هر که ز عشقت شده دلسوخته
هر که ز عشقت شده دلسوخته
بر دو جهان مِهر تو نفروخته
جز نظر مرحمتت یا رضا
نیست مرا توشه و اندوخته
سرد نشد آتش عشقی که رب
روز ازل در دلم افروخته
آهوی آواره ی صحن دلم
چشم به لطف نظرت دوخته
رحمت حق بر نفس مادرم
نوکری ات را به من آموخته
عشق، کشانده است مرا سوی طوس
عبد توام حضرت شمس الشموس
***
حل بشود یا نشود مشکلم
فرق ندارد، به درت سائلم
دار و ندارم فقط این گریه است
رد نکن این هدیه ی ناقابلم
نقص مرا حال که پوشانده ای
با نظر خویش نما کاملم
دُر گران است بهای صدف
معرفتت هست عیار دلم
خواست حق بوده که عبدت شوم
ریخته از خاک درت در گلم
کاش بماند به سرم سایه ات
کاش شوم خادم و همسایه ات
***
ای که پناه دل هر مضطری
هر دو جهان دین مرا محوری
کس نخریده است متاع مرا
بار یخ عمر مرا می خری؟
حالِ مرا با نفسی چاره کن
زیر و رویم کن به دمی حیدری
جان جوادت که مراد من است
باز مرا کرب و بلا می بری؟
بر رد زخم روی پلکت قسم
از همه ی خلق حسینی تری
روضه بخوان ابن شبیبت شوم
گریه کن جد غریبت شوم
***
شرح بده علت جنجال را
داغ حسین و غم گودال را
چکمه نفهمید مقامات او
ریخت بهم آن همه اجلال را
خنجر اگر کُند شود، بی حساب
زجر دهد تشنه ی بدحال را
با که بگویم غم آن سینه ی...
زیر سم اسب لگدمال را
غارت پیراهن او بس نبود؟!
برد کسی از کمرش شال را
هلهله در معرکه تا پا گرفت
خولی ملعون سر او را گرفت
محمد جواد شیرازی