دل خوش بی حضور یار دست و پا نخواهد شد
دلِ خوش، بی حضور یار، دست و پا نخواهد شد
جهان، بی یوسف زهرا دمی زیبا نخواهد شد
برای بندهای که گم شده در ظلمت دنیا
هر آن کس هم بیاید دیدنش، مولا نخواهد شد
دعای نیمه شبهایش همان مُحیِ القُلوبِ ماست
دلِ مرده بجز با این دعا احیا نخواهد شد
حروف نامهی مجنون به لیلا نیست غیر از اشک
بجز با گریه، این عاشق شدن افشا نخواهد شد
برو بین تنورِ داغ با حکم ولی الله
اطاعت از ولی با شاید و اما نخواهد شد
بس است اینقدر حیرانی، دلم میلِ نجف دارد
برای طفل، جایی خانهی بابا نخواهد شد
دلت را پاک کن از عشق غیر از ساقی کوثر
دوتا معشوق، در قلبِ موحد جا نخواهد شد
منم در بند آن شاهی که اوصاف و ثنایایش
چو نعمات خدا بر بندگان احصا نخواهد شد
بدون رحمتِ بی منت زهرای مرضیه
برات کربلای هیچ کس امضا نخواهد شد
خدا را شکر کن هستی میان روضة الزهرا
به هرکس اینچنین منزلتی اعطا نخواهد شد
چنان لبخند زد بر خادمه با حرف تابوتش
دگر آن خنده پاک از خاطر اسما نخواهد شد
جوانی که فقط هجده بهار از عمر او رفته
بدون شک به یک یا دو جراحت تا نخواهد شد
به هم گفتند زنهای مدینه در ملاقاتش
دگر از بستر این قامتخمیده، پا نخواهد شد
محمد جواد شیرازی