قلبم کبوتر وار سویش پر گشوده
خواب از دو چشمم صوت نقاره ربوده
باب الجوادش بین بن بست زمانه
درهای رحمت را به رویم وا نموده
نوشیدن یک جرعه، چای از چایخانه
در سینه ام انداخت شعری نو سروده
حتی نوای ساعتش مُحیِ القُلوب است
زنگش چنان زنگار از قلبم زدوده
زاغ سیاهی در حرم فهماند بر من
اینجا فقط جای کبوترها نبوده
مغموم می آیند سویش زمره زمره
آرام می گیرند نزدش توده توده
کار کسی چون من ثنایش نیست، وقتی...
روح الامین هر روز و شب او را ستوده
حالم که گشته منقلب را دوست دارم
این روزی لا یَحتَسِب را دوست دارم
با هر گدا مأنوس بودن، این مرامش...
دارد حکایت از سخای مستدامش
جیره خورش هستیم و روزی در ید اوست
برکت گرفته زندگی ما به نامش
فردا زمین خورده نخواهد بود هرکس
امروز برخیزد به رسم احترامش
ترجیح دارد نیم طوفِ مرقد او
بر صد طواف مکه و بیت الحرامش
سلمانی اش گوهرشناس خبره ای بود
در وقت جان دادن، دو دنیا شد به کامش
حس می کند هر کس که از او کربلا خواست
یک روز بوی کربلا را بر مشامش
با روضه خوانی و دم یابن الشبیبش
ابلاغ فرموده به هر نوکر، پیامش
فرمود در هر غصه، با ما هم نوا باش
گریان برای ماجرای کربلا باش
یاد حسین و روضه ای آخر دلم سوخت
یاد غمش نزد علی اکبر، دلم سوخت
وقتی زمین افتاد با گریه میانِ...
داد و هوار و خنده ی لشگر، دلم سوخت
پیش تمام حاصل عمرش زمین خورد
عمامه اش افتاد چون از سر، دلم سوخت
وقتی که هر جا را نظر می کرد، می دید
یک عضوی از آن لاله ی پرپر، دلم سوخت
تا که تمام هستی اش را در عبا چید
وقتی عبا پُر شد از آن دلبر، دلم سوخت
وقتی به زانو رفت تا اینکه گذارد...
گونه به روی گونه اش مضطر، دلم سوخت
پیغمبری کرد و به میدان زد عقیله
طوری صدا زد: "هستی خواهر" دلم سوخت
آه از حسین این داغ اعظم قاتلش شد
داغ علی، زخم عمیقی بر دلش شد
محمد جواد شیرازی