حرارت دیده ات را تار کرده
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار مسعود شانهئی
حرارت، دیده ات را تار کرده
لبت را خشک و رعشه دار کرده
عمیقاً گودیِ در زیر پلکت
دوتا چشم مرا خونبار کرده
ربابه مادرت را بین خیمه
فراقت، تشنهی دیدار کرده
به مرکب آب دادند و به ما نه
تنت را تشنگی تبدار کرده
تلظّی کردنت مانند ماهی
جهان را بر سرم آوار کرده
برایم دردِ شیری که نخوردی
ترکهای لبت اظهار کرده
کمانِ حرمله دلسنگ بود و...
مرا دلخون، دراین پیکار کرده
علیجانم شدی مانند محسن
سهشعبه، جلوه چون مسمار کرده
تمام عرش را، خون گلویت
شبیه دشتِ لاله زار کرده
خجالت از رباب و گریه هایش
عجب کار مرا دشوار کرده
سرت سمتِ عقب برگشته انگار
سهشعبه با تو بد رفتار کرده
بخواب این شام آخر تا ببینی
تو را فردا نبی بیدار کرده
شنیدم که برایت حق تعالی
به جنت، مُرضعه احضار کرده
تو میبینی سرت فردا به نیزه
ربابه مادرت را زار کرده
محمد جواد شیرازی