سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کاظمین» ثبت شده است

 

سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی
 
کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقه ی آزارِ غیر مرسومی!
 
کسی توجهی اصلا نمی کند این جا
به سوزِ پاره جگرهای مردِ مسمومی
 
دوباره روی زمین ظرف آب می ریزند...
به پیش تشنه، چه رفتار زشت و مذمومی 
 
چه فرق می کند اصلا هلال یا که کنیز؟
قرار نیست که آبی رسد به مظلومی
 
ندارد او به برش خواهری چنان زینب
کنار بستر او نیست اُم کلثومی
 
چگونه جسم رشیدش به پشت بام رسید؟!
چه ماجرای پُر ابهام و غیر مفهومی!
 
هزار شکر که بغداد پشت بامی داشت
نرفته تا ته گودال شاه مهمومی
 
هزار شکر که بر بام رفت و آمد نیست
سُم فرس ننشسته میان حلقومی
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۲
عبدالرقیه

دانلود فایل تصویری شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ مشهد مقدس

فقط نه این که خمیده چنان هلال شدی

شبیه فاطمه چون سایه و خیال شدی

 

شبانه روز فقط مرگ را طلب کردی

چه شد که این همه لب تشنه ی وصال شدی؟!

 

چه حیف! تشنه ی دیدار دخترت ماندی

دچارِ غربت این دوری و ملال شدی

 

میان ظلمت زندان، به قلبِ بدکاره...

هبوط کردی و خورشیدِ لم یزال شدی

 

چقدر وقت نمازت تو را کتک زده اند

چقدر مضحکه ی قومِ بدخصال شدی

 

مگر به ساحتِ پاکِ علی ولی الله

چه گفته مرد یهودی، مریض حال شدی؟!

 

شدید  ناخوشی ساق پا عذابت داد

عجیب وقت پریدن شکسته بال شدی

 

چه گفته اند مقاتل بگو زبانم لال

اگر غلط نکنم زنده زنده چال شدی

 

برای روضه ی جانسوزِ سیدالشهدا

همیشه منتظرِ لحظه ای مجال شدی

 

لبت همین که چنان چوب خشک می لرزید

اسیرِ تشنگی شاه بی مثال شدی

 

برای ذبحِ غریبانه، بین گودالش

شبانه گریه کنش در سیاهچال شدی

 

تنت اگرچه روی تخته پاره رفت اما

کجا به زیر سم اسب پایمال شدی؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۵۸
عبدالرقیه

یاجوادالائمه ادرکنی

 

بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده

 

غم را میان سینه ام تکثیر کرده

 

 

 

غربت میان شهر، جای خود بماند

 

غربت در این خانه دلم را پیر کرده

 

 

 

خیلی برای قتل من زحمت کشیده

 

خیلی برای کشتنم تدبیر کرده

 

 

 

با تیغ... نه... اما به من زهری که داده

 

کار هزاران ضربه ی شمشیر کرده

 

 

 

مثل امام مجتبی چیزی نگفتم

 

پاره جگر این زهر را تفسیر کرده

 

 

 

سر روی پای خواهری باشد چه خوب است

 

خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده

 

 

 

من آبرودارم ولی این بی مروت

 

با سوت و کِل خیلی مرا تحقیر کرده

 

 

 

فریاد من شد العطش، با خنده هایش

 

فریاد من را سخت بی تأثیر کرده

 

 

 

حرف از عطش شد یاد جدم می کنم باز

 

داغش دل و جان مرا تسخیر کرده

 

 

 

بستند، تنها آب را بر روی جدم

 

آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده

 

 

 

یاد وداع عمه ام از قتلگاهش

 

این لحظه ها فکر مرا درگیر کرده

 

 

 

زینب مدینه خواب هجران دیده و شمر

 

در کربلا این خواب را تعبیر کرده

 

 

 

عمه برادر را اگر نشناخت حق داشت

 

وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده

 

 

 

بیرون کشید از پیکرش صد تیر و مانده

 

سر نیزه ای که در گلویش گیر کرده

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۶/۲۰

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۷
عبدالرقیه