سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسلم» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸

برگرد تا در سینه ام ماتم نماند
بر گونه ام رد نم و شبنم نماند

یک دم تصور کن که زینب بی تو باشد!
اکبر نباشد تازه سقا هم نماند

برگرد تا زخم گلوی خشک اصغر
تشنه برای جرعه ای مرهم نماند

نزد رقیه باش تا آرام باشد
در سینه اش یک ذره درد و غم نماند

برگرد تا اینکه زبانم لال، زینب...
وقت شلوغی بین نامحرم نماند

انگشترت دستت نمی ماند، ردش کن
تا ساربان در فکر این خاتم نماند

آخر وصیت را به ابن سعد گفتم!
یارب کسی اینگونه بی همدم نماند

ای کوفه شاهد باش جسمم ریخت برهم
تا جسم شاه و دلبرم درهم نماند

بر من بزن هر قدر سنگ تیز داری
یک سنگ، در این شهر می خواهم نماند

خیلی تنم مبهم شده روی قناره
تا جسم اربابم دگر مبهم نماند

طفلان من نذر علی، ای کوفه بگذار
پیش علی اکبر، قدِ او خم نماند

لب تشنه جان دادم که آقای غریبم...
هر طور شد، لب تشنه، دستِ کم نماند

دلشوره دارم غارتش سازند این ها
حتی لباس کهنه می ترسم نماند

دلشوره دارم وقت تکفین امیرم
غیر از حصیری بین این عالم نماند

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۵
عبدالرقیه

از خدعه های مردم بی عار، ای امام

کار پسرعموی تو ناچار شد تمام

 

مسلم، اسیر خدعه ی طومارها شده

مِنّی، عَلیکَ یا أبا الأحرار ألسّلام

 

فهمیده ام ازین همه لب تشنه ماندنم

باید سرم رَود به سرِ دار، تشنه کام

 

این جا به جای مرهم بر زخم و جای تیر

با سنگ می دهند به بیمار، التیام

 

هَل مِن مُعینِ تو به جوابی نمی رسد

چون بطنِ کوفه پُر شده بسیار از حرام

 

هر جای کوفه رفتم و هر لحظه می رسید

بوی سلاح و شعله ز بازار بر مشام

 

یک نانجیب، تیر سه شعبه خریده بود

گفتم به گریه دست نگهدار، بی مرام

 

کوفه نیایِ من که به مولا نمی رسد

بادِ صبا رسان سوی دلدار این پیام

 

بگذار تا حمیده یتیمِ حرم شود

نزد رقیه سایه ات، ای یار مستدام

 

دیدی تنم به دکه ی قصاب ها رسید؟!

در شهر کوفه، دفن شد انگار احترام

 

واژه به واژه در دل من روضه می شوند

بازار... کوچه... زینب و انظار... ازدحام...

 

آتش ز بام... ناقه ی عریان... نگاه بد...

رقاصه... سنگ... خنده ی اشرار... شهر شام...

 

این سِیر را، به خاطر حلقوم اصغرت

از خیر کوفه بگذر و بگذار ناتمام

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۰
عبدالرقیه

السلام علیک‌ یا مسلم بن عقیل

 

کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا

مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا

 

کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است

بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا

 

خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد

تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا

 

لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد

لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا

 

همه ی غصه ام این است که سنگت بزنند

نیزه و سنگ زدن حرفه ی اینجاست نیا

 

گر بیایی همه ی اهل حرم می بینند

کمرت تاشده از غصه ی سقاست نیا

 

پسرانم به فدای پسران تو شوند

حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا

 

ترس دارم که بیایی و ببیند زینب

ته گودال سر نعش تو دعواست نیا

 

گر بیایی همه ی جن و ملک می شنوند

که «بنیّ...» به لب حضرت زهراست نیا

 

سر من را که بریدند و به میخی بستند

فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا

 

لا اقل دختر خود را تو به همراه نیار

کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا

 

ترس دارم زروی نیزه ببینی آخر

حرمله همسفر زینب کبراست نیا 

 

«دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود»

نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا

 

#مهدی_علی_قاسمی

#حضرت_مسلم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۳
مهدی علی قاسمی