سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

خدا کرده مشخّص بر همه باب نجاتش را
تجلّی داده در ذات علی کلّ صفاتش را
کسی که از صراط روز محشر رد شود فردا
یقینا کرده امضا مرتضی برگ براتش را

 

به هنگام کراماتش بشر حیران، ملک مات است
به لب نام علی بردم دلم گرم مناجات است
اگر با مرتضی باشی یقینا با خدا هستی
که فرموده پیمبر حبّ حیدر از عبادات است

 

برای درک فضلش عابدی که کرده کوتاهی
ندارم شک تمام عمر رفته سمت گمراهی
رسول الله فرموده عبادت می کند هرکس
که در عالم نظر بر چهره ی حیدر کند گاهی

 

امیرالمؤمنین نور خداوند جلی باشد
ندارد بویی از ایمان کسی که بی ولی باشد
بگو ذکر علی بن ابی طالب به هر مجلس
که زینت بخش هر مجلس نوای یا علی باشد

 

کسی را که فلک را با سر انگشت چرخانده
خدا خوانم؟ بشر گویم؟ شدم مبهوت و درمانده
چه گویم من که حتی دشمنش هم اینچنین گفته:
کسی جز مرتضی موی سر ما را نرویانده

 

خدا بخشیده بر حیدر جلال و جلوه ای بارز
که مانده از بیان عمق آن تیغ زبان عاجز
یکی یک دانه و یکتای خالق کیست جز حیدر
کسی غیر از علی مولود کعبه می شود؟ هرگز

 

بحمدلله و المنه منم خاک در قنبر
به دل دارم ولای مرتضی را همچنان گوهر
کسی را بعد پیغمبر، بخوانم مقتدای خود
که امر ازدواجش را خدا داده به پیغمبر

 

در آغوش نبی شد تربیت از کودکی، حیدر 
علی بوده است داماد و وصیّ و جان پیغمبر
برای حضرت صدّیقه در بین تمام خلق
نباشد همسر و کفوی به غیر از فاتح خیبر


کسی که با علی باشد یقینا با خدا باشد
اگر از شوق وصل او بمیرم من، به جا باشد
حسن یک گوشه از فضل امیرالمومنین بوده
نمای دیگر از فضلش شهید کربلا باشد


ندارد جانشینی جز علی، طاها بدون شک
فقط او بوده کفو حضرت زهرا بدون شک
به جز پیغمبری هر منصبی که بهر هارون بود
خدا آن را به حیدر داده در دنیا بدون شک

شیخ مهدی علی قاسمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۶
عبدالرقیه

علی باشد وصیّ و نفس پیغمبر به تنهایی
به دستش کنده در از قلعه ی خیبر به تنهایی
ندارد هیچ راهی سمت مسجد خانه ی اصحاب
به مسجد راه دارد خانه ی حیدر به تنهایی

 

حدیثی خاطرم آمد رسول الله فرموده
کسی که منکر فضل امیرالمؤمنین بوده
اگر کل عبادات خلایق را به جا آرد
نمی گردد قیامت از عذاب دوزخ آسوده

 

عبادت، جز محبّت بر علی و اهل بیتش چیست؟
به جز حیدر کسی اولی به جان های خلایق نیست
زمانی که ستاره بر سر بامش فرود آمد
برای خلق روشن شد که سلطان دو عالم کیست

 

علی از سینه ی غمدیده ی ما می برد غم را
کریم است و سر خوانش همه دیدند حاتم را
اشاره می کند خورشید بر می گردد از مغرب
اداره می کند با یک اشاره کلّ عالم را

 

دهد روزی ما را همچنان حیدر باذن الله
خلافت کرده بر کون و مکان حیدر باذن الله
سخن گفته اگر با مردگان جای تعجب نیست
تکلم می کند با هر زبان حیدر به اذن الله

 

نهادند انبیا وقتی سر خود را به ایوانت
چه ارزش جان من دارد که گردانم به قربانت؟
ندا از زیر عرش آید برای دوستان تو :
«که ای عبد خدا ! بخشیده شد کل گناهانت»

 

گرفتارش شدند اهل زمین و آسمان با هم
کنند اقرار بر فضلش دل و دست و زبان با هم
هزاران یل اگر باهم به جنگ مرتضی آیند
علی با دست چپ سر می زند از ناکسان باهم


درون سینه ی ما مهر مولا درّ و گوهر شد
منافق نیست هرکس که دلش دربند حیدر شد
برائت از جهنّم را خدا داده به هرکس که
تمام روزگارش با ولای مرتضی سر شد

 

خدا را میپرستم چون خدای مرتضی باشد
تمام خلق در زیر لوای مرتضی باشد
به دست راست می گیرد قیامت نامه ی خود را
حسابش راحت است آن که گدای مرتضی باشد


در این دنیا کسانی که ز عشق یار مدهوشند
به قدر ارزنی با منکرین او نمی جوشند
محبّین امیرالمومنین وقتی که میمیرند
زدستان علی از حوض کوثر آب می نوشند

شیخ مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۲
عبدالرقیه

علی دست توانمند خدا در آستین باشد
که با حکمت در این دنیا ولای او قرین باشد
خدا ابواب رحمت را به رویش بازگرداند
کسی که در دلش مهر امیرالمؤمنین باشد

 

برایم غیر کویش هیچ جا مقصد نخواهد شد
کسی جز او وصی حضرت احمد نخواهد شد
محب مرتضی جز با کمک از حبّ مولایش
یقینا از صراط روز محشر رد نخواهد شد

 

محبّ حیدر کرّار اگر جرم و خطا دارد
ولی امّید بر لطف و عطای مرتضی دارد
گدای خانه اش بر پادشاهان برتری دارد
چرا که بر سرش تاج کرامت از خدا دارد

 

علی از روز اول بر خلایق برتری دارد
گدایش بر تمام پادشاهان سروری دارد
همان شانی که پیغمبر به نزد کبریا دارد
امیرالمومنین آن را به جز پیغمبری دارد

 

به هرکس دل سپردن جز علی بدنامی است و ننگ
در این دنیا نزن بر ریسمانی جز ولایش چنگ
نگین خاتم شیعه عقیق سرخ می باشد
چرا که بر ولای مرتضی اقرار کرد این سنگ

 

تمسّک می کنم با مهر او بر عروة الوثقی
فضائل جمع گردیده به نزد مرتضی یکجا
به نقل دشمنش تنها علی خَیرُالبَشَر باشد
که فضلش را به جز کافر نکرد انکار در دنیا

 

شفیع المذنبین در روز محشر کیست جز حیدر؟
یگانه صاحب و ساقی کوثر کیست جز حیدر؟
بگو بر هرکه دنبال فلانی و فلانی رفت:
احبّ الخلق در نزد پیمبر کیست جز حیدر؟

 

کسی که از علی دارد به دل بغض درونی را
در این دنیا یقینا می چشد طعم زبونی را
کسی که بر لبش بوده «اقیلونی» نمی باشد
غبار نعل آن که داده آوای «سلونی» را

 

امیرالمومنین باشد پناه خلق سرتاسر
علی از دوستانش دستگیری می کند محشر
چه باید گفت وقتی دشمنش بر حق پناه آورد
ز هر مشکل که در حلّش نباشد لحظه ای حیدر

 

کسی که فضل حیدر را به لب انکار می کرده
یقینا داشته بر کفر خود اصرار می کرده
در این دنیای ظلمانی بدون پرتو نورش
عمر هم بر هلاکت بارها اقرار می کرده

 

علی هم جان احمد باشد و هم جانشین او
پیمبر، خاتم است و مرتضی باشد نگین او
بگو که بهترین خلق خدا بعد از پیمبر کیست؟
به جز حیدر که باشد در دو عالم همنشین او

شیخ مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۰
عبدالرقیه

سامرا قلعه ی مستحکم ایمانی ماست
مرقدش قبله گه و کعبه ی نورانی ماست
مأمنی امن به هنگامه ی حیرانی ماست
بیت پر نور ولا، مقصد عرفانی ماست

سائلی کردنِ ما ارثیه ای اجدادی است
رزق شب های غدیریه ی ما با هادی است

روی لب های ملائک، دم هو دیدنی است
جلوه ی رحمت خالق شده رو، دیدنی است
در نگاه پدرش، پیچش مو دیدنی است
ماه ذی الحجه به ماه رخ او دیدنی است

شود از هر دل محزون غم و غصه بیرون
عیدی ماست به دستان سمانه خاتون

جز به هادی به کسی روی نمی اندازیم
به گداییِ درش تا به ابد می نازیم
پای عشقش همه ی هستی خود می بازیم
باده نوش از قدح جامعه از آغازیم

جامعه، خیر کثیرِ نفس کاری اوست
سیرِ توحیدی ما، حاصلِ معماری اوست

او نفس زد که گرفتار غدیریه شویم
مست از باده ی سرشار غدیریه شویم
همه ارشاد به انوار غدیریه شویم
خواست مأنوس بر اسرار غدیریه شویم

انحرافات زمان را به دمش رسوا کرد
همه را عبد خدای علی و زهرا کرد

غیرممکن به عنایات نگاهش شدنی است
رحمت واسعه اش ارث رسول مدنی است
مهربان تر به محبین، ز پدرهای تنی است
حاصل تربیتش عبدالعظیم حسنی است

سایه ی بیرق او بر سر هر بیرقی است
عزت مکتب ما کیست؟ علیَّ النَّقی است

داده دستان مرا از کرمش، دست حسین
شده ام تا به ابد با قدحش، مست حسین
نفسش کرده مرا واله و پابست حسین
از عطایش ضربانم شده پیوسته حسین

به منِ تشنه پیاله بدهد می چسبد
کربلایی که حواله بدهد می چسبد

لطف هادی است که ما مَحرم ماتم هستیم
نوکران نوه ی حضرت خاتم هستیم
تا ابد در کنف سایه ی پرچم هستیم
چند ماه است که بیتاب محرم هستیم

شب سوم دل ما کاش مکسر باشد
روزی گریه ی ما چند برابر باشد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۵۹
عبدالرقیه

مسمطی با تضمین از غزل جناب آقای علی اکبر لطیفیان

در مشهدش به سینه جلا نیز داده شد
خیر کثیرِ هر دو سرا نیز داده شد
برگ ضمانِ روز جزا نیز داده شد
«خاک حرم رسید، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید، شفا نیز داده شد»

تا همنشین فیض عظیم حرم شدیم
دیوانه وار، مست شمیم حرم شدیم
حاجیِ در طواف حریم حرم شدیم
«ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم، خدا نیز داده شد»

سلطان، گدای خویش کریمانه می خرد
آقاست بس که آبرویم را نمی برد
مرغ دلم به جز به هوایش نمی پرد
«اصلا بهانه هاست که ما را می آورد
با دادن بهانه، بها نیز داده شد»

گفتم دلم شکسته کجا لطف می شود؟
گفتند بین صحن رضا لطف می شود
در محضر امام، بیا لطف می شود
«هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود
در این حرم نخواسته ها نیز داده شد»

تا بادِ چوب پر به سر ما کشید و رفت
زنجیره ی مصائب ما را برید و رفت
دیدیم روح تازه به دل ها دمید و رفت
«از بس کریم بود که درهم خرید و رفت
در ازدحام، حاجت ما نیز داده شد»

بر حال و روز درهم ما اکتفا نکرد
بر خشکسال زمزم ما اکتفا نکرد
بر بی بهایی دم ما اکتفا نکرد
«اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستیم، طلا نیز داده شد»

تا صحن دل دوباره پر از عطر سیب شد
یادآور مراثی یابن الشبیب شد
دل بی قرار مرقد نعم الحبیب شد
«گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد
گفتم حسین، امام رضا نیز داده شد»

من آمدم که اهل خداخواهی ام کنند
تا خارج از تباهی و گمراهی ام کنند
مست شرابِ فیض سحرگاهی ام کنند
«می خواستم به مشهد تو راهی ام کنند
دیدم برات کرب و بلا نیز داده شد»

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۰۷
عبدالرقیه

نفسِ آلوده، بد عذابم کرد
محضرت از خجالت آبم کرد

پدر مهربان، پشیمانم
کثرت معصیت، خرابم کرد

حائلِ بین مان، خودم بودم
خودپسندی چنین حجابم کرد

چاهِ تاریکِ غفلت از یادت
دور از فیض آفتابم کرد

ذره ای خوار و بی بها بودم
نظرِ رحمتت، حسابم کرد

نَفَس فاطمیِ نیمه شبت
خارج از بین منجلابم کرد

ای فدایت که رزق واسعه ات
ریزه خوار ابوترابم کرد

در نجف، دیدن ضریح علی
عوضم کرد و دُر نابم کرد

بوسه بر خوشه های انگورش
بی نیاز از مِی و شرابم کرد

عرفه کاش بین صحن حسین
گویم ارباب، انتخابم کرد

یاد إبن الرضا و تشنگی اش
زار و گریانِ آن جنابم کرد

ناله زد: هر چقدر گفتم آب
همسر بی وفا جوابم کرد

عطش بی حساب، گریان بر
حنجر کودک ربابم کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۴ ، ۰۸:۱۰
عبدالرقیه

ماند گل، در حصارِ خار و خسی
خانه شد در برش چنان قفسی
آب را زد صدا به هر نفسی
به نوایش محل نداد کسی

ناله اش را چرا جوابی نیست؟!
سهم این تشنه، مشتِ آبی نیست؟!

بس که شد خونجگر، امام جواد
با دلی شعله ور، امام جواد
شد چنان محتضر، امام جواد
سخت شد کار بر امام جواد

جگرش را ز بس که زهر آزرد
تشنگی رنگ چهره اش را بُرد

بود اشکش به غربت زهرا
ناله زد بر مصیبت زهرا
وای از هتک حرمت زهرا
قاتلش شد جراحت زهرا

یاد مادر، به غم اسیرش کرد
هجمه ی غصه، زود پیرش کرد

چه غمی دید آخرِ کارش
صوت رقاصه داد آزارش
خون جگر شد به حالِ تبدارش
بست با بغض، دیده ی تارش

کاش یک شیعه در برش می ماند
چند آیه به محضرش می خواند

در مصیبات، شانه ای که نداشت
همدم و پشتوانه ای که نداشت
امنیت بین خانه ای که نداشت
رأفت خواهرانه ای که نداشت

دم آخر که سخت تنها بود
عمه معصومه کاش آن جا بود

چه بلایی سر امام آمد
تا تنش روی پشت بام آمد
بدنش گر به احترام آمد...
بوی یاس از چه بر مشام آمد؟!

سرخی لاله، بر رخ باغ است
خون تازه، گواهِ این داغ است

نیست نزد امام، جنجالی
نیست بر روی بام، گودالی
خوب شد وقت ناخوش احوالی...
نشده پیکرش لگدمالی

اسب بر روی سینه اش ندوید
بدنش آفتابِ داغ ندید

محمدجواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۴ ، ۰۸:۱۰
عبدالرقیه

چه خوش است معصیت را دهم آنچنان طلاقی
که نسیم رحمتت با گذرم کند تلاقی

پر از آه و شرمسارم که نداشت نامه ی من
به قیاس با مطیعانِ سرایت انطباقی

سر غفلت از معاد و سر خدعه های نفسم
شده ام اسیر و حیران، به میان باتلاقی

همه بوده از عطایت، شده ام مقیم این در
نه که خود رسیده باشم، نه که بوده اتفاقی

سر کوی تو می ارزد به بهای کل عالم
چه ظریف گفته در شعرِ خود اینچنین عراقی:

"همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت"
به امید یک نگاهی، نه به شوق ارتزاقی

دل خویش را سپردم ز ازل به نورِ اعظم
همه زائلند جز او، علی است حی و باقی

دو جهان، مرا کفایت کند اینچنین تفضل
قدحی شرابِ انگورِ نجف ز دست ساقی

به حسین و کربلایش برسان سلام ما را
که برای وصل دلبر، به دل است اشتیاقی

چه خوش است مرقدش را سحری طواف کردن
چه خوش است شب نشینی به میانه ی رواقی

سرِ ذبح او خبیثان، همگی وفاق کردند
اثر حرام خوردن، شده اینچنین وفاقی

به عصا و تیغ و خنجر، به عمود و سنگ و نیزه
به تنش زدند ضربه، به ستم به هر سیاقی

چه گذشت بر حسین و بدنش که جای سالم ...
به کفاف بوسه ای هم به تنش نماند باقی

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۰۶
عبدالرقیه

دریاب سه ساله دخترت را
بگذار به دامنم سرت را

باید که تلافی اش نمایم
آن بوسه ی روز آخرت را

قبل از منِ تشنه، چوب دستی
بوسیده لبان پرپرت را

با روسریِ سوخته بستم
با گریه سرِ مکسّرت را

دیدم سر شاخه تاب دادند
خورشیدِ سر منورت را

نفرین به کسی که نامنظم
از پشت، بریده حنجرت را

گفتند شبانه جمع کردند
در بین حصیر پیکرت را

خونابه ی داغ اهل بیتت ...
پر کرده دو دیده ی ترت را

با ضربه ی بی هوا شکستند
آیینه ی در برابرت را

افتادنِ از فراز محمل
له کرده پر کبوترت را

هر کس که رسید با غضب زد
این دختر رنجورترت را

تا اینکه مرا به تو رساند
خواندم به خرابه مادرت را

وقت سفر رقیه ات شد
دریاب سه ساله دخترت را

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۲۲
عبدالرقیه

بازهم مرحمت یار نصیبم شده است
لطف بی منت غفار نصیبم شده است

بس که غافل شدم و دیر سویش آمده ام
محضرش چهره ی غم بار نصیبم شده است

شرمسارم که به دنبال رها کردنِ نفس...
دل آلوده و بیمار نصیبم شده است

یخِ عمرم، سرِ دنیاطلبی آب شد و ...
حسرتش عاقبتِ کار نصیبم شده است

گرچه از جانب من شر به سویش بالا رفت
خیر از جانب دلدار نصیبم شده است

با وجود دل آلوده و این روی سیاه
باز آقاییِ ستار نصیبم شده است

کاش الساعه ببینم سحری وقت اذان
نجفِ حیدر کرار نصیبم شده است

بوی انگور ضریح حرمش مستم کرد
طوفِ آن میکده هربار نصیبم شده است

شب به شب یاد حسین و جگر سوخته اش
رزق اشکی سرِ افطار نصیبم شده است

لطف زهراست نشسته به لبم ذکر حسین
بهترین ذکر در اذکار نصیبم شده است

صاحب رزق، رقیه است، مقدر کرده
روزیِ گریه ی بسیار نصیبم شده است

درِ گوشی به پدر گفت: شنیدی بابا
شرم از طعنه ی اشرار نصیبم شده است

حمدُلله که با چشم ورم کرده و تار
آخرین فرصت دیدار نصیبم شده است

در سه ساله شدنم پیر و زمینگیر شدم
بس که رنج و غم و آزار نصیبم شده است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۲۲:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، ماه مبارک رمضان ۱۴۰۳

مسمطی با تضمین از غزل جناب آقای رضا دین پرور

الا که گردش چشمت دلیل تکوین است
اذان مأذنه با ذکر نامت آذین است
ندیدن رخ ماهت غم محبین است
" تمام دلخوشی زندگی من این است
که وقت مرگ می آئی و مرگ شیرین است"

تمام دار و ندار منی، قرار منی
سرشته اند دلم را ازل، ابالحسنی
دلم ز هجر نجف سوخته چه سوختنی
" مگر نگفتی علی جان؛ فَمَن یَمُت یَرَنی
بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است"

محبت پدر و شرم طفل بازیگوش
برای طفل خطاکار، باز کن آغوش
لهیبِ شعله شود با محبتتت خاموش
" به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش
سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است"

دلم به ساحت ربانی ات توسل کرد
کویر سینه ام از بذر رحمتت گل کرد
به سائلت، پسر ارشدت تفضل کرد
" شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد
بیا همه کس و کارم! زمان تلقین است"

قسم به شوکت آقایی و مقام علی
چنان نشسته به جان و دلم مرام علی
که ایستاده بمیرم به احترام علی
" سلام وادی من؛ وادی السلام علی!
کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است"

علی است جان من و مطلبم رسیده به جان
رخش شراب من و مشربم رسیده به جان
تمام گردش روز و شبم رسیده به جان
" رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان
مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است"

کجاست کعبه ی ما؟ رو به قبله ی حرمش
کجاست راه خدا؟ رو به قبله ی حرمش
دلت شکست، بیا رو به قبله ی حرمش
" کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش
نجف چه جای قشنگی برای تدفین است"

علی است آن که نبی خوانده "حُبُّهُ ایمان"
علی است شآن نزول سراسر قرآن
علی است آن که به جانم همیشه شد جانان
" فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان
سرم به دامن حیدر، به روی بالین است"

به شوق دیدن رخسار قرص ماه نجف
رسیده ام به ته خط، به شاهراه نجف
خوشا دلم که فقط بوده در پناه نجف
" سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف…
سرم مقابل زهرا همیشه پائین است"

علی که نام بلندش ز عالیِ اعلاست
علی که وجه خداوند در رخش پیداست
علی که محرم اسرار خالق یکتاست
" علی که ابروی او قابِ قوس اَو اَدناست
اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است"

ازل که نام علی را به عرش، کنده خدا
به قلب تک تک ما حب او فکنده خدا
هر آن که هست پسندش شود پسند خدا
" بخواه روزی از این پادشاه، بنده خدا
گدای خانه ی او هر که هست تضمین است"

به سوی شاه کرم رو زدن نباشد زشت
هزار شکر گِلم را ابوتراب سرشت
فدای او که مرا بنده ی حسین نوشت
" ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت
کسی که دل به علی بسته است خوش بین است"

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۰۳:۲۰
عبدالرقیه

گرچه از وضع اسفبار خودم می نالم
بر خدایی که مرا پس نزده، می بالم

من نه آنم که دمی لایق بزمش باشم
کرمش را بنگر، آمده استقبالم

شمعِ عمرم همه اش سوخت سر حرص و طمع
چه بلاها سرم آورده همین امیالم

قفل، از سلسله ی غفلت من باز نشد
نفسِ اماره ز بس کرد مرا اغفالم

معصیت کرد مشوش دل آرامم را
بی سبب نیست که هنگام دعا بی حالم؟!

توشه ای از عمل خیر ندارم به کفم
وای از روز تهیدستی و استیصالم

جابِر العَظم، الهی که جوابم نکند
که زمین خورده ام و سخت شکسته بالم

عادت سرور من بنده رها کردن نیست
شاهمردِ نجف آمد به مدد دنبالم

می شناسند به آقای خودش نوکر را
علوی هستم و صد شکر که خوش اقبالم

روزی ام باز اگر دیدن صحنش بشود
چهره بر خاک در بارگهش می مالم

جگرم سوخته یاد حرم ثارالله
تا نبینم حرمش را به همین منوالم

برترین توشه ی ما هست بکاء به حسین
گریه بر تشنگی شاه غریب عالم

ناله زد با جگر سوخته و دیده ی تار
بوی زهراست که پیچیده ته گودالم

جلوی مادر من پیرهنم رفت بس است
بی حیا شرم کن و چنگ نزن بر شالم

نه عبایی به تنم مانده، نه عمامه به سر
کاش اینگونه نبینند مرا اطفالم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۰۵
عبدالرقیه

بی کسان را پناه خواهد داد
همه را گفته راه خواهد داد 

در سرایش هر آنچه را خواهیم
بهترش را اله خواهد داد 

چه کنم که خجالتم نزدش
کوله باری گناه خواهد داد 

مانده ام از چه رو محلی باز
به منِ روسیاه خواهد داد 

وای ازآن دم که مرگ، پایان بر
روزگاری تباه خواهد داد 

نیستم ناامید و خیر من است ...
هر چه آن خیرخواه خواهد داد 

مطئنم کسی نجاتم از
غفلت و اشتباه خواهد داد 

مادرانه ز رحمتش زهرا
به دلم سرپناه خواهد داد 

پادشاه دلم یکی است، علی است
ضربانم گواه خواهد داد 

روزی بندگان کویش را
آخر سال، شاه خواهد داد 

به دل تیره ام، امیر نجف
جلوه با یک نگاه خواهد داد 

شخصِ زهرا به زائران حسین
عزت و جایگاه خواهد داد 

سحری عاقبت مرا اذنِ
طوف آن بارگاه خواهد داد 

خواهرش بین روضه های حسین
روزی اشک و آه خواهد داد 

وای ازآن لحظه ای که بر نیزه
تکیه، آن بی سپاه خواهد داد 

خبر ذبح شاه را به حرم
شیهه‌ی ذوالجناح خواهد داد 

چه عذابی به سیدالشهدا
شمر در قتلگاه خواهد داد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۱۹
عبدالرقیه

ثواب شعر هدیه بر روح والای شهید سیدحسن نصرالله رضوان الله تعالی علیه

صدایت می زنم با نام زیبای علی یارب
که من را هم بخوانی از أحِبای علی یارب

کمک کن تا شوم آماده ی مهمانی و بزمت
مهیا کن مرا هم بر بفرمای علی یارب

ازین زندان که محبوس است در بندش دعاهایم
رهایم کن به حق صوت گیرای علی یارب

بر این آلوده دامانی که از نفسش رکب خورده
عطا کن قطره ای از بحر تقوای علی یارب

حسابی شرمسار و روسیاهم، زیر و رویم کن
به حق نورِ ربانیِ سیمای علی یارب

بر این سینه که دور افتاده از بحر مناجاتت
بده یک جرعه از جام گوارای علی یارب

بیا سی شب سر افطار ما را مرتضایی کن
تعارف کن به ما از نخل خرمای علی یارب

خوشا بر قسمت سیدحسن، روزی ما هم کن
چو نصرالله جان دادن به امضای علی یارب

شب قدری مقدر کن که سرتاسر علی باشد
قسم بر گریه ی شب های احیای علی یارب

نه... الله اش نمی خوانم، ولی اصلا نمی دانم
قیامت می نشینم به تماشای علی  یا  رب

ز تاج و تخت فردوست برایم برتری دارد
نشستن زیر ایوانِ مُطلای علی یارب

دلم بی تاب دربار حسینش شد، فراهم کن
برات کربلایم را به اعطای علی یارب

گرفته کشتی شعرم به یاد روضه ای پهلو
به یاد روضه ی پهلوی زهرای علی یارب

نمی دانم در آن غوغای وانفسا چه پیش آمد
چه شد زهرا صدا زد فضه را جای علی یارب

محمدجواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۳ ، ۲۲:۴۰
عبدالرقیه

همین که بر دو دست شیر حق، طناب بسته شد
به تازیانه، بازوی حبیبه اش شکسته شد

چنان زدند بی هوا لگد به بار شیشه اش
نوشته اند بعد از آن نماز او نشسته شد

همین که بر زمین بدون اختیار خود نشست
تمام بند بند آسمان ز هم گسسته شد

جوان خانه ی علی، دعا برای مرگ کرد
ز بس که از عذاب پهلوی شکسته، خسته شد

چکید قطره های خون مرتباً به بستر و
شبیه لاله های لاله زار، دسته دسته شد

وصیتش به زینب و سؤال بی جواب او
چرا کفن کم آمده؟ چه زود بقچه بسته شد

پس از حسین که تنش کفن نشد به کربلا
کفن برای نوکر حسین، ناخجسته شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۰۳ ، ۰۵:۰۶
عبدالرقیه

ای نفسِ سرکش فارغ از شکل و ادا باش
برگرد و در این آستان، بی ادعا باش

دیدی ضرر کردی ازین خانه که رفتی
حالا که برگشتی به این در مبتلا باش

فرمود پیر ما که عالم محضر اوست
در محضر حق، عاری از جرم و خطا باش

مانند موسی بین نیلِ مشکلاتت
تنهای تنها هم که بودی با خدا باش

بیش و کم این چند روزه دائمی نیست
هر قدر از دنیا نصیبت شد رضا باش

هرگز به پیش دیگران گردن مکن کج
دنیا و عقبی سائل آل عبا باش

یا لَیتَنی کُنتُ تُرابا یعنی ای نفس
تا می توانی خاک کوی مرتضی باش

از فتنه های سخت، خواهانِ امانی
در سایه سارِ رحمت ایوان طلا باش

خواهی که در آتش نسوزی روز محشر
تا عمر داری زائر کرب و بلا باش

هر وقت ابر گریه در چشمت عیان شد
گریانِ مظلومِ ذبیحاً بِالقَفا باش

بالای مقتل خیره مانده چشم زهرا
بر دست شمر و ضربه های بی محاباش

شب های جمعه تا نوای مادر آمد
دلخون بر آن جسم به زیر دست و پا باش

حتی دم جان دادنت، ساعات آخر
یاد حسین و یاد کهنه بوریا باش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۰۸:۴۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه ۱۴۰۳

دانلود صوت شعر با نوای حاج سیدرضا نریمانی

خزان شدیم و بهار لقا نیامده است
به دهرِ غربت ما، آشنا نیامده است

تمام عمر، به دل مردگی گذشت ولی
به سینه ها، دم آن جان فزا نیامده است

هر آنچه هست به دربار رحمت مهدی است
درست آمده سائل، خطا نیامده است

نمی رویم از این باب مرحمت، جایی
گدایی از کس دیگر به ما نیامده است

خدا کند که مرا از کرامتش بخرد
زمان وحشت در قبر تا نیامده است

نشد عزیز خدا هر کسی به عشق علی
به پایبوسی ایوان طلا نیامده است

چه خاک بر سر خود می کنم اگر دو ملک
صدا زنند که او کربلا نیامده است

به سوی مملکت صاحب الزمان، عمری است
به لطف گریه به زهرا بلا نیامده است

چنین هجوم جفا و ستم، به سوی زنی
به غیر حوریه ی مرتضی نیامده است

چه کرده با پر و بالش غلاف، بعد سه ماه
هنوز حالش از آن ضربه جا نیامده است

چنان زدند که هر روز و شب صدایی جز
صدای گریه ی خیرالنسا نیامده است

هزار شکر کفن داشت و خیالِ تنش...
زمان دفن، روی بوریا نیامده است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۳ ، ۱۷:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه ۱۴۰۳

زهراست آن که عرش خدا بوده محفلش
تعظیم کرده اند ائمه مقابلش

روح الامین در اوج تعالی و قرب خود
شد مفتخر به خادمیِ بین منزلش

جز او کدام زن، شب عقدش عطا نمود
پیراهن عروسی خود را به سائلش

او را خدا به مصحف خود مدح کرده است
این شعرهای ما که ندارند قابلش

بوسه به دست اُم ابیها زدن شده
بالاترین مقام نبی در فضائلش

مشمول رحمت است کنار پل صراط
هر کس دعای حضرت زهراست شاملش

وقت هجوم، حرمت او حفظ شد؟ نشد
تا روز حشر لعنت شیعه به قاتلش

افتاد درب سوخته روی گل علی
تا که شود به لحظه ی پیکار، حائلش

جا خورد فضه تا که به زهرا نظاره کرد
تغییر کرده بود ز بس که شمایلش

باری شبیه شیشه، زمان شکستنش
تحمیل می کند چه غمی را به حاملش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۳ ، ۰۵:۳۰
عبدالرقیه

اگرچه بر دلم گناه، چهره ی ممات داد
ولی دعای صاحب الزمان مرا حیات داد

فدای آن طبیب که به هر محله سر زد و ...
دوای هر مریض را به لطف و التفات داد

زمان لغزشم کنار منجلاب معصیت
به پای سست و بی ثباتِ این گدا ثبات داد

نداشتم لیاقتِ غلام پنج تن شدن
به لطف خود، جواز نوکریِ آن ذوات داد

همین که خواب غفلت از امام، بست دیده ام
صدای زنگ ساعت نجف مرا نجات داد

خدا نویدِ فتح مرتضی میان جنگ را
به حضرت رسول با نزول عادیات داد

نگو چرا دلت همیشه مست خاک حیدر است
به خاک خلقتم ابوتراب مختصات داد

بساط رزق کربلا به دست های مادر است
همیشه لطف فاطمه به دست ما برات داد

دو ماه و نیم دیده اش کبود بود و تار دید
همان زنی که نور بر تمام کائنات داد

به پهلوی شکسته، هر تکان عذاب آور است
چه رنج ها به فاطمه اقامه ی صلاة داد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۳ ، ۱۸:۵۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه ۱۴۰۳

زهرا مگیر از حرمم آفتاب را
بر چهره ات مبند عزیزم نقاب را

شرمنده ام که پای غریبیِ مرتضی
کردی تحمل این همه رنج و عذاب را

در روزهای صبر علی، با خطابه ات
دادی جواب دشمن حاضر جواب را

دیدی فراریان اُحد با چه کینه ای
بستند دور گردن و دستم طناب را

لعنت بر آن که با لگدی فتح باب کرد
با که بگویم آخرِ این فتح باب را

در خانه ام زدند زنم را مقابلم
زهرا حلال کن، منِ خانه خراب را

سوزاند آن که غنچه ی نشکفته ی مرا
خواهد چشید آتش یوم الحساب را

زینب کنار بسترت از حال رفته است
از بس که خوانده سوره ی اُم الکتاب را

فهمیدم از نفس زدنت، درد پهلویت...
از پلک تار و بی رمقت برده خواب را

ریحانه ی مجلله و سرو قامتم
بیچاره کرده قد خمت، بوتراب را

حالا دگر سفارش تابوت می دهی؟!
بغضم شکسته، فاطمه کم کن شتاب را

هر شب حسین تشنه لب از خواب می پرد
بگذار بازهم به برش ظرف آب را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۳ ، ۲۳:۲۱
عبدالرقیه

مِن أینَ لِیَ الخیر به غیر از حرمت
مِن أینَ لِیَ النَّجاة جز کهف غمت

آن گونه که شیرینی عمرم شده ای
باید بشمارم همه دم مغتنمت

در سینه ی من که زنده از ماتم توست
مانند غمت، نیست غمی با عظمت

ای سوره ی فجر، علت بسط جهان
زنده شده عالم از دمِ صبح دمت

آن عشق مقدسی که در بزم شهود
لطف علوی زده برایم رقمت

دیدی که کسی مرا خریدار نبود
گفتی که بیا روضه، خودم می خرمت

برکت بده با یک نظرت بر قدمم
تا اینکه شوم نوکر ثابت قدمت

با گریه، تمنای شهادت دارم
انداخته بر طمع، مرا هم کرمت

وا شد گره های کور از زندگی ام
دادم به رقیه هر زمانی قسمت

تا میر و علمدار غمت عباس است
بالاست همیشه تا قیامت علمت

یک عمر ازین روضه بهم ریخته ام
در قتلگهت ریخته قاتل بهمت

آن گونه تنت پخش به صحرا شده که
مانده چه کند عقیله با جسم کمت

اصلا به چه رویی جلوی مادر تو
بردند لباس از بدن محترمت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۳ ، ۱۸:۱۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی

اگر که منتظری، از گناه صرف نظر کن
بیا به خاطرم از اشتباه صرف نظر کن

به یک نگاهِ حرامت دلم شکست دوباره
هم از گناه و هم از آن نگاه صرف نظر کن

به خود بیا... به گناهی مرا معاوضه کردی؟!
از آنچه برده تو را قعر چاه صرف نظر کن

چگونه مرگِ عزیزان خویش دیدی و خوابی؟!
نرو دگر به سوی پرتگاه، صرف نظر کن

پناه و حاجت خود را مبر به منزل دیگر
به غیر ما تو ز هر جایگاه صرف نظر کن

به کربلا برو و از هر آنچه خیرِ دگر هست
به جز زیارت آن بارگاه صرف نظر کن

بیا برای حسین و غمش دو ماه بگرییم
ز کارهای دگر این دو ماه صرف نظر کن

فدای صوت ضعیعش که رو به قاتل خود گفت:
هنوز زنده ام، از خیمه گاه صرف نظر کن

هر آن که رفت به مقتل سریع صرف نظر کرد
آهای شمر نرو قتلگاه، صرف نظر کن

به روی عرش معلای سینه اش ته گودال...
به چکمه ات نرو، ای روسیاه صرف نظر کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۳ ، ۱۳:۱۴
عبدالرقیه

بدتر از شام، غمی بین مصیبات نبود
بین این شهر، کسی اهل مراعات نبود

جگرم سوخته، بعد از سه شب و روز، حسین
حق ما دیدنِ دروازه ی ساعات نبود

مردها مست و زنان جامه ی نو پوشیدند
شام که جای گذر کردنِ سادات نبود

تا شنیدیم، فقط فحش و اهانت بوده
بر لب هیچ کسی ذکرِ تحیات نبود

نیزه ها را وسط قافله می آوردند
در مسیری که بجز لشگر الواط نبود

در برِ ناقه ام ای کاش علی اکبر بود
سایه ی بر سر این قافله، هیهات نبود

بین اطفال هراسان، سر بازار شلوغ
سهم زینب به خدا غیر مکافات نبود

با که گویم که رساندند مرا بزم شراب
بدتر از این غمِ جانسوز، مجازات نبود

باده را روی لبت ریخت و شد آب وضو
بی خیالت ولی آن دشمن بد ذات نبود

بی سبب نیست جراحات لبت بدتر شد
چوب دستی که مداوای جراحات نبود

چند موضع ز دهانت شده پرخون و غمی...
بدتر از این به دل اهل مناجات نبود

بست احرام رقیه که به وصلت برسد
گرچه این وادیِ ویران شده میقات نبود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۰۴
عبدالرقیه

میان خنده ی دشمن گرفتارم به دشواری
کنار علقمه جان می دهی یارم به دشواری
مرا انداخته داغت علمدارم به دشواری
چگونه از نگاهت تیر بردارم به دشواری

میان آسمانم ماه بودی، مُنشقت کردند
به ضرب گرز سنگینی به حیدر ملحقت کردند

خمیده آمد سویت، تنت را مختصر دیدم
نشستم بر تن آشفته ات چون ابر باریدم
چنان مصحف دو دستت را به اشک دیده بوسیدم
چرا شرمنده ای؟! از آب که چیزی نپرسیدم

به پای عهد خود آخر گذشتی از سر و جانت
خودم دیدم که مانده روی مشکت جای دندانت

دو بالت شد جدا از پیکرت با ضربه ی شمشیر
کمانداران رها کردند از چله هزاران تیر
اگرچه پیکرت شد از هجوم تیرها تسخیر
به چوب پرچمت تیری نخورده ماه عالمگیر

سه شعبه، دیده ات را زیر و رو کرده ابوفاضل
سکینه دیدنت را آرزو کرده ابوفاضل

نمانده خیلی از آن قد و بالای دل آرایت
نمانده چیزی از آن چشم های ناز و زیبایت
تو که تا علقمه رفتی چرا خشک است لب هایت؟!
یل ام البنین، زهرا شود دیگر پذیرایت

پس از غم های طولانی بیا یک خواب راحت کن
سرت را روی دامانش گذار و استراحت کن

برای ماندن و برگشتنت انگار راهی نیست
میان خیمه، غیر از چند تا کودک، سپاهی نیست
برای زینبم بعد از کفیلش تکیه گاهی نیست
عمود خیمه ات را می کشم، یعنی پناهی نیست

ببین عباس این زن ها ز بس که آبرومندند
گره روی گره بر روسریِ خویش می بندند

نصیبت علقمه بود و نصیبم می شود گودال
چه گودالی که خواهد شد ز سنگ و نیزه مالامال
امان از هتک حرمت ها، امان از غارت و جنجال
شود در پیش چشم اهل خیمه پیکرم پامال

دو چشم نافذت را بستی و خون شد دلم عباس
قد رعنای کوچک گشته ات شد قاتلم عباس

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۰۴
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

محترم شدم به زیر این پرچم
خوب و بد رو باز خرید حسین درهم

گرچه غرق در گناهی
تنها و بی سرپناهی
فرّو الی روضه
فاطمه میکنه دعوت
هرکسی میاد تو هیئت
فرّو الی روضه

سیدی مولا مولا مولا

تا ابد به این آقا بدهکارم
زندگیمو از امام حسین دارم

میشنوی صدای قلبم
هر تپش میگه منظم
حسین حسین جانم

کاش میشد کربلا باشم
اربعین پایین پا باشم
حسین حسین جانم

سیدی مولا مولا مولا

گریه میکنم به یاد اون ساعت
که عزیز فاطمه میشه غارت

توی اون گودی گودال
پیکرش میشه لگد مال
جلو چشم زینب

جون میده با لب عطشان
میکنن تنش رو عریان
جلو چشم زینب

سیدی مولا مولا مولا

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۳ ، ۰۵:۴۷
عبدالرقیه

بعد از غمی که بین گلو استخوان شده
هر صحنه ای برای دلم روضه خوان شده

در دست های خادمه ی خانه، بازهم
یک ظرف آب دیدم و اشکم روان شده

با دیدن حصیرِ کف حجره، زانویم...
بین نمازِ نیمه شبم ناتوان شده

دیدم گرسنه مانده کمی شیرخواره ای
قلبم پر از شراره چون آتش فشان شده

دیدارِ صنف و حجره ی غصاب های شهر
خیلی غم بزرگ و بلایی گران شده

سخت است دیدن گلویِ خونی پدر
آن گونه که به لحظه ی دفنش بیان شده

گفتند روی نی پدرت سنگ می خورد
دیدند پای نی، پسرش نیمه جان شده

سخت است بین شام ببینی در ازدحام
از آن چه ترس داشته بودی، همان شده

دیدم که عمه ام که امان قبیله بود
افتاده زیر ضرب کتک، بی امان شده

جز من که دیده گوشه ی ویرانه، خواهرش
در سن و سال کودکی اش قدکمان شده؟!

گرمای زهر را به دل سوخته چه کار
بعد از چهل بهار که قلبم خزان شده

دیدند وقت غسلِ تنم، جای سلسله
در زیر جامه، بر پر و بالم عیان شده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۲۱:۵۲
عبدالرقیه

کنجِ تنورم، خواهرم زینب کجایی؟
قطعا تو هم بر رنج و سختی مبتلایی

دیدی دوتایی بوی خاکستر گرفتیم
دیدی دوتایی سوختیم از این جدایی

کرده رخت را ارغوانی، تازیانه
کرده رخم را رنگ خون، ضرب عصایی

دیدم زمان غارت افتادی به زحمت
از کربلا دیدی چه کربی چه بلایی

الحق که زین العابدین را حفظ کردی
خواهر نشان دادی که دخت مرتضایی

در وجه مادر بودی اما با قد خم...
بیش از گذشته جلوه ی خیرالنسایی

خیرش دهد حق همسر خولی رسیده
تا که سرم را بخشد از گرما رهایی

خواهر ندیدی مادر آمد، با حضورش
پر شد کنارم عطر یاسِ جان فزایی

روضه به پا کرده برایم کنج حجره
اشکش شده بر زخم لب هایم دوایی

مریم، خدیجه، آسیه جمعند این جا
خالی است جایت بین این محفل، کجایی؟!

غصه نخور جسمم اگر که بی کفن ماند
شاید مهیا شد برایم بوریایی

دلتنگ صوتم هستی و از روی نیزه
می خوانم از قرآن برایت آیه هایی

باید بسوزیم و بسازیم از غم هجر
تا اربعینی که به دیدارم می آیی

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۱۷
عبدالرقیه

رفته ام تا پرتگاه اما خدا نگذاشته
لطف او هرگز مرا بر خویش وا نگذاشته

دوست دارم عادت او را که بنده پروری است
فرقی اصلا بین دارا و گدا نگذاشته

کارِ این صاحب‌کرم همواره دارد حکمتی
بنده ای را بی جهت در تنگنا نگذاشته

شد مقرب هر کسی که بعد از توبه کردنش
عهد خود را با خدایش زیر پا نگذاشته

نیمه شب ها بی قراریم و برای عاشقان
خواب راحت، دوری از کرب و بلا نگذاشته

سربلند عالم است آن کس که وقت بندگی
سر به جز بر تربت خون خدا نگذاشته

کِشتی این روضه ها امن است و ظلمت بارها
خواست غرقم سازد اما ناخدا نگذاشته

او که باب رحمت و باب نجات امت است
بین سختی ها مرا هرگز رها نگذاشته

دوستان رفتند از دورم، فقط مانده حسین
باز هم تنها مرا آن باوفا نگذاشته

روضه ی لب های خشک و تشنه اش در کربلا
روزِ خوش اصلا بر اهل کبریا نگذاشته

مادرش اینجاست برگردان سخن را روضه خوان
خنجرش را شمر اصلا بر قفا نگذاشته

پیکرش حتما کفن شد، آن تن صدپاره را...
حضرت سجاد، بین بوریا نگذاشته

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۳ ، ۰۳:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

رنگ از رخم پریده، بهارم خزان شده
من زینبم که همسفرم ساربان شده

بالم شکسته و بدنم تیر می کشد
طوری مرا زدند که قدم کمان شده

از وقت حمله سوی حرم، هر چه گشته ام
انگار چند طفل، کم از کاروان شده

گویای داغ زخمِ سرت در دل من است
این خونِ تازه ای که ز محمل روان شده

إبن نُمیرِ خیر‌ندیده به گونه ات...
تیری زده که داغ و بلایی گران شده

تا جان نداده حرف بزن با رقیه ات
از قتلگاه رد شده و نیمه جان شده

دیدی به آل فاطمه خیرات داده اند؟!
بین گلویم این همه غم استخوان شده

سهم منی که کرسیِ تدریس داشتم
در کوفه، هتک حرمت و زخم زبان شده

اُم حبیبه دید و نفهمید زینبم
بس که رخم شکسته و چون ارغوان شده

با خواهرم به کوفه چنان خطبه خوان شدیم
ذکر ابالحسن سخن کوفیان شده

مردان سالخورده ی کوفه به یکدگر
گفتند: حیدر آمده، تیغش عیان شده

زیباییِ عروج تو را گفتم آن چنان
ابن زیاد مانده و لال از بیان شده

خیلی دلم گرفته، علی اکبرم کجاست؟!
ای ماه روی نیزه، زمان اذان شده

کار مرا ببین به کجاها کشیده که
زندان، سرای زینبِ بی خانمان شده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۳ ، ۰۳:۴۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورا ۱۴۰۳

شب آخر شده و فرصت ما در گذر است
زینبت سخت بهم ریخته و خون جگر است

بیشتر در برم ای یار مناجات بخوان
چشم بر هم بزنی سوره ی فجرم، سحر است

روی شاداب و رخ ماهِ برافروخته ات
همه از شوق رسیدن به وصال پدر است

شده که وقت دعا باشد و یادت نکنم؟!
یادت ای مونس قلبم، همه جا در نظر است

چندمین بوته ی خار است که امشب کندی؟!
حق بده که دل من مضطرب و شعله ور است

جدمان گفته چه سخت است غم روز دهم
خواهرت از همه ی واقعه ها باخبر است

نه غمت هست چو یحیی و نه چون اسماعیل
غم قربان شدنت، سخت تر و سخت تر است

ظهر فردا که شود از غم سقای حرم
دست من روی سر و دست تو روی کمر است

با غم سینه و با تیر سه شعبه چه کنم؟!
آن که هر شعبه ی آن شاخه ای از میخ در است

نکند حنجرت از پشتِ سرت ذبح شود
نکند بوسه‌ی من زیر گلو دردسر است

عصر فردا بدنت زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوعِ به لبم بی ثمر است

می نویسند تواریخ پس از رفتن تو
خواهرت با عمر سعد و سنان همسفر است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۳ ، ۲۲:۱۶
عبدالرقیه

ماه عزا، ماه ضیافت توست
ماه عطای بی نهایت توست

بالاتر از نماز شب، ابالفضل
عرض ادب به شأن و ساحت توست

اُم بنین مادر تو بوده که ...
در همه جا حرف مروت توست

"یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ"
حکایت از دو دست رحمت توست

ماه بلند آسمان ابالفضل
دلم اسیر قد و قامت توست

اینکه شدی حسرت هر شهیدی
گوشه ای از اوج شرافت توست

عالِمةٌ غَیرَ مُعلمَة، هم
به امر حق، تحت کفالت توست

امید هر کسی شده گرفتار
به روز تاسوعای هیئت توست

ارامنه، بر علمت دخیلند
این از عواقب کرامت توست

بهای تو به یک امان نامه نیست
محبت حسین، قیمت توست

گرفته گر علقمه بوی زهرا
نشانی از مقام عصمت توست

مریضم و تنها دوای دردم
یک اربعین آقا زیارت توست

یا نافِذَالبَصیرة، چشمت چه شد؟
دلم شکسته از جراحت توست

تیری که حرمله به مشکت زده
دلیل حیرت و خجالت توست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۳ ، ۰۹:۲۳
عبدالرقیه

لشگر کوفه، یلِ در کارزارم را گرفت
جلوه ی پیغمبرِ ایل و تبارم را گرفت

اُف بر این دنیا که برهم ریخت قرآن مرا
مصحفِ ممسوس در پروردگارم را گرفت

فرق او مثل علی شد باز، تیغ کوفیان...
باز هم چشم و چراغِ روزگارم را گرفت

اولین مشتاقِ یاری کردنم بود اکبرم
کوچه ای شد باز و اول‌جان نثارم را گرفت

میوه ی دل خواندمش، شد دانه دانه چون انار
هر کجای دشت، عطر جسم یارم را گرفت

دست و پا گم کرده ام از بس علی زد دست و پا
خِس خِسش بین گلو، تاب و قرارم را گرفت

تا که دیدم لخته ی خون را میان حنجرش
از دو پلکم خون چکید و چشم تارم را گرفت

دست من که نیست عمامه می افتد از سرم
پهلویش شد مثل مادر، اختیارم را گرفت

خیر از نسلش نبیند إبن سعد بی حیا
آخر عمری همه دار و ندارم را گرفت

داشت جان از پیکرم می رفت بین هلهله
خواهرم آمد دو دستِ رعشه دارم را گرفت

جمع شد بین عبا خیر کثیرم؟ نه نشد
وسعت صحرا در آغوشش نگارم را گرفت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۳ ، ۲۲:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

تغییر کرده انگار، از تشنگی صدایش
شیری نخورده اصغر تا که شود قوایش

در گرمی بیابان آن قدر ضعف کرده
رنگی نمانده حتی در روی دلربایش

از حال رفته انگار یا اینکه قهر کرده؟!
شد بی صداتر از قبل، شش ماهه گریه هایش

وقتی که چنگ می زد از تشنگی به سینه
می زد رباب با بغض بوسه به دست و پایش

خیمه به خیمه می رفت با اضطراب تا که
شاید شبیه هاجر پیدا کند دوایش

از شرمساری و از چشم ترش عیان شد
در مشک ها نمانده یک قطره هم برایش

افتاده روی شانه، ساکن سرِ نحیفش
شش ماهه تشنه مانده، این است اقتضایش

گهواره ی علی را دست حسین دادند
باهم رباب و زینب بر سجده سر نهادند


گفتند اهل کوفه این نور آفتاب است؟
این نور آشنا چیست؟ نور ابوتراب است

شد همهمه زیاد و برخی به خویش گفتند:
جرمی نکرده این طفل، حقش دو جرعه آب است

برخاست ابن سعد و با بغض و واهمه گفت:
بردار حرمله تیر، تیری که پرشتاب است

تیر سه شعبه را از قوس کمان رها کرد
تا دید شیرخواره، در حال پیچ و تاب است

تیر سه پر برای رویین تنان بسازند
عباس نیست این طفل، این کودک رباب است

حیران شده حسین و مانده میان میدان
کل محاسنش با خون علی خضاب است

چیزی نمانده خیلی از صورت عزیزش
مثل شکسته‌سنگی که مانده بر رکاب است

مانند محسن او هم پای غم ولی رفت
تیری شبیه مسمار، در حنجر علی رفت


زیر عبا گرفته یاس معطرش را
تا که کسی نبیند حلقوم پرپرش را

یک گام رو به خیمه، یک گام رو به میدان
مانده بَرد چگونه تا خیمه ها سرش را

تا پشت خیمه دائم، بیتاب گریه می کرد
از خاطرش نبرده لبخند آخرش را

تا قبر کوچکی را با دست خود کند حفر
با اشک دیده کرده در خاک، خنجرش را

سخت است این که جای آغوشِ پر ز مهرش
در بین قبر خواباند این دفعه دلبرش را

آمد رباب و افتاد بی تاب نزد قبرش
بوسید بار آخر دستان اصغرش را

ای وای اگر بیاید آن لحظه که ببیند
بستند روی نیزه رأس منورش را

حال رباب آتش زد بر وجود شیعه
آن لحظه که گشوده شد بر حرم شریعه

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۳ ، ۰۸:۳۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، محرم ۱۴۰۳

نه که خود آییم، ما را لطف یار آورده است
رو به ما آن جلوه ی پروردگار آورده است

با دعای حضرت صاحب زمان نوکر شدیم
بهر ما این نوکری ها اعتبار آورده است

روزی لایَحتَسِب یعنی در اوج مشکلات
یک دعایش رحمتی دنباله دار آورده است

در سرای بی قراری، ساکن روضه شدیم
رحمتش ما را به این دارُالقرار آورده است

یاد او مُحی القلوب است، اشک هایت را ببین
از نخیل خشک ما خرما به بار آورده است

خوش بر اقبال کسی که شامل رحمت شد و
نام مهدی را به وقت احتضار آورده است

در مسیر و راه ثارالله، شأنش ویژه است
هر کسی که یک نفر را پای کار آورده است

کربلای ما چه شد؟ دل شد دوباره زیرو رو...
با نسیمی که شمیمِ آن دیار آورده است

داغ سنگین حسین و ابتلای زینبش
بر دل صاحب زمان، خیلی فشار آورده است

اُف بر این دنیا که زینب را جدا کرد از حسین
چه بلایی بر سرش این روزگار آورده است

دید از تل با تحیر، بهر تحقیر حسین
لشگر کوفه به مقتل، ده سوار آورده است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۳ ، ۲۱:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز ششم محرم ۱۴۰۳

زانو بغل گرفته و این بوده حسرتش
مولا نداده اذن برای شهادتش
هر قدر گریه کرد، نکرده اجابتش
تا که رسید نجمه و داد این بشارتش

برخیز و نامه ی پدرت را بده حسین
رخصت بگیر زودتر از شاه عالمین

بعد از مشقت و غم و بی تابی زیاد
قاسم به دست خط پدر کرد استناد
بر روی پای کوچک خود محکم ایستاد
آنقدر گریه کرد که مولا اجازه داد

می دید نجمه از حرمش با دو چشم تر
غش کرده اند هر دو در آغوش یکدگر

آمد همان زمان که به قلبی جریحه دار
بوده همیشه منتظرش، سیزده بهار
بسته نقاب بر رخش آن ماه آشکار
بی جوشن و زره شده راهی کارزار

طوری به جنگ، کشته گرفت از یزیدیان
شد خاطرات رزم حسن در جمل عیان

ذکر حسن حسن به رجز یک نشانه بود
دلتنگ بود و جنگ برایش بهانه بود
مثل پدر غمش غم یک تازیانه بود
رزمش میان کرب و بلا حیدرانه بود

ازرق چقدر وضعیتش دردناک شد
بعد از چهارتا پسرش، خود هلاک شد

کار سپاه دشمن خود را چه زار کرد
هر کس شنید نعره ی او را فرار کرد
نجمه میان خیمه به خود افتخار کرد
سختی جنگ عاقبت او را دچار کرد

از آفتاب داغ، وجودش امان نداشت
دیگر برای جنگ دو دستش توان نداشت

تشنه شد و محاصره شد تا که بی پناه
از ضرب سنگ شد همه ی پیکرش سیاه
افتاد از فرس به زمین بین یک سپاه
رو بر حسین کرده و ناله کشید آه

نیزه میان پهلوی او تا که جا گرفت
همچون پدر به لب، دم خیرالنسا گرفت

بالا گرفت کار و غمش بی مثال شد
دیگر نجات یافتنش هم محال شد
تنها نه که تمام تنش پایمال شد ...
با نعل های داغ، تنش پر هلال شد

وضع تنش به خاک بیابان وخیم بود
این روضه، شرح داغ بلایی عظیم بود

دست دعا به سوی خدا مادرش گرفت
أحلی مِن العسل که عمو در برش گرفت
بوسه ز روی خونی و چشم ترش گرفت
بر روی دوش خود بدن پرپرش گرفت

زود است این زمانِ به سقا رسیدنش
پا بر زمین کشیدن و این قد کشیدنش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۳ ، ۰۷:۴۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، محرم ۱۴۰۳

شب زیارتی است و حرم صفا دارد
دلم هوای سحرهای کربلا دارد

فدای معرفتت، در بهشت روضه ی تو
هنوز لات محله برو بیا دارد

به حشر، روزی حبت به پاست در قلبش
هر آن که خیمه ی این روضه را به پا دارد

حسین... زندگی من، حسین... یار دلم
کجا بدون تو این زندگی بها دارد؟!

بگو به مادرت این سینه زن، زمین خورده
بگو حساب مرا از همه سوا دارد

به گونه ام نم اشکی چکید و این گریه
هر آن چه سِر نهان است، برملا دارد

هزار بار بمیرم به شوق دیدارت
دوباره زنده شوم از نو، باز جا دارد

اگرچه میل دل نوکران زیارت توست
دلت تمایلِ دیدار مجتبی دارد

به جز حرارت جاوید ماتمت، هر غم
زوال دارد و تاریخ انقضا دارد

بهای گریه برایت ز بس گرانقدر است
حبیب، آرزوی گریه بر تو را دارد

عجیب نیست، شب جمعه، دل پریشانم
کنار قتلگهت، مادرت نوا دارد

هزار و نهصد و پنجاه ضربه یعنی چه؟!
نظاره بر بدنت بِنت مرتضی دارد

تن به روی زمین مانده، دیدنش سخت است
سر به نیزه، خودش روضه ای جدا دارد

کفن نشد بدنت، فاطمه دلش خون شد
فقط برای تو این کوفه بوریا دارد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۳ ، ۲۰:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۵ محرم ۱۴۰۳

منم عبداله و از ذریه ی پنج تنم
نوه ی حیدر کرار، یل بت شکنم
جوشنم هست به پیکار، همین پیرهنم
یادشان مانده جمل، من پسر آن حسنم

او که تا عمق صف منحرفان را طی کرد
شتر فتنه گری را به نگاهی پِی کرد

دور از جنگ شدن، کار دلاورها نیست
رسم ما، سازش با قوم ستمگرها نیست
در دلم واهمه ای از صفِ لشگرها نیست
سن کم، مانع پرواز کبوترها نیست

تا به کی صبر کنم، حوصله ام سر رفته
سوی این معرکه حتی علی اصغر رفته

خاک، عمامه ی مولای مرا پوشانده
غم تنها شدنش، قلب مرا سوزانده
زیر لب، أشهد خود را ته مقتل خوانده
چه کسی جز من ازین فیض مگر جامانده؟

از غریبیِ عمو پر شده از غم، نفسم
عمه، آماده ی پرواز ز کنج قفسم

چه شنیدم؟! به عمو باز جسارت شده است
همه جای بدنش، غرق جراحت شده است
تشنگی اش سبب رنج و مشقت شده است
ماندنش در دل مقتل، دو سه ساعت شده است

من نمردم که به پیشانی او سنگ زنند
تا که هستم نگذارم به مویش چنگ زنند

چشم بر زندگی ام بعد شهیدان، بستم
سخت دلتنگ علی اکبر و قاسم هستم
حسنی زاده، حسینی و سراپا مستم
می شوم نزد عمویم سپرش با دستم

تیغ بر پوست بیاویزد اگر بازویم
زیر لب، مرثیه ی فاطمه را می گویم

نفس آخر من ناله ی زهرا زهرا
گفتم آخر به لب از جانب بابا، زهرا
دیدمش با قد خم آمده اینجا، زهرا
تیری آمد گلویم ریخت بهم، یا زهرا

یازده سال شدم واله و مدهوش حسین
تا که جان دادم ازین عشق در آغوش حسین

بعد من، شمر پر از کینه به سویش آمد
خنجری کُند پی ذبح گلویش آمد
چکمه ای بی ادبی کرد و به رویش آمد
چه بلایی به سر روی نکویش آمد

عمه ام دید غمی را که بر آن مرهم نیست
جای سالم به تنش قدر نگینی هم نیست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۳ ، ۲۳:۴۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۴ محرم ۱۴۰۳

السلام ای برادر زینب
سایه ی خیرِ بر سر زینب
یار دیرینه، دلبر زینب
گریه کم کن برابر زینب

نزد خواهر، خمیدنت سخت است
داغ سنگین چشیدنت سخت است

داغ اکبر شکسته بنیانت
ای فدای دو چشم گریانت
کشته ما را دل پریشانت
این دو تا دسته گل به قربانت

خواهرت ملتمس چنان جون است
وقت رزم محمد و عون است

هست از اشتیاقِ بی حدشان
که شهادت شده است مقصدشان
کرده مَنعت ولی مقیدشان
قسمت می دهم نکن ردشان...

به نفس های خسته ی مادر
به نماز نشسته ی مادر

شکر حق شد دلت رضا و مجاب
ورنه می شد عقیله، خانه خراب
تا نبینم دل تو را بی تاب
می روم خیمه گاه، پیش رباب

می نشینم به روی سجاده
تا شوند این دو شیر آماده

می روند از سوی یسار و یمین
سوی اصحاب ابن سعد لعین
در فرارند لشگری بی دین
دایی عباس می کند تحسین

تیغ شان تیز، بهر خناس است
رزم هر دو به سبک عباس است

بین میدان به زحمت افتادند
از عطش بر مشقت افتادند
گیر اهل رذالت افتادند
بر زمین با جراحت افتادند

دل من ریخت در حرم ناگاه
سنگ باران شدند هر دو آه

خون چکید از شکاف ابرویشان
پر شد از خون، همه سر و و رویشان
نیزه ها رفت بین پهلویشان
وای بر من اگر روم سویشان

هر دوتا نذر یک نگاهت باد
هرچه دارم فدای راهت باد

خوب شد هر دوتا شهید شدند
مبتلا بر غمی شدید شدند
محضر فاطمه سعید شدند
پای عشق تو روسپید شدند

شام غربت، مرا نمی بینند
در اسارت مرا نمی بینند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۳ ، ۲۳:۳۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۳ محرم ۱۴۰۳

گرچه در این خرابه دگر احترام نیست
شکر خدا ولی خبر از ازدحام نیست

بوی غذا تمام محل را گرفته است
اما برای اهل نبوت طعام نیست

رنگ از رخم پریده، حسابی کلافه ام
از درد استخوان، نفسم بادوام نیست

از هر طرف که پا شده ام خورده ام زمین
در جسم زیر و رو شده ام انسجام نیست

شب تا سحر به یاد لبت گریه کرده ام
کام تو چوب خورد و حیاتم به کام نیست

گفتم سلام... کاش یکی یادشان دهد
سیلی و تازیانه جواب سلام نیست

من دختر مطهره ی آل عصمتم
شأنم که درک کردن بزم حرام نیست

طوری لگد زدند نمازم نشسته است
دیگر توان برای قعود و قیام نیست

تقصیر لکنت است، گذر کن ز دخترت
مانند قبل با تو اگر همکلام نیست

آماده ی سفر شده ام چون رقیه را
طاقت برایِ ماندن در بین شام نیست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۳ ، ۲۳:۵۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲ محرم ۱۴۰۳

یالَلعجب چه حال عجیبی است حال من
اینجا کجاست؟ دلهره دارد سؤال من

گفتند کربلا و دلم ریخت بی هوا
حس می کنم تمام شد آخر مجال من

این ها که نخل نیست، همه تیغ و نیزه است
دیدی چه بود عاقبتش، این خیال من

هجده هزار نامه چه شد، وعده ها چه شد؟
پس حق بده اگر شده آشفته حال من

این بوی سیب چیست که پیچیده در نسیم؟
این ماجرا چه بود، شده سهم فال من

عباس و قاسم و علی اکبر رسیده اند
دور و برم که حفظ بماند جلال من

پنجاه و شش بهار، بهارِ دلم شدی
ای دلربای روز و شب و ماه و سال من

خیره شدی به گودی گودال از چه رو؟!
رحمی کن ای حسین به اشک زلال من

حتی کفن برای تنت نیست در حرم
وای از غم تو، دلبرِ نیکو خصال من

قد هلال من به تنت سایه می شود
وقتی سرت شود نوک نیزه، هلال من

سهمم پس از فراق تو، رخت اسیری است
راضی مشو حسین به رنج و ملال من

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۳ ، ۲۳:۳۲
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

السلام علیک سیدنا العطشان 
السلام علیکَ سیدنا العریان 
السلام علیکَ شریک القرآن

پیراهنِ خونیه تو شد پرچم به عرش اعلا
میرسه به گوش عالم ناله ی حضرت زهرا

داده آبرو به ما آقا جان شال عزات 
مثل مادر پدرم سینه میزنم برات

السلام علی ساکن کرب و بلا
السلام علی من دفن اهل القری
أَلسلام على مَنْ بَکَتْهُ اهل السَّمآءِ

هرکس که سینه زنت شد خانوادگی اصیله
میشناسن تموم دنیا مارو نوکر عقیله 

موج پرچمت حسین کرده مارو سر به راه 
با اذن خواهر تو سینه میزنیم دو ماه
السلام علیک یا شَّیْبِ الْخَضیبِ
السلام علیک یا خَدِّ التَّریبِ
السلام علیک یا بَدَنِ السَّلیبِ

پر میشه تموم گودال از تیر و نیزه شکسته 
خواهرت میبینه از تل قاتل رو سینه نشسته 

جون میدی تو مضطرب خیره سوی خواهرت 
شاه عالمی ولی عریان میشه پیکرت

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۳ ، ۱۵:۵۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز اول محرم ۱۴۰۳

شرمسارم ز محضرت، چه کنم؟
با غم گریه آورت چه کنم؟

روی دارالعماره گریانم
آه، با حال مضطرت چه کنم؟

گریه ام بر غریبی خود نیست
از غم دیده ی ترت چه کنم؟

نامه های دروغشان تا که
نشود بغض خواهرت چه کنم؟

جان مسلم، میا به کوفه حسین
گر شود بسته معبرت، چه کنم؟

نگرانم اسیر کوفه شوند
اهل بیت مطهرت، چه کنم؟

دخترم با نوازشت خوابید
با یتیمیِ دخترت چه کنم؟

تیرهایی که چند پر هستند
بشود سهم اصغرت، چه کنم؟

ارباً اربا شود علی اکبر
جان دهد در برابرت، چه کنم؟

حمله کردند اگر به سوی حرم
بعد داغ برادرت، چه کنم؟

تشنه ماندم اگر، ملالی نیست
بهر خشکی حنجرت چه کنم؟

به فدایت سرم، زبانم لال...
روی نیزه رود سرت، چه کنم؟

غرق خون گر لباس کهنه ی تو
برسد دست مادرت، چه کنم؟

پیکرم رفت بر قناره، اگر
شد اهانت به پیکرت، چه کنم؟

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۳ ، ۰۵:۱۷
عبدالرقیه

خدا آورده در وصف علی آیات انسان را
به یمن او خدا نازل کند بر خلق، باران را

علی، مجد و شکوه حق، میان طور سینا بود
که شیدا کرد نور جلوه اش موسی بن عمران را

نه تنها بهره ها بردند مردم از بیاناتش
که حتی رام کرده خطبه اش گرگ بیابان را

علی شمشیر بیرون از غلاف حزب توحید است
به برقِ تیغ خود عاجز نموده حزب شیطان را

فقط محبوب خالق یک نفر، آن هم علی باشد
که احمد میل فرماید کنارش مرغ بریان را

کسی که انبیا قاصر ز درک رتبه اش هستند
به روی دوش خود بالا بَرد شأن یتیمان را

نجات انبیا از هر بلا کار علی باشد
امین الله فی ارضه، سزاور علی باشد


علی را در مقام نفس خود، طه پسندیده
علی را از ازل، انسیةالحورا پسندیده

به جای زرق و برق زندگانی، ساقی کوثر...
حیات ساده ای با حضرت زهرا پسندیده

"بگو بر هر که دنبال نشانیِ خداوند است
علی اسم خدا باشد که حق او را پسندیده"

خدا تا که عیان دارد علی فاضل ترین مرد است
برایش زینتی چون زینب کبری پسندیده

نه اینکه قرب او بر حق، به قدر "قَابَ قَوْسَینْ‌ِ" است
خدا او را چنان احمد به "أَوْ أَدْنی‌" پسندیده

قرین با حق شدن یعنی علی حق است و حق با اوست
هر آنچه او پسندد را، خدا یکجا پسندیده

علی اصل و اساس دین و غیر از او فروعش شد
دلم مدهوش خاتم بخشیِ بین رکوعش شد


چه گویم در مقامش که نماند جای افسوسی
علی قدیسی از نور است و از آیات قدوسی

علی را جز علی معنا نخواهد کرد و در بابش
نباشد معنی کامل، میان هیچ قاموسی

میان ظلمت دنیای تیره، تابش حبش
منور کرده قلب شیعیان را همچو فانوسی

نجف وادی امن است و نجات از نار می یابد
مشرف می شود هر کس برای عرض پابوسی

فلانی و فلانی را رها کن تا که بگریزند
علی تا هست در لشگر، نباشد جای مأیوسی

به سجده تیرِ بیرون آمده از پای او می گفت:
عجب دلداده ای هستی، عجب با یار مأنوسی

چرا بنت اسد را حق، اقامت در حرم داده؟
چرا در سجده احمد بر علی حق را قسم داده؟


علی راه خدا، باب خدا، معشوق سبوح است
به نام نامیِ او راه های بسته، مفتوح است

تمام کوه ها غرقند در دریا و نوح ایمن
چرا که نام حیدر، حک شده بر کشتی نوح است

علیِ مرتضی بر پشت خود جوشن نمی بندد
در این یک ویژگیِ منحصر، صد نعتِ ممدوح است

به دور مصطفی روز اُحد چون شیر می چرخد
اگرچه با نود زخمی که خورده، سخت مجروح است

به یمن پاکی دامان مادرها، برای ما
بیان منقبت های علی، آرامش روح است

به سوی هر دو قبله خوانده با احمد نمازش را
به هر خیر اولین است و علی توحیدِ مشروح است

به دست او خدا انوار را تکثیر خواهد کرد
علی را "قل هو الله احد" تفسیر خواهد کرد


خدا روز غدیر خم، چنین بخشیده تفضیلش
امیرالمؤمنین را کرده بر دین، شرط تکمیلش

علی شد شرط ابلاغ رسالت در کلام حق
که علامه امینی ها بیان کردند تفصیلش

بساط بت پرستی در کنار کعبه برپا بود
علی با قهر ابراهیمیِ خود کرد تعطیلش

چنان بی واهمه جای نبی خوابید در بستر
که از سوی خدا مدح و ثنا فرمود جبریلش

سقایت کرد در بدر آن چنان شیر خدا حیدر
هزار و یک ملک رفتند در صحرا به تجلیلش

قوام مسجد کوفه به صوت مرتضی باشد
به قربان مناجاتش، فدای لحن ترتیلش

برای اهل ایمان، حب او اتمام نعمت شد
غدیر خم برای شیعیان، روز ولایت شد


صدف در قعر دریا بود، قدرش را ندانستند
به هر دردی مداوا بود، قدرش را ندانستند

به هر دل خسته و هر سائل و هر طفل درمانده
علی مانند بابا بود، قدرش را ندانستند

که غیر از او لباسش ساده تر از خادمش بوده؟
چقدر این مرد آقا بود، قدرش را ندانستند

بساط سفره ی خیرات مولا بهر سائل ها
همیشه پهن و برپا بود، قدرش را ندانستند

علی بالاترین اعجاز احمد در رسالت بود
علی هارونِ طه بود، قدرش را ندانستند

کلام و سیره اش، حتی سکوتش هم هدایت بود
در او هر خیر پیدا بود، قدرش را ندانستند

چه شد آخر غدیرش را چرا از یادها بردند؟!
چرا هیزم به پشت خانه‌ی خیرالنسا بردند؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۳ ، ۲۱:۴۷
عبدالرقیه

ندیدم جز علی شاهی که با ایتام جوشیده
لباس نو به خادم داده و خود کهنه پوشیده

برایش آیه نازل شد که مولی المتقین باشد
کسی که خاتمش را در رکوع خویش بخشیده

بگو بر هر که دنبال نشانیِ خداوند است
علی اسم خدا باشد که حق او را پسندیده

اگر کشتی نوح ایمن گذشت از اوج طوفان ها
بدان نام علی را روی الوارش تراشیده

کسی که مرتضی را از نبی، نفسی جدا داند
یقین دارم که توحید و نبوت را نفهمیده

ندارد شوق دیدار بهشت و حوریانش را
هر آن که صحن حیدر را میان سجده بوسیده

کسی که بوسه بر انگور فردوس ضریحش زد
به باغ سینه اش مِهری بجز حیدر نروییده

شده حاجت روا هر که کلون خانه ی او را
به یاد حضرت ام البنین یک دفعه کوبیده

شیخ مهدی علی قاسمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۵۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، ۲۳ ذی القعده ۱۴۰۴، حرم مطهر امام رضا علیه السلام

چه کرده بود مگر زهر با اباالهادی
که میزد از عطشش دست و پا اباالهادی

میان حجره، پر از درد بود و شد بی تاب
ز بس که با جگر سوخته صدا زد آب

همین که تشنگی اش در حرم مضاعف شد
تسلیِ دلش آوای خنده و دف شد

کسی به خواندنِ ذکری، بر او نشد تسکین
کسی نخواند کنارش دو آیه از یس

بها و ارزش خورشید را ندانستند
زدند و هلهله کردند تا توانستند

شبیه او احدی هم بلا کشیده نشد
وصیتش وسط هلهله شنیده نشد

دوا نداشت مصیبات بی شمار دلش
نداشت خواهری اصلا شود قرار دلش

همین که ریخت زمین آب، داغش افزون شد
چقدر حضرت ابن الرضا دلش خون شد

غمش ستون سماوات را تکان می داد
ز بس که تشنه، شبیه حسین جان می داد

اسیرِ شانه ی چندین غلام شد بدنش
کشان کشان به سوی پشت بام، رفت تنش

چه آمده به سر پیکرش، زبانم لال
مگر که خورده به تیزی، سرش زبانم لال

سه روز مانده تنش روی بام اما باز
نکرد نیزه و شمشیر سینه اش را باز

کبوتران خراسان به محضرش رفتند
برای عرض ادب سوی پیکرش رفتند

زدند جای جسارت، به سینه، سنگش را
که زیر و رو نکند آفتاب، رنگش را

امان ز کرب و بلا و امان ز روز حسین
امان از آن تن عریان و سینه سوز حسین

چه داغ ها که نصیب عزیز زینب شد
تن حسین، پر از رد نعل مرکب شد

گواه این سخنم شخص حضرت زهراست
فقط حسین در عالم مُقطع الاعضاست

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۰۳ ، ۱۰:۰۸
عبدالرقیه

قلبم کبوتر وار سویش پر گشوده
خواب از دو چشمم صوت نقاره ربوده

باب الجوادش بین بن بست زمانه
درهای رحمت را به رویم وا نموده

نوشیدن یک جرعه، چای از چایخانه
در سینه ام انداخت شعری نو سروده

حتی نوای ساعتش مُحیِ القُلوب است
زنگش چنان زنگار از قلبم زدوده

زاغ سیاهی در حرم فهماند بر من
اینجا فقط جای کبوترها نبوده

مغموم می آیند سویش زمره زمره
آرام می گیرند نزدش توده توده

کار کسی چون من ثنایش نیست، وقتی...
روح الامین هر روز و شب او را ستوده

حالم که گشته منقلب را دوست دارم
این روزی لا یَحتَسِب را دوست دارم


با هر گدا مأنوس بودن، این مرامش...
دارد حکایت از سخای مستدامش

جیره خورش هستیم و روزی در ید اوست
برکت گرفته زندگی ما به نامش

فردا زمین خورده نخواهد بود هرکس
امروز برخیزد به رسم احترامش

ترجیح دارد نیم طوفِ مرقد او
بر صد طواف مکه و بیت الحرامش

سلمانی اش گوهرشناس خبره ای بود
در وقت جان دادن، دو دنیا شد به کامش

حس می کند هر کس که از او کربلا خواست
یک روز بوی کربلا را بر مشامش

با روضه خوانی و دم یابن الشبیبش
ابلاغ فرموده به هر نوکر، پیامش

فرمود در هر غصه، با ما هم نوا باش
گریان برای ماجرای کربلا باش


یاد حسین و روضه ای آخر دلم سوخت
یاد غمش نزد علی اکبر، دلم سوخت

وقتی زمین افتاد با گریه میانِ...
داد و هوار و خنده ی لشگر، دلم سوخت

پیش تمام حاصل عمرش زمین خورد
عمامه اش افتاد چون از سر، دلم سوخت

وقتی که هر جا را نظر می کرد، می دید
یک عضوی از آن لاله ی پرپر، دلم سوخت

تا که تمام هستی اش را در عبا چید
وقتی عبا پُر شد از آن دلبر، دلم سوخت

وقتی به زانو رفت تا اینکه گذارد...
گونه به روی گونه اش مضطر، دلم سوخت

پیغمبری کرد و به میدان زد عقیله
طوری صدا زد: "هستی خواهر" دلم سوخت

آه از حسین این داغ اعظم قاتلش شد
داغ علی، زخم عمیقی بر دلش شد

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۰۳ ، ۲۳:۴۸
عبدالرقیه

تقدیم به روح مطهر شهید سید ابرهیم رئیسی

مؤمنی که ساده و بی ادعا سر می کند
عطر ایمانش، جهانی را معطر می کند

جای دل خوش کردنِ بر جایگاه و منصبش
تکیه بر الطاف اهل بیت اطهر می کند

خادمی در آستان نور، کاری ساده نیست
لطف مولانا رضا آن را میسر می کند

ذره هم زانو زند در محضر خورشید اگر
رحمت خورشید، او را ذره پرور می کند

نوکری که طعنه خورد و صبر کرد و دم نزد
مدح او را حق تعالی، نقل منبر می کند

هر که مانند شهیدان، یار محرومان شود
حق شهادت را به تحسینش مقدر می کند

داغ خود را می برد از یاد با داغ حسین
چشم نوکر را غم کرب و بلا، تر می کند

دیدن فرزندِ افتاده میان قتلگاه
تا قیامت خون به قلب و جان مادر می کند

شمر با چکمه رسیده در بر جسم حسین
پیکرش را پشت و رو در پیش خواهر می کند

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۵۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها ۱۴۰۳

 

ای رحمت بی انتها، ای گوهر عشق
عرض سلامم خدمتت، ای خواهر عشق

مثل برادر، صاحب خیر کثیری
معصومه، ای خورشیدِ ذره پرور عشق

یا فاطمه، از نسل زهرایی و قطعا
خالق، چشانده بر تو هم از کوثر عشق

ای باب حاجت، دختر باب الحوائج
الگوی دخترهای مؤمن، دختر عشق

صحن و سرایت، صحن کل اهل بیت است
پیداست تحت قبه ات، هر مظهر عشق

وجهی ز عشق اهل ایران قلب طوس است
در قم تجلی کرده وجه دیگر عشق

از عارفان و سالکانِ سیر حق شد
هر کس تلمذ کرد در قم، محضر عشق

ای صاحب شأن و مدارج، بین جنت...
منت گذار و این گدا را کن شفاعت


تا دوخت چشمش را به چشمان سیاهت
آرامش موسی بن جعفر شد نگاهت

بس که برادر بوسه بر پیشانی ات زد
بوی خراسان می وزد از بارگاهت

وقتی پدر فرمود جان من فدایش
بر اهل معرفت عیان شد جایگاهت

مرغ دلم هرجایی و سر به هوا بود
افتاد تا راهش به قم، شد سر به راهت

هر دل که در آن نیستی بی سرپناه است
فارغ شدم از هر بلایی در پناهت

بهر شهادت روسفید و لایقش کن
تا که نمرده این غلام روسیاهت

بانو قسم بر وعده ی صادق کمک کن
تا که شوم از شیعیان دل بخواهت

هجران چشیده، هجر مهدی کشته ما را
خم کرده این اندوهِ سنگین، پشت ما را


بی یوسف زهرا غم ما بی شمار است
وضعیت ما، بین دنیا گریه دار است

ای که چشیدی سال ها دوری دلبر
با ما بگو کِی آخر این انتظار است؟

بیچاره آن عاشق که دور از مرقدت ماند
خوشبخت آن عاشق که با تو همجوار است

دلتنگی و اشکم به یاد بارگاهت
لطفی است که از جانب پروردگار است

آرامش و گرما و شور بین صحنت
کهف و پناه امن من، در روزگار است

رخصت بده تا نوکرت باشم همیشه
نوکر شدن بهر کریمان افتخار است

رزق دو چشمم را محرم، بیشتر کن
قلبم برای ماه ماتم بی قرار است

ای نور، بر تاریکی قلبم جلا ده
رزق زیارت، یک سحر در کربلا ده

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۰:۲۱
عبدالرقیه

تقدیم به روح مطهر شهید حاج حسن طهرانی مقدم

فتح و ظفر را دید طهرانی مقدم
در آسمان خندید طهرانی مقدم

امنیت و آسایش ما اتفاقی نیست
یک عمر، سختی دید طهرانی مقدم

با آن همه کمبودهای روزگار خود
پای هدف، جنگید طهرانی مقدم

امروز پیروزیم چون که سال‌ها قبل
این نسخه را پیچید طهرانی مقدم

در آسمان پر غبارِ مسجد الاقصی
نور رخش تابید طهرانی مقدم

چون کوه راسخ بود و زور اعتقاداتش
بر ظالمان چربید طهرانی مقدم

بر کهنه زخمی که علی در روز خیبر زد
از نو نمک پاشید طهرانی مقدم

حقش شهادت بود و آخر پای این مکتب
در خون خود غلطید طهرانی مقدم

او پرچمش بالاست و در خاطر ایران
شد تا ابد جاوید طهرانی مقدم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۳ ، ۰۸:۳۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۹ ماه رمضان ۱۴۰۳

آمد ندا که وقت اقامت تمام شد
چشمی بهم زدیم و ضیافت تمام شد

یار دلم، دعای ابوحمزه الوداع
صد حیف، انس ما به چه سرعت تمام شد

کم می کنیم زحمتِ خود را و می رویم
ای میزبان ببخش، اذیت تمام شد

مانند ابرهای بهاری دلم پر است
ماه نجات و بخشش و رحمت تمام شد

ای وای اگر دوباره شوم تحبس الدعا
باید چه کرد، ماه اجابت تمام شد

هر شب به یاد صحن نجف مست می شدیم
شب های دلنشین زیارت تمام شد

گفتم: نماز و روزه و حجم فقط علی است
گفتند: با علی است که دینت تمام شد

او یکه جانشین بلافصل مصطفاست
روز غدیر، بر همه حجت تمام شد

هنگام مرگ کاش بگویند در برم
دلتنگی اش به وصل شهادت تمام شد

وقت وداع آمد و زینب به یار گفت:
ایام، زود طی شد و فرصت تمام شد

بوسه به حنجرت زدم و گریه ام گرفت
پنجاه و شش بهار، چه راحت تمام شد

رفتی و پیر کرد مرا داغ غربتت
ذبحت حسین، بعدِ سه ساعت تمام شد

رفتی حسین، داغ اسارت شروع شد
رفتی و حفظ عزت و حرمت تمام شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۳ ، ۰۴:۰۵
عبدالرقیه