من؟!

بیایید سویم، أنا بنُ الحسن

 

بمانم چرا؟! عمه مانع نشو

عمو شد فدا، عمه مانع نشو

نکن پا به پا، عمه مانع نشو

مرا کن رها، عمه مانع نشو

 

نمردم که رفته تنش زیر پا

عموی مرا می زند بی حیا؟!

 

دلم سوخت تا دیدم ابروش را...

پُر از خون و خاکی سر و روش را

به دست کسی تاب گیسوش را

سرِ نیزه ی بین پهلوش را...

 

چه سازم، که کمتر اذیت شود؟!

عمویم ازین درد، راحت شود

 

نمردم که پاکوبِ مرکب شود

دلیلِ غم عمه زینب شود

تنش زیر پا نامرتب شود

لباسش نماند، مُعذّب شود

 

بمیرم که تشنه شده، سوخته

نگاهش به سمت حرم دوخته

 

اگر باورم انگِ تکفیر خورد

سرم سنگ از کوفیان، سیر خورد

اگر بازویم زخم شمشیر خورد

به صحن دلم، تیزی تیر خورد

 

فدای دل مضطر عمه ام

فدای دو چشم تر عمه ام

 

شدم ذبح راه ولا، تشنه کام

سلامٌ علی اهلِ بیت الکرام

رسیدم پدرجان حسن السلام

بده بر منِ سوخته، التیام

 

یتیمت رسیده که نازش کنی

در آغوش خود سرفرازش کنی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۵
عبدالرقیه