ساقی بریز باده که تازه گلو کنی
ساقی بریز باده که تازه گلو کنی
شرمنده آمدم که مرا زیر و رو کنی
پیمان شکن شدم سرِ این نفس، حق توست
من را مؤاخذه سرِ این خُلق و خو کنی
هر بار جای من، تو حیا کرده ای ولی
دستِ مرا نشد که تو یک بار رو کنی
هر شب به این بهانه صدایت زدم فقط
تا با دلِ شکسته ی من گفت و گو کنی
امشب نمی شود به نماز شب علی
فکری به حال سائل بی آبرو کنی؟
مثل عبای کهنه ی حیدر، دل مرا
آیا شود به دست کریمش رفو کنی؟
با روسیاهی آمده ام محضرت که تو
با اشک روضه باز مرا شست و شو کنی
ای روزگار... رحم به زینب نمی کنی؟!
هر چه مصیبت است فقط سهم او کنی
دیروز داغ مادر و امروز هم پدر
بر این صبورِ غمزده، بغضِ گلو کنی
فرقِ علی شکافته، حالا عقیله را
نامردی است با پدرش رو به رو کنی
****
بوسه بزن به رأس پدر چون که کربلا
باید وصال رأس حسین آرزو کنی
جز حنجر بریده که پیدا نمی کنی
هرچه میان خونِ تنش جست و جو کنی
محمد جواد شیرازی