سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳۲ مطلب با موضوع «د/ اشعار حرم های زیارتی :: 3- اشعار مشهد و فراق مشهد» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، ۲۳ ذی القعده ۱۴۰۲ مشهد

بهشت زمین، صحن های رضاست
هوای حریمش عجب جان فزاست
به هر درد دشوار، نامش دواست
به دل آن که آیینه ی حق نماست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

شدم حاجی از طوف سلطان طوس
دخیلم بر انوار شمس الشموس
چه نامی است نامش، انیس النفوس
یکی هست و با هر دلی آشناست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

قسم بر نم اشک رخساره ها
به آقایی صاحب چاره ها
عیان است از صوت نقاره ها
برای من آن کس که کهف الوراست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

کریم است هم در حسب، هم نسب
به ما مرحمت می کند بی سبب
به وصف و به عنوان و ذکر و لقب...
چه کس عالم اهل بیت ولاست؟
علی بن موسی الرضا المرتضاست

شده بهترین ذکر دنیا علی
تسلای جان احبا علی
"اگر خسته جانی بگو یاعلی"
که چون مرتضی آن که مشکل گشاست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

توسل نما کنج صحن عتیق
چه سهل است اینگونه طی طریق
برات سفر را بگیر ای رفیق
کریمی که بانی کرب و بلاست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

به امر رضا گریه کن بر حسین
بزن ناله با قلب مضطر، حسین
به روی زمین ماند، بی سر حسین
امامی که بیتاب آن سرجداست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

به یاد حسین و تن درهمش
به یاد حصیر و به یاد غمش
دو پلکش شده زخم از ماتمش
کسی که دلش خون از آن ماجراست
علی بن موسی الرضا المرتضاست

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۵۲
عبدالرقیه

هر که ز عشقت شده دلسوخته
بر دو جهان مِهر تو نفروخته

جز نظر مرحمتت یا رضا
نیست مرا توشه و اندوخته

سرد نشد آتش عشقی که رب
روز ازل در دلم افروخته

آهوی آواره ی صحن دلم
چشم به لطف نظرت دوخته

رحمت حق بر نفس مادرم
نوکری ات را به من آموخته

عشق، کشانده است مرا سوی طوس
عبد توام حضرت شمس الشموس

***

حل بشود یا نشود مشکلم
فرق ندارد، به درت سائلم

دار و ندارم فقط این گریه است
رد نکن این هدیه ی ناقابلم

نقص مرا حال که پوشانده ای
با نظر خویش نما کاملم

دُر گران است بهای صدف
معرفتت هست عیار دلم

خواست حق بوده که عبدت شوم
ریخته از خاک درت در گلم

کاش بماند به سرم سایه ات
کاش شوم خادم و همسایه ات

***

ای که پناه دل هر مضطری
هر دو جهان دین مرا محوری

کس نخریده است متاع مرا
بار یخ عمر مرا می خری؟

حالِ مرا با نفسی چاره کن
زیر و رویم کن به دمی حیدری

جان جوادت که مراد من است
باز مرا کرب و بلا می بری؟

بر رد زخم روی پلکت قسم
از همه ی خلق حسینی تری

روضه بخوان ابن شبیبت شوم
گریه کن جد غریبت شوم

***

شرح بده علت جنجال را
داغ حسین و غم گودال را

چکمه نفهمید مقامات او
ریخت بهم آن همه اجلال را

خنجر اگر کُند شود، بی حساب
زجر دهد تشنه ی بدحال را

با که بگویم غم آن سینه ی...
زیر سم اسب لگدمال را

غارت پیراهن او بس نبود؟!
برد کسی از کمرش شال را

هلهله در معرکه تا پا گرفت
خولی ملعون سر او را گرفت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۱ ، ۱۱:۰۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۴ رجب ۱۴۰۰ حرم مطهر امام رضا علیه السلام

دیدی چقدر در به درم، ایها الرئوف
دیدی که سوخته جگرم، ایها الرئوف
خواندی مرا به سوی حرم، ایها الرئوف
منت گذاشتی به سرم ایها الرئوف

آلوده را روانه ی دربار کرده ای
بر خود، مرا دوباره بدهکار کرده ای

ای نور لم یَزالِ دلم، شمع انجمن
ای نظم در صدای تپش های قلب من
جمع وجود آل عبا، جمع پنج تن
هستی همیشه صاحب من، یا ابالحسن

عشقت نجات داده مرا از مسیر کج
مهمان خانه ات شده ام ثامن الحجج

هستند انبیا همه در طوف مرقدت
کل ملک، فقیر عنایات بی حدت
جنت کجاست؟! گوشه ای از شهر مشهدت
با چشم خیس خیره شدم سوی گنبدت

تا که دل سیاه مرا شست و شو کنی
با یک نگاه قلب مرا زیر و رو کنی

من عاجزم به گفتن و وصف صفات تو
محتاجم ای کریم به حبل نجات تو
زر می کند وجود مرا التفات تو
عمرم تمام، پرشده از معجزات تو

یادم نمی رود جلوات خدایی ات
الطاف بی نهایت موسی الرضایی ات

ذکری نداشتیم به جز یا رضا و بس
افتاده ایم در طلبت بر نفس نفس
چشم امید ماست فقط بر شما و پس...
"لطفی کن ای کریم به فریاد ما برس"

حالم بد است، حال مرا روبراه کن
وجه خدا، به بی سروپا یک نگاه کن

دلگرمی ام به مرحمتِ بی بهانه ات
احساس کردنِ نظر عاشقانه ات
بوسه زدن به تربت بر آستانه ات
مجنون شدن به نغمه ی نقاره خانه ات

دل را خراب لطف رئوفانه می کند
بیتاب یک نگاه عطوفانه می کند

بیمارم از گناه، شفای مرا بده
لطفی نما، جواب صدای مرا بده
پاسخ به التماس دعای مرا بده
برگ برات کرب و بلای مرا بده

چندی است دورم از حرم و درد می کشم
از سینه، آه غمزده و سرد می کشم

فهمیدم از سفارشِ "إن کُنتُ باکیاً..."
باید فقط گریست بر آن شاه بی کفن
بر آن غریب تشنه لبِ دور از وطن
یک کوه تیر و نیزه و شمشیر و یک بدن؟!

گفتی حسین با لب تشنه شهید شد
با ضربه ی مکرر دشنه شهید شد

کار غریب فاطمه بالا گرفته بود
نیزه میان پهلوی او جا گرفته بود
قاتل به پنجه، گیسوی او را گرفته بود
خیلی صدای زینب کبری گرفته بود

تنها نه اینکه بر روی جسمش قدم زدند
با نعل تازه، نظم تنش را بهم زدند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۸
عبدالرقیه

احسن الحال است حال آنکه مهمانت شده
سهم این بیچاره اما حیف هجرانت شده

خیره ام بر عکس صحن و گنبدت با اشتیاق
باز هم می سازم و می سوزم از درد فراق

از همه رانده شدم، تنهایم و بی کس منم
ضامن آهو تویی و کلب دلواپس منم

خارم اما عاشقم، عاشق به رخسار گلم
شکر حق از بچگی مِهر تو بوده در دلم

تیغه ی سلمانی ات با گوشه چشمت شد طلا
قلب سنگم را خودت کردی به عشقت مبتلا

مهربانی و سه جا گفتی کنارم می رسی
در کنارم وقت سخت احتضارم می رسی؟

خاکِ پای زائرت آقا شفایم می دهد
غیر تو آیا کسی کرب و بلایم می دهد؟

بانی روضه شدی با ناله ی یابن شبیب
روضه خوان گشتی به یاد حضرت شیب الخضیب

چند روزی می شود جدت به راه افتاده است
چشم گریانت سوی اهل سپاه افتاده است

این طرف شاه جهان و آن طرف شهزاده اش
پشت سر عباس، بر دوشش برادر زاده اش

دست بابا شانه بر موی سه ساله می زند
یاد زهرا بوسه بر روی سه ساله می زند

گشته دست اصغرش حلقه به انگشت رباب
می زند لبخند لب های علی هنگام خواب

هرکه تشنه می شود با مَشک، سقا می رسد
می رود امروز، اما حیف فردا می رسد

حیف از فردا که طفلانند در بند سپاه
بعد عباسند آل فاطمه بی سر پناه

حیف از فردا که بین کوفه و بازار شام
می نشیند سنگ، بر رأس حسین از روی بام

‌محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۵۵
عبدالرقیه

والمستقرین فی امر الله...

 

برگشته ام به بنده ی خود اعتنا کنی

با یک نگاه، جان مرا مبتلا کنی

 

من مرغ پر شکسته ام و آمدم که باز

از بال زخمی ام گره کور وا کنی

 

ای مُستَقر به امر خدا، آمدم مرا

ثابت قدم به میکده ی هل أتی کنی

 

صد بار یا رضا مددی یا رضا کنم

با آرزوی اینکه مرا هم صدا کنی

 

دل را به هر کسی که سپردم، رهام کرد

غیر از تویی که نیست گمانم رها کنی

 

عمری است ای رئوف، گدایان خسته را

با شاهراه قرب خدا آشنا کنی

 

حالا که قسمتم نشده کربلا روم

روضه بخوان، درون مرا کربلا کنی

 

قربان ناله هات، بگو فَابکِ لِلحُسَین

تا در وجود سینه زنت کیمیا کنی

 

حاشا به من اگر بخرم بهر خود کفن

وقتی که گریه بر غم یک بوریا کنی

 

فرموده ای: حسین سرش تشنه شد جدا

تا یادی از مصیبت خون خدا کنی

 

شاید که در فرازِ "أذلّوا عَزیزنا"

گریه به غربتِ بدنی زیر پا کنی

 

شاید که یاد روضه ی ذبح سر حسین...

با ضربه ی دوازدهم از قفا کنی

 

دیگر بس است مادرت از حال می رود

باید که فکر حضرت خیرالنسا کنی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۸ ، ۲۰:۵۱
عبدالرقیه

من را نگاهی کن که محتاج نگاهم

غیر از تو را در این جهان هرگز نخواهم

 

بیچاره ای هستم که از تو دور ماندم

آقا ببین افتاده ای در عمق چاهم

 

خوبان همه خود را کنار تو رساندند

راهم بده آقای خوبم، روسیاهم

 

آلوده ای غرق گناه وشرمگینم

بی تو علی موسی الرضا من بی پناهم

 

من از گدایان در باب الجوادم

در انتظار لطف بی پایان شاهم

 

از زهر ، خیلی ناتوان گشتی بمیرم

تا صبح محشر از غم تو غرق آهم

 

خواهر نبود اما پسر آمد کنارت

باناله می فرمود : رفتی تکیه گاهم؟

 

اما نبودی کربلا جد غریبت

فریاد زد خواهر برو از قتلگاهم

 

زینب صدا زد در میان دود و آتش 

بنگر برادر دشمن و این خیمه گاهم

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۰۴:۵۶
مجتبی قاسمی
گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم
 
هجر حرم صدای مرا در می آورد
با چشم خیس، پاره گریبانِ مشهدم
 
دیشب شکست بغض من و در تخیلم...
در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم
 
با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس
رفتم به پایبوسی سلطان قدم قدم
 
وقتی نسیم، روی سرم دست می کشید
شاید خودش رسید برای خوشامدم
 
ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم...
یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم
 
با ذکر یا امام رضا کیف می کنم
هر صبح و شام بر صلواتش مقیدم
 
در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن
در انتظار پیچشِ زلفی مجعدم
 
کفر است اگر که عشق رضا، رافضی منم
دین گرکه مهر و عشق رضا نیست، مرتدم
 
آقاست آن قدر که می آید سه مرتبه
هر مرتبه به سوی خراسانش آمدم
 
هربار پشت پنجره فولاد مانده ام
از شهر طوس کرب و بلا گشته مقصدم
 
یابن الشبیب خوانده ام و سال های سال
از غربت حسین پر از داغ بی حدم
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۱۱
عبدالرقیه

آقا سلام امام رضا، أیها الرئوف

برگشته ام به سوی تو یا أیّها الرئوف

 

زانو زدن، زمان رسیدن سعادت است

سجده به سوی گنبدت اوج لیاقت است

 

بر صورتم همینکه غبار حرم نشست

بغضم میان هق هق طفلانه ام شکست

 

مانده اگرچه بر رخ زردم نشانِ شرم

آرام شد دلم، دمِ باب الجواد گرم

 

شرمنده ی تو مانده ام و گریه می کنم

اذن دخول خوانده ام و گریه می کنم

 

وقتی دلم شکست، چه مرغوب می شود

آشفتگی و حال بدم خوب می شود

 

خالی است دست من کرمت را نشان بده

یک کنجِ دنج، از حرمت را نشان بده

 

من آمدم نگاه رئوفانه ام کنی

عقل از سرم بگیری و دیوانه ام کنی

 

بیمار نفسم و به تو رو کردم ای طبیب

مثل غریبه ها به تو رو کردم، ای غریب

 

گفتم غریب و سوخت دلم یاد غربتت

لعنت به مردمی که شکستند حرمتت

 

آزار دادنِ تو فقط بود ذکرشان

لعنت به واقفیه و آن طرز فکرشان

 

اصلا نبود این همه طعنه سزای تو

خیلی دلت شکست، بمیرم برای تو

 

از دست خشک مغزی آن ناسپاس ها

آخر شدی اسیر قیافه شناس ها

 

لعنت به هر کسی که نفهمید کوثری

از نسل مادری و ز اولاد حیدری

 

مأمون کجاست تا که ببیند امیر کیست؟!

شاهی که هست وارث یومُ الغدیر کیست

 

مأمون کجاست تا که ببیند شبانه روز

طوف حرم کنند مریدان تو هنوز

 

ما کیف می کنیم، بیا احتجاج کن

اهل کتاب را به سخن هاج و واج کن

 

بر هر کلام و هر سخنت فخر می کنیم

پیش همه به داشتنت فخر می کنیم

 

ما بی خیال جنت و پاداش آخرت

شادیم... چون شدیم دو روزی مجاورت

 

این گریه های باهم ما را قبول کن

دل، پهن کرده ایم به پایت، نزول کن

 

تو قول داده ای که سه جا یاری ام کنی

در لحظه های سخت هواداری ام کنی

 

روضه بخوان که پای نفس هات دق کنم

یابن الشبیب را به خودم منطبق کنم

 

گفتی عزیز فاطمه شد دور از وطن

گفتی که جد بی کس من ماند بی کفن

 

گفتی گرفت روضه اش از دیده هام خواب

با کام تشنه ماند میانِ دو نهر آب

 

وقت نبرد، خدعه و نیرنگ می زدند

از هر طرف به سوی تنش سنگ می زند

 

در دست های خولی و شمر و سنان چه بود؟!

گفتی زدند جد مرا با هر آنچه بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۳۹
عبدالرقیه

مثل احسان سلیمان که نصیبِ مور است

بخششت بر فقرا نزد همه مشهور است

 

قلب هر عاشق آواره پیِ قبله گهی است

ملجأ و قبله ی ما وادی نیشابور است

 

گریه و جامعه و رحمت و بخشیده شدن

جنس ما در حرمت خوب خدایی جور است

 

آمدم در حرمی که به شعف روح الامین...

بر نگهبانی و جاروکشی اش مأمور است

 

اجر زائر شدن این جا به هزاران حج است

از خودم نیست، روایت شده و مأثور است

 

حرمت نور، رواق و در و دیوارش نور

چشم تا کار کند نور و سراسر نور است

 

دل ما پیشِ خودت، تنگِ خودت مانده هنوز

این چه عشقی است که در وصل و فراقش شور است

 

نیمه شب آمده ام تا که تماشام کنی

نیمه شب آمدنم را، نظری منظور است

 

مهربان بودنتان اهل طمع کرده مرا

کربلایی بنویسید... اگر مقدور است

 

تو بگو یابن شبیب و بسپارش بر ما

گریه بر جد شما بر دل ما دستور است

 

چه کسی گفته حسین است که عریان مانده؟!

زیر شمشیر و سنان کل تنش مستور است

 

***

سوره ی مریم و شرح طبقش را خواندم

سرِ در بین طَبق جزء کدامین سوره است؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ مشهد مقدس

أینَ لِیَ النَّجاة؟! که حیران رسیده ام

از راه دور سوی خراسان رسیده ام

جانم به لب رسید و به جانان رسیده ام

شکر خدا که محضر سلطان رسیده ام

 

گریان شدن دلیل سبک بالی ام شده

باب الجواد رافعِ بد حالی ام شده

 

پاسخ به اشکِ دیده و آهم نمی دهی؟!

از دست خود پناه بخواهم، نمی دهی؟!

یاذالکرم مجالِ نگاهم نمی دهی؟!

راهم کسی نداد... شما هم نمی دهی؟!

 

افتاده ام زمین سرِ زانو نگاه کن

من را شبیه بچه ی آهو نگاه کن

 

هم شادم از رسیدن و هم ضعف کرده ام

پای شکستگیِ پرم ضعف کرده ام

گفتی بیا، قدم به قدم ضعف کرده ام

در گوشه ی رواق حرم ضعف کرده ام

 

الطاف تو دوباره قوی می کند مرا

نقاره خانه ات علوی می کند مرا

 

گفتم رضا و رحمت و رأفت به من رسید

صدها هزار لطف و عنایت به من رسید

زحمت به تو رسید، شفاعت به من رسید

مثل قدیم ها برکاتت به من رسید

 

ای منتهای حاجت و بغض صدای من

روحی فداک حضرت موسی الرضای من

 

جان را به جز برای تو آقا نمی دهم

صحن و سرات را به دو دنیا نمی دهم

اصلا به رفتن به جنان پا نمی دهم

در سینه ام به غیرِ تو را جا نمی دهم

 

حیف از دل است تا که شود خرج این و آن

آقا همیشه در دلِ تنهای من بمان

 

گوشه نشین صحن گوهرشاد می شوم

بیمارِ پشت پنجره فولاد می شوم

از دل نرو که طعمه ی صیاد می شوم

باشد دخیل روضه ی اولاد می شوم

 

تا که مرا به یک نفست زیر و رو کنی

فکری به حال نوکر بی آبرو کنی

 

جان تمام شیعه نثار جوادتان

رنگ خزان گرفت بهار جوادتان

آه از غریبی و دل زار جوادتان

خیلی شلوغ بود کنار جوادتان

 

روضه تمام... هلهله شد، خاک بر سرم

دورِ امام هلهله شد، خاک بر سرم

 

ای وای از حسین و علی اکبر حسین

پُر گشته بود هلهله دور و بر حسین

آتش گرفته بود دل مضطر حسین

گریه کنید بر دل شعله ور حسین

 

سر را به روی صورت پیغمبرش گذاشت

دیگر حسین آرزوی زندگی نداشت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۲۶
عبدالرقیه

دل را نما مهیا از راه دور و نزدیک

جاری شو سوی دریا از راه دور و نزدیک

 

چه شاه... چه گدایی...، باید فقط بیایی

با دست های بالا از راه دور و نزدیک

 

گیرم شکسته پایت، بال محبتت هست

بال صعود بگشا از راه دور و نزدیک

 

مثل همند، حقاً زائر شدی خدا را

زائر شوی رضا را از راه دور و نزدیک

 

گویم رضاست شاهم، آقا و تکیه گاهم

شادیِ قلب زهرا از راه دور و نزدیک

 

شوق زیارت ما، اشک ارادت ماست

پنهان و آشکارا، از راه دور و نزدیک

 

از فرش می توان رفت، تا عرش می توان رفت

با یک سلام... تنها، از راه دور و نزدیک

 

گفتم به قلب محزون، لعنِ خدا به مأمون

لعنت به خصم مولا، از راه دور و نزدیک

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۴۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی در صحن جمهوری امام رضا علیه السلام

هر کسی آمده از شاه و غلام و برده

وسط صحن و سرای حرمت بی پرده

سر تعظیم به سوی قدمت خم کرده

به امیدی به خدا عرض سلام آورده...

 

...زائری که همه ی دار و ندارش هستی

همه جا و همه ی عمر کنارش هستی

 

مرده ام، آمده ام تا که تو جانم بدهی

مثل فرش حرمت خوب تکانم بدهی

راه گم کرده ام و راه نشانم بدهی

به پناه آمده ام تا که امانم بدهی

 

اشتباهات مرا حُسن عمل می گیری

مهربانی و مرا زود بغل می گیری

 

عالم آل محمد شدنت را عشق است

در شفاخانه زبانزد شدنت را عشق است

این همه رحمت ممتد شدنت را عشق است

شمس تابنده ی مشهد شدنت را عشق است

 

آمده سائل درمانده ز هر سو آقا

خواستی تا نشوی ضامن آهو آقا

 

عرشیان خاک تو را نقش به رخساره زدند

خادمان گوش به فرمان تو نقاره زدند

حوض های حرمت یکسره فواره زدند

شعله ی عشق به جان من بیچاره زدند

 

برسان بر لب خشکیده ی ما پیمانه

بده پیمانه ای از کوثر سقاخانه

 

هر که بر پای تو افتاد بها می گیرد 

"یا رضا خانه ات آباد" نوا می گیرد

با نخ پنجره فولاد شفا می گیرد

وسط صحن گوهر شاد دعا می گیرد

 

وا شده هر گره کور به نام پسرت

ای فدای تو و این لطف و مرام پسرت

 

خجل از روی تو هستم به جوادت سوگند

مست گیسوی تو هستم به جوادت سوگند

حاجی کوی تو هستم به جوادت سوگند

همه جا سوی تو هستم به جوادت سوگند

 

تا که شد سفره ی تو پهن، وفادار شدم

بی بها بودم و در صحن، بهادار شدم

 

نور رحمانی حق هستی و تابان هستی

تو برای من قحطی زده باران هستی

تا ابد شاه رئوفی و رضاجان هستی

تو مرا جانی و جانانی و سلطان هستی

 

بی تو من دلهره ی کرب و بلا را دارم

با تو من تذکره ی کرب و بلا را دارم

 

جهت گریه ی ما تا به ابد معلوم است

بین ما گریه برای دگران مذموم است

بیشتر آن چه که در روضه ی ما مرسوم است

روضه ی یابن شبیب تو بر آن مظلوم است

 

روضه خواندی و همه اهل مصیبت شده ایم

گریه کن های لب جد غریبت شده ایم

 

قدرت بر روی پا، پا شدنش را بردند

وقت غارت شد و کل بدنش را بردند

ته گودال عقیق یمنش را بردند

نیزه داران ز تنش پیرهنش را بردند

 

خون او با جگر بادیه آمیخته شد

آیه های بدنش سخت به هم ریخته شد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۷
عبدالرقیه

گره کور مرا خیر توسل وا کرد

مادرم گفت رضا، در دل من غوغا کرد

 

گفته بودم که فقط کرب و بلا می خواهم

آمد و تذکره را زود خودش امضا کرد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۸
عبدالرقیه

نقاره می زنند غمی بازگو شود

اشکی بریزد و جگری شست و شو شود

 

هر صبح و هر غروب به فرمان شاه طوس

نقاره می زنند دلی زیر و رو شود

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۴
عبدالرقیه

دلم شکسته چگونه سفر کنم بی تو؟!

چگونه شام غمم را سحر کنم بی تو؟!

 

بگو چگونه روم از حریم دلبازت؟!

چگونه در وطن خویش سر کنم بی تو؟!

 

صدای سوت قطار و غروب و دلتنگی

به عکس های حریمت نظر کنم بی تو

 

دوباره ساعت هشت و پرِ شکسته ی من

چه خاک بر سر این بال و پر کنم بی تو؟!

 

نشسته ام سر سجاده ام که با گریه

شکایت از جگر شعله ور کنم بی تو

 

تو ضامنم شدی و از سخاوت و کرمت

تمام اهل جهان را خبر کنم بی تو

 

کنار قبر من بی نوا بیا آقا

رئوفِ آل عبا، بد ضرر کنم بی تو

 

فائزه سادات معززی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۶
عبدالرقیه

خوشم از رعایای شمس الشموسم
گرفتار عشق انیس النفوسم

کجا بی پناهم در این وادی عشق
پناهنده ی لطف سلطان طوسم

اگر بدترین بنده باشم که هستم
میان حریمش سراپا خلوصم

شفا می دهد خاک روی لبانم
اگر خاک صحن رضا را ببوسم

ز بس با شراب محبت عجینم
بدون محبت خمارم، عبوسم

دهان وا نکردم به مدح بزرگی
فقط حرف سلطان شود، چاپلوسم

امیر عطوفم سلامٌ علیکم
امام رئوفم سلامٌ علیکم


چه خوب است پشت و پناهم تو هستی
همیشه فقط تکیه گاهم تو هستی

اگر رو سپیدم غلام تو هستم
امیدم اگر رو سیاهم تو هستی

چه پیوند خوبی است بین من و تو
منم رعیت و پادشاهم تو هستی

کسی که برایم نموده همیشه
بساط دعا را فراهم، تو هستی

نمی خواهم از تو به غیر از خودت را
تمنای اشک نگاهم تو هستی

جنون من از حد گذشت و پس از این
تمام ثواب و گناهم تو هستی

خودت تا به مشهد دلم را کشاندی
غبار دلم را به لطفت تکاندی


به این دل که پر زد سویت عاشقانه
بده گوشه ای از حرم آشیانه

رضاجان، رضاجان، رضاجان، رضاجان
شده ذکر تسبیح مان دانه دانه

رسیده به ما عشق، سینه به سینه
کشیدیم این بار، شانه به شانه

نوای مرا می خری از کرامت
میان نواهای نقاره خانه

ز بس جامعه خوانده ام، هر فرازش
شده بین آب و گلم جاودانه

رئوفی و طاقت نداری ببینی
شود اشک چشم گدایی روانه

به من دل بریدن نمی آید اصلا
به تو راندن من نمی آید اصلا


دلت را شکسته گناه زیادم
ولی آمدم، پشت باب الجوادم

زمین خورده ام من، ولی با نگاهت
به شوق طواف حرم ایستادم

همیشه زدم بوسه بر آستانت
سرم را به خاک سرایت نهادم

بزرگانِ خدامِ صحنِ شمایند
خلیل و سلیمان و یعقوب و آدم

تو عیسی دمی؟! نه... به قرآن قسم که
مسیح است در معجزاتش رضا دم

زمانی که جان می رسد بر دهانم
بیا و برس آن دقیقه به دادم

چه کم می شود از تو من را بخوانی؟
مرا مثل سلمانی خود بدانی؟


امان از دمی که مصیبت چشیدی
زمین خوردی اما زمین را ندیدی

اباصلت بر صورتش زد همین که
عبا را به روی سر خود کشیدی

چه تکرار سختی است در بین کوچه
نشستی... دویدی... نشستی... دویدی...

الا ای امیری که شمس الشموسی
چه خاکی شدی تا به حجره رسیدی

لبت تشنه بود و چنان اشک شمعی
به یاد غریبی جدت چکیدی

خودت روضه خواندی که ای شمر ملعون
لبِ تشنه جد مرا سر بریدی

چه خوب است در لحظه ی احتضارت
جواد الائمه رسیده کنارت

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۵۴
عبدالرقیه
 
 
 
دل شکسته  ی ما تا که ظرف عاشقی است
هر آن چه نکته بگوییم، حرف عاشقی است
 
دلم هوای حرم کرد و صحن جمهوری
کنون که صحن پر از شور و برف عاشقی است
 
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی حمیدرضا علیمی

 

روسیاه آمدم فقیر توام

تشنه ی جامی از غدیر توام

 

در دو عالم شریف و محترمم

تازمانی که من حقیر توام

 

بین این زائران ز فرط گناه

زائر پست و سربه زیر توام

 

این همه راه آمدم آقا

که بگویم فقط اسیر توام

 

جامعه خوانده ام میان حرم

تا ببینی که مستجیر توام

 

مستم و دائم از تو میخوانم

مبتلای توام رضا جانم

 

سایه ات بر سرم خدا را شکر

شده ام محترم خدا را شکر

 

من گدای قدیمی حرمم

شده ای سرورم خدا را شکر

 

همه ی خانواده ام شده اند

نوکر این حرم خدا راشکر

 

کفتر جلد گنبدت هستم

دور تو می پرم خدا را شکر

 

مستمندم اسیر خوان توام

سائلم...نوکرم...خدا را شکر

 

هرچه دارم فقط برای شماست

صدفم دُرّ من ولای شماست

 

جان به قربان روی جانان است

وطن اصلی ام خراسان است

 

آمدی روی عرش حک کردند

که رضا پادشاه ایران است

 

بی شما من کویری و پستم

با شما این دلم گلستان است

 

گر بد و عاصی ام کنار توام

چون سگی که کنار سلطان است

 

بر گدایت بیا نگاهی کن

که کرم عادت کریمان است

 

آمدی آبروی ذی القعده

نان ما دست توست هر وعده

 

خوش به حالم چه دلبری دارم

در دل خود چه گوهری دارم

 

نوکرت هستم و به گردن خود

طوق زیبای نوکری دارم

 

بنده ی عاصی و بدی داری

چه امامی چه سروری دارم

 

چشم خیس مرا نگاهی کن

کربلایم نمی بری؟ دارم...

 

...از فراقش عجیب می سوزم

از غمش دیده ی تری دارم

 

به جوادت قسم بیا آقا 

نوکرت را ببر به کرببلا

 

شاعر:

مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۱
مهدی علی قاسمی

هر کس رسید پای ضریحت شفا گرفت

راه عروج تا ملکوت سما گرفت

 

بیگانه کن مرا زخودم غرق خود نما

تا آن که جار زنند مریضی شفا گرفت

 

صحن عتیق تو شده دارالشفای خلق

هر کس شفا گرفت ز دست شما گرفت

 

حاجت گرفته سائلت اما نمی رود

از بس که از کنار تو ماندن بها گرفت

 

از درگه شما به خداوند می رسیم

بی تو نمی شود که سراغ از خدا گرفت

 

حج و منا و سعی و صفایم فقط تویی

 قلبم مقابل حرم تو صفا گرفت

 

هر کس رسید کرب و بلا، سامرا، نجف

برگ براتش از علی موسی الرضا گرفت

 

هر مستمند در حرمت جزو اغنیاست

هر بی نوا کنار ضریحت نوا گرفت:

 

"عبد ذلیل را تو مران ایها الرئوف

از غم بیا مرا برهان ایها الرئوف"

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۳
مجتبی قاسمی

قطره بودیم و هم مسیر شدیم

با ولای علی کثیر شدیم

 

دست ما نه... نگاه زهرا بود

پای این عشق اگر اسیر شدیم

 

یا علی گفت و هو کشیدیم و

راوی خطبه ی غدیر شدیم

 

ذره بودیم و بی نوا بودیم

دم باب الجواد امیر شدیم

 

سائل وادی خراسانیم

رعیت زیر دِین سلطانیم

 

شکر، گاهی به سینه آهی هست

ذوق خشکیده از گناهی هست

 

آخر کار عشق بازی ما

راه باز است و بارگاهی هست

 

صوت نقاره خانه می گوید:

بی پناهی؟ بیا پناهی هست

 

سر این سفره ی کرم حتی

جام کوثر اگر بخواهی هست

 

از سرم شوق و بیم افتاده

گذرم بر کریم افتاده

 

با نگاهش دوباره خواند مرا

سوی دارالشفاء کشاند مرا

 

دید تنها و بی کس افتادم

در رواق حرم نشاند مرا

 

هر کجا گیرِ دام افتادم

ضامنم شد خودش، رهاند مرا

 

بیشتر از قدیم ها امسال

حرم کربلا رساند مرا

 

همه جا در پناه او بودم

نائب روی ماه او بودم

 

ازدحام صفوف یعنی این

بار عام عطوف یعنی این

 

بین باب الجواد و گنبد شاه...

....ماندن ما، خسوف یعنی این

 

بیشتر از خودم به فکرم هست

"یا امامَ الرئوف" یعنی این

 

دم گرفتم هزار و یک دفعه

عاشقیِ حروف یعنی این

 

می روم پشت پنجره فولاد

بعد از آن هر چه باد، بادا باد

 

با رضای دل امام رضا

می رسم محفل امام رضا

 

موج دل را کشید سوی خودش

جذبه ی ساحل امام رضا

 

بین آب و گل تمامی ما

ریختند از گل امام رضا

 

چه مقامی رفیع تر از این؟

شده ام سائل امام رضا

 

بی بهانه، بهانه می گیرم

روضه ای عاشقانه می گیرم

 

رنگ، از روی باغ افتاده

 گیر دام نفاق افتاده

 

ترسم از خدعه های مأمون بود

گوییا اتفاق افتاده

 

از عبایش بخوان که چندین بار

در مسیر رواق افتاده

 

دست و پا می کشد به روی زمین

گوشه ای از اتاق افتاده

 

لخته های جگر سرازیر است

اشک های پسر سرازیر است

 

کربلا عطر جان فزا پیچید

خبری بین خیمه ها پیچید

 

چقدر یاس خوش بوی لیلا

به خودش زیر دست و پا پیچید

 

پدرش قطعه های اکبر را

وسط سطح یک عبا پیچید

 

گریه ها کرد و نسخه ی خود را

با دم "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" پیچید

 

آهِ زینب فقط حیاتش داد

قسم خواهرش نجاتش داد

 

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۱
عبدالرقیه

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

ذکر شما با این زبان معنا ندارد

آلوده ای چون من در اینجا جا ندارد

 

وقتی که آمد سائلی بر درگه تو

اما... اگر... گفتن دگر معنا ندارد

 

ذره به لطفت گشت دریای خروشان

دریا سخای چشم هایت را ندارد

 

پای ضریحت تا نشستم گریه کردم

گفتم که عالم مثل تو آقا ندارد

 

در کفشداری حرم دیدم نوشته:

آید به سویم هر کسی مأوا ندارد

 

من آمدم سوی تو ای سلطان خوبان

دست تهی پر گشته... این حاشا ندارد

 

حق است این که زائران تو بگویند:

آرامش صحن تو را دنیا ندارد

 

با اذن زهرا بود وارد گشتم این جا

من کافری بودم موحد گشتم این جا

حاج مجتبی قاسمی

۹۴/۱۲

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۱۲
مجتبی قاسمی

سائل به سفره خانه ی ارباب تا رسید

نقاره ای زدند که یاران گدا رسید 

 

من آمدم که باز گدایی کنم تو را

اینبار هم به دادِ گدا آشنا رسید

 

یک بار آمدیم طواف حریمتان

صدها هزار مرتبه خیرش به ما رسید

 

دل برده از بهشت، زوایای مرقدت 

ازبس که در حریم تو بوی خدا رسید

 

رحمت در ازدحام حرم موج می زند

وقتی نگاه حضرت موسی الرضا رسید

 

باب الجواد باب ورود بهشت ماست

باب هدایتی است که از هل اتی رسید

 

حاج مجتبی قاسمی

مشهدالرضا

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۹
مجتبی قاسمی

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی

 

دوباره مرغ این سینه به فکر سِیر در طوس است

 

خدا را شکر می گویم که این دل با تو مأنوس است

 

 

 

رجب...ذی القعده... می چسبد زیارت کردنت آقا

 

زیاراتی که منصوص و زیاراتی که مخصوصه است

 

 

 

چنان که قبل ذی الحجه رسیده ماه ذی القعده

 

بدون طوف در مشهد طواف کعبه منحوس است

 

 

 

‌"برو" یعنی "بمان پیشم"، "نمی خواهی نمی آیم"

 

تکلم کردن عاشق پر از افعال معکوس است

 

 

 

میان زندگیِ تک تک ما را که می گردی

 

عطایای تو ملموس و کرامات تو محسوس است

 

 

 

سگ ولگرد در مشهد، نگاهش خورد بر گنبد

 

به یمن این نظر کردن، مقرّب تر ز طاووس است

 

 

 

عَسیٰ أنْ تَکْرَهوا شیئًا...هُوَ خیرٌ لَکم... باشد...

 

...شده روزی من خیری، که در دوری و افسوس است

 

 

 

مرا بیست و سه ی ذی القعده دعوت کن دلم تنگ است

 

تمام حاجتم این روزها یک اذن پابوس است

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۶/۱۳

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۹
عبدالرقیه

جام ها بی تاب از رزقِ شراب و باده اند

 

صحن ها بهر حضور سائلان آماده اند

 

 

 

با امید وصل این جنت تقلا می کنند

 

ذره هایی که میان راه، بین جاده اند

 

 

 

کوثر است آب میان صحن و پاکم می کند

 

حوض های این حرم الحق که فوق العاده اند

 

 

 

مادرم می گفت: "سجاده نمی خواهد حرم

 

سنگ های خاکی اش بالاتر از سجاده اند"

 

 

 

چند عاشق با دو چشم خیس از راه آمدند

 

گوشه ی باب الجوادت از نفس افتاده اند

 

 

 

عده ای با نام زیبای تو مستی می کنند

 

عده ای هم دور مرقد جامعه سر داده اند:

 

 

 

"یا ولی الله ضامن شو گنهکار آمده

 

تا همین جا هم به لطف توست راهم داده اند

 

 

 

نسل در نسلت همه آقا و اهل بخششند

 

نسل در نسلم همه محتاج و نوکر زاده اند"

 

 

 

هرچه هم باشند این مردم رعایای تواند

 

عاشقت هستند و در این عشق صاف و ساده اند

 

 

 

اهل ایمان شد هر آن کس که نگاهش کرده ای

 

وای بر آن ها که از چشم شما افتاده اند

 

محمدجواد شیرازی

۹۴/۶

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۴۱
عبدالرقیه

السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا

 

 

 

کنار چای خود امشب نبات می خواهم

 

قلم به دست گرفتم دوات می خواهم

 

 

 

امان نمی دهد این اشک گفت و گوی مرا

 

میان گریه کمی هم ثبات می خواهم

 

 

 

سپاه خواسته هایم مرا زمین زده است

 

از این هوا و هوس ها نجات می خواهم

 

 

 

ملامتِ من درمانده در مرامت نیست

 

بگیر دست مرا، التفات می خواهم

 

 

 

امان برای شب دفن خویش می خواهم

 

ضمان برای عبور از صراط می خواهم

 

 

 

کریم بودن تو پر توقع ام کرده

 

حضور قلب میان صلاة می خواهم

 

 

 

به راه آمدنم معجزه نمی خواهد

 

نظاره ای عوضِ معجزات می خواهم

 

 

 

شبیه صحن عتیقت بساز قلب مرا

 

برای صحن دلم انبساط می خواهم

 

 

 

کنار آب خوری های صحن گوهرشاد

 

شرابِ کوثر و آب حیات می خواهم

 

 

 

من از تو غیر خودت را دگر نمی خواهم

 

مجاور تو شدن از دعات می خواهم

 

 

 

دخیل پنجره فولاد می نشینم باز

 

برای کرب و بلایم برات می خواهم

 

 

 

ببین که نذر ابالفضل کرده ام امشب

 

بساط روضه کنار فرات می خواهم

 

 

 

به روز دفن مرا هم کسی کفن نکند

 

حصیر پاره ای از یک دهات می خواهم

 

 

 

محمدجواد شیرازی_ 94/4

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۱
عبدالرقیه

پادشاه سخا امام رضا

اول و انتها امام رضا

 

دوره گردم که ذکر روز و شبم

یاحسن بوده یا امام رضا

 

پدرم زیر لب میان قنوت

نیمه شب گفت یا امام رضا

 

تا ابد شاکر توام یارب

چون که دادی به ما امام رضا

 

هر کسی خسته شد ز بدحالی

زود باید رود امام رضا

 

از همان روز اولش بوده

راه ما تا خدا امام رضا

 

علت آفرینش باران

خلقت ما سوا امام رضا

 

بین کشتی و در دل طوفان

نوح را ناخدا امام رضا

 

لب دریای نیل هم بوده

ذکر صاحب عصا امام رضا

 

شرط حج استطاعت است اما

حج شاه و گدا امام رضا

 

هر شب جمعه زیر لب گفتم

یا سریع الرضا امام رضا

 

مطمئنم که روزی سفرِ...

کربلا هست با امام رضا

 

زائر او رسید در یک جا

می رسد در سه جا امام رضا

 

جان دردانه اش امام جواد

ربنا آتنا امام رضا

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۴

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۵
عبدالرقیه

وَ رَوَى الشَّیْخُ أَیْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:

 نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ....

فضل باسناد خود از حضرت صادق نقل کرده که فرمود :

ما [اهل بیت]اصل هر خیری هستیم و هر خوبی ای  از ما جوانه میزند ....

 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏24، ص: 304

 

اصل هشتم 

با همین اشک سحر کار تکلم می شود
با وجود چشمه کِی حرف از تیمم می شود؟

 

چشم های نیمه بازم را به لطف خود ببخش
اشکِ بیش از حد دلیل این تورم می شود

 

آنقدَر ضامن شدی آخر حسابش گم شده
باز هم گفتی بیا.‌‌.. این بارِ چندم می شود؟

 

آیه ی تطهیر حق هستید و این هم حاصلش
"طابَتِ الْأرْضُ الّتی فِیهٰا دُفِنْتُم" می شود

 

پادشاهان در ورودی حرم زانو زدند
خودپرستی ها میان این حرم گم می شود

 

بس که حاجت داده شد پشت در باب الجواد
بیشتر از هر دری این جا تراکم می شود

 

رفع حاجت مانده و نذر کبوتر کرده ام
پیرمردی گفت با یک مشت گندم می شود

 

وقت خواهش کم نباید خواست از دست کریم
چون که او هرچیز دارد خرج مردم میشود

 

مثل سلمانی نیشابور، وقت احتضار
 
پیش ما آقا بیا با یک تبسم... می شود؟!

 

هر سؤالی که نکیر و منکر از ما می کنند
استناد ما فقط بر اصل هشتم می شود

 

حب تو حرز است، از آن چه خدا فرموده است:
"آدم و سنگ است در دوزخ که هیزم می شود"

 

این دل من مست اولاد امام کاظم است
یا به مشهد می رود، یا راهی قم می شود

 

هر کجا عاشق رود عرض ارادت می کند
پس سلام از هر کجا منا علیکم می شود

محمد جواد شیرازی  ۹۴/۲ 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۰۸
عبدالرقیه

دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش

"ای دل نگفتمت نرو..." 1 این هم پیامدش

 

حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است
فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش

 

من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم
از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش

 

فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است
بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش

 

یادش بخیر فصل زمستان میان صحن
اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش

 

وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا
آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش

 

ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد
صدها مسیح در اثر رفت و آمدش

 

عمری گدای شاهم و کاری نداشتم
با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش

 

این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت
تنها به زائران رضا می گشایدش

 

ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است
با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش

 

مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش
هر طور باز شاه خراسان بخواهدش

محمد جواد شیرازی 22/11/93


 

1.ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی
رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۹
عبدالرقیه

یا سلطان... یاعلی موسی الرضا

 

دانلود صوت این شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

عاشقانت با فراقت روزگاری ساختند

هرشب از دوری تان با گریه زاری ساختند

 

آهِ سردی و نگاهی سمتِ یک عکس حرم

خاطراتی زنده با آن یادگاری ساختند

 

گر حرم قسمت نشد تقصیر نفس سرکش است

این معاصی روزمان را شام تاری ساختند

 

خوب می دانی، خدایی بی تو ما بیچاره ایم

سمت مشهد، بهر ما راه فراری ساختند

 

بغض دوری از حریمت بین سینه مانده است

پس برای ما دو چشمِ آبداری ساختند

 

پادشاه عالمی و ما گدای درگهت

واقعا که هر کسی را بهر کاری ساختند

 

گردش ما بیشتر از کعبه دور مشهد است

صحن هایت بهر این گردش مداری ساختند

 

زائر مشهد شرف دارد به حاجی در طواف

چون طواف مرقدت را هشت باری ساختند

 

ای دم معمارهای پنجره فولاد، گرم

اینچنین دارالشفای انحصاری ساختند

 

فکر روزی و کمی نان فقط ناشکری است

تا برای ما به مشهد سفره داری ساختند

 

هیچ بابی عاقبت باب الجواد تو نشد

گرچه درهای بزرگ و بیشماری ساختند

 

لطف کن با تیرِ چشمت صید کن این خسته را

گر تو لیلایی ز مجنون هم شکاری ساختند

 

محمد جواد شیرازی

۹۳/۰۹/۲۸

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۷:۵۲
عبدالرقیه

دوباره تشنه ی جام وصال آمده ام

به کیل خالی و دست سؤال آمده ام

 

شمیم وصل تو هیهات از سرم برود

خمار رایحه ی لم یزال آمده ام

 

شروع خوب همه لحظه های من هستی

به یاد لحظه ی تحویل سال آمده ام

 

به برکت نمک سفره شما بوده

اگر به راه خدا تا به حال آمده ام

 

شنیده ام که به آهو پناه دادی و من...

گریختم ز خودم چون غزال آمده ام

 

بریز خون مرا با دو تیغ ابرویت

خضاب کن رخ من را... حلال، آمده ام

 

برای جد غریبت چو ابر باریدم

اگر به سوی تو پاک و زلال آمده ام

 

خوشم که سینه کبود آمدم به درگاهت

برای طوف حرم با مدال آمده ام

 

که گفته است که فرض محال ممکن نیست

برای فرض و خیال محال آمده ام

 

چه می شود که مرا هم به کربلا ببری؟

به دلخوشی همین احتمال آمده ام

 

بده به راه خدا اربعین، حرم، آقا

ببین به سوی تو با صد خیال آمده ام

 

محمد جواد شیرازی

۹۳/۸/۲۷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۱
عبدالرقیه