سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 5،6- جمادی الاولی و جمادی الثانی :: شب13جمادی ثانی شهادت حضرت ام البنین» ثبت شده است

ای عصای پیری اُم البنین
پای حرف و صحبتم قدری نشین

تا بگویم از جوانی های خود
خاطرات پهلوانی های خود

ای عصا این قامت خم را نبین
حالِ امروز مرا تنها نبین

روزگاری من پسرها داشتم
دورتادورم قمرها داشتم

دلخوشی ام بود یک عمری همین
شهر یثرب بود و یک اُم البنین

نذر کردم بچه هایم را همه
نذرِ راه بچه های فاطمه

فخر دارم از ملک برتر شدم
چون کنیز خانه ی حیدر شدم

بچه هایم غرق نور رب شدند
پاسبان محمل زینب شدند

عزتم دادند بین عالمین
خون آن ها ریخت در راه حسین

حال تا که می نشینم در بقیع
اشک چشمم می شود جاری سریع

با نوک انگشت خود بر روی خاک
می کشم تصویرِ داغی دردناک

می کشم قبر چهار الماس را
می زنم از دل صدا عباس را

بر دلم رنگ غم و ماتم زدند
لشگری عباس را باهم زدند

دست هایش شد جدا از پیکرش
با عمودی شد دوتا فرق سرش

سال ها بر غربتش باریده ام
خونِ بر روی سپر را دیده ام

شد دلم همچون خرابه سال ها
شرم کردم از ربابه سال ها

خوانده ام اشعار شرم یاس را
با سکینه روضه ی عباس را

چشم بر دنیای بی او بسته ام
ای عصا دیگر بریدم، خسته ام

خیره ام بر مشک، می گویم حسین
زیر لب با اشک می گویم حسین

اشک می ریزم به یاد حنجرش
می دهم جان یاد جسم بی سرش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۲۳:۳۵
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

از زبان حضرت زینب سلام الله علیها

 

ام البنین
روضه ی عباسُ بگم فقط همین
بدون دست از روی اسب خوردش زمین
بالا سرش زهرا با قد خم رسید

نظر زدن
تک یلتو بی هوا چند نفر زدن
اهل حرم به صورت و به سر زدن
حسین اومد عمود خیمه رو کشید

سری رو که ضرب عمودشون شکست
یه نانجیبی روی نیزه ها می بست

کاشکی به من میخورد توی بازار شام
سنگی که اومد به روی سرش نشست

جسم ماهُ به زیر پا دیدیم
بعد عباس، چه بلاها دیدیم

برای آب
آخر شدش شرمنده ی طفل رباب
بد جوری میده منو این صحنه عذاب
میخندیدن دور و برش یه عده پست

همین که دید
مارو آوردن توی مجلس یزید
چادر بچه ها رو دشمن می کشید
به روی نیزه ها دیدم چشاشو بست

مادر
نبود که چشم بچه ها شدش کبود
نبود مارو بردن محله ی یهود

همسفرم حرمله و سنان شدن
وقتی پناه بی کسیم پیشم نبود

خیر و بذلِ نون و خرما دیدیم
بعد عباس، چه بلاها دیدیم

رفتش و بعد
قاتل به روی سینه ی حسین اومد
هر کی با هرچی داشت به پیکرش میزد
نگم برات چی شد با موهای سرش

یه بی حیا
درست جلو چشای دختر بچه ها
میکرد سر داداشمو از تن جدا
من بمیرم برا رقیه دخترش

ام البنین مگه میره از خاطرم
افتاده بود تو قتلگاه برادرم

کی گفته عریان شده بود تن حسین
خودم پوشوندمش به زیر چادرم

روی سینش ردی از پا دیدیم
بعد عباس چه بلاها دیدیم

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۳۵
عبدالرقیه

 

عینِ نور است همه روز و شب ام بنین
قدر عرش است میان وجب ام بنین
 
ترس داری پسرت نوکر خوبی نشود؟
بسپارش به کلاس ادب ام بنین
 
پدرش پای علی دوست شدن سیلی خورد
مهر مولاست عیارِ نسب ام بنین
 
دلشان هر دو پر از معرفت زهرا بود
رحمت حق به دلِ اُم و أبِ ام بنین
 
قدر این زن به طلا نیست، فقط مهر علی است
حق مولاست رود در طلبِ ام بنین
 
محضر زینب کبری نشنیده است کسی
هیچ جز سیدتی از دو لب ام بنین
 
شمسِ منظومه شد و چهار یل بی باکش
می درخشند همه در عقب ام بنین
 
اگر عباس نگاهش همه را می لرزاند
ارث برده است یقین از غضب ام بنین
 
از معاویه بپرسید چه آمد به سرش
چه کشید از سکناتِ خُطب ام بنین
 
با دو چشم تر و برپایی روضه آخر
کرد بر دشمن بی دین غلبه ام بنین
 
هر زمان دید رباب آمده با چشم پر آب
آمد از شرم و حیا، جان به لب ام بنین
 
سر پیری پسری نیست عصایش بشود
گریه دار است عجب این لقب ام بنین
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۰۲
عبدالرقیه

"انا عند منکسرة قلوبهم"

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

 

از این زمانه جدا می شویم با گریه

ز دام نفس، رها می شویم با گریه

 

به روی خاک می افتیم از سرِ غفلت

ولی دو مرتبه پا می شویم با گریه

 

دل شکسته حریم مقدس یار است

مُقربین خدا می شویم با گریه

 

به عشق شاه نجف ما کمیل می خوانیم

غریقِ نور دعا می شویم با گریه

 

همین که بوی شب جمعه می رسد از راه

اسیر کرب و بلا می شویم با گریه

 

حسین کشته ی اشک است، پس به عشق حسین

فدای شاهِ وفا می شویم با گریه

 

به زخم های تن کشته ی میان دو نهر

شبانه روز، دوا می شویم با گریه

 

برای روضه ی سقا به لطف اُمّ بنین 

به روز حشر سوا می شویم با گریه

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۵۰
عبدالرقیه

 

کوه اعتلا ز رفعت ام البنین گرفت
دریا سخا ز رحمت ام البنین گرفت
 
خورشید اگر که واسطه ی نور عالم است
نور از جمال و طلعت ام البنین گرفت
 
روح الامین برای تقرب، به طور عرش
چله برای خدمت ام البنین گرفت
 
افتادم از نفس سرِ نفسم ولی خدا
دست مرا به حرمت ام البنین گرفت
 
دست نیاز ما به خدا از همان ازل
پیوند با کرامت ام البنین گرفت
 
معصومه است بی شک و مانند فاطمه
عصمت بها ز عصمت ام البنین گرفت
 
عباس را به قله ی طاعت رسانده است
درسی که از بصیرت ام البنین گرفت
 
دستش شفیع خلق شود چون که بوسه از
دستان با سخاوت ام البنین گرفت
 
فردا علم به دوش حسین است یاورش
هر کس به دوش، رایت ام البنین گرفت
 
باید برات صحن ابالفضل را فقط
از دست های حضرت ام البنین گرفت
 
از بس بقیع رفت و ز عباس روضه خواند
یثرب هوای غربت ام البنین گرفت
 
داغش به جای خود، سپر خونی اش چنان
صبر و قرار و طاقت ام البنین گرفت...
 
مقتل نوشته است که از هوش رفته است
جان مرا مصیبت ام البنین گرفت
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۲۲:۲۴
عبدالرقیه

با عنایاتت درِ این خانه خدمت می کنم

با غزل گفتن فقط عرض ارادت می کنم

 

دلبر شیر خدایی و کنیز فاطمه

با ثنایت از علی جلب رضایت می کنم

 

مثل زهرا مادرم هستی و نامت فاطمه است

پس از این بابت به تو حس قرابت می کنم

 

قوم و اجدادم همه عبد و غلامت بوده اند

بین مردم افتخار از این اصالت می کنم

 

تا ابد با دشمنان تو عداوت می کنم

تا ابد با نوکران تو رفاقت می کنم

 

نوکری زیر علم میرفت و گفتی ای جوان

روز محشر از تو من حتما شفاعت می کنم

 

ارمنی ها بی شمار از معجزاتت گفته اند

گاهی از اوقات بر آنها حسادت می کنم!

 

یا أبافاضل دخیلک…ذکر هر روز و شبم

حل مشکل های خود با این عبارت می کنم

 

چای ریز و نوکر دربست فرزند تو أم

چای می ریزم ولی دارم عبادت می کنم

 

هر کجا که روضه ی عباس باشد می روم

من میان روضه احساس سعادت می کنم

 

التماست می کنم جانِ حسین فاطمه

تا جواز کربلای خویش را حتمی کنم

 

در دلم افتاده بی بی کربلایم می بری

در دلم افتاده سقا را زیارت می کنم

 

در میان روضه چشمانم اگر گریان نشد

بعد هیأت تا سحر خود را ملامت می کنم

 

مردک پستی عمود خویش بالا برد و گفت

من خیال شمر از عباس راحت می کنم

 

دختری گریان صدا می زد میان خیمه ها

عمه سقا رفت…من فکر اسارت می کنم

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۸
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی حسین طاهری ۹۷

مادرم در گوش من خوانده است:«یا ام البنین»

ذکر من تا روز محشر هست:«یا ام البنین»

 

هرکسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول

قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین»

 

مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار

بر گدایان درت پیوست یا ام البنین!

 

ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده ایم...

...هرکجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین!

 

هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند

نوکر عباس تو دربست یا ام البنین!

 

در حمایت از غریب کربلا ، عباس تو

دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین!

 

فرق او را با عمودی تا دم ابرو شکافت

آن «حکیم بن طُفِیلِ» پست یا ام البنین!

 

خون چکید از چشمهایش روی نیزه تا که دید

دست زینب را کسی می بست یا ام البنین!

 

بعد عباست برای غارت اهل حرم

حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین!

 

گرچه قدّت تا شده از غصه ی زینب ولی

حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین!

 

#مهدی_علی_قاسمی 

۹۴/۵/۱۵

 

پ ن : بنابر نقل برخی از مقاتل آن حرام زاده ای که عمود بر فرق مبارک باب الحوائج زد حکیم بن طفیل ملعون بوده که

خدا لحظه به لحظه بر عذابش زیاده کنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۰
مهدی علی قاسمی