احسن الحال است حال آن که مهمانت شده
احسن الحال است حال آنکه مهمانت شده
سهم این بیچاره اما حیف هجرانت شده
خیره ام بر عکس صحن و گنبدت با اشتیاق
باز هم می سازم و می سوزم از درد فراق
از همه رانده شدم، تنهایم و بی کس منم
ضامن آهو تویی و کلب دلواپس منم
خارم اما عاشقم، عاشق به رخسار گلم
شکر حق از بچگی مِهر تو بوده در دلم
تیغه ی سلمانی ات با گوشه چشمت شد طلا
قلب سنگم را خودت کردی به عشقت مبتلا
مهربانی و سه جا گفتی کنارم می رسی
در کنارم وقت سخت احتضارم می رسی؟
خاکِ پای زائرت آقا شفایم می دهد
غیر تو آیا کسی کرب و بلایم می دهد؟
بانی روضه شدی با ناله ی یابن شبیب
روضه خوان گشتی به یاد حضرت شیب الخضیب
چند روزی می شود جدت به راه افتاده است
چشم گریانت سوی اهل سپاه افتاده است
این طرف شاه جهان و آن طرف شهزاده اش
پشت سر عباس، بر دوشش برادر زاده اش
دست بابا شانه بر موی سه ساله می زند
یاد زهرا بوسه بر روی سه ساله می زند
گشته دست اصغرش حلقه به انگشت رباب
می زند لبخند لب های علی هنگام خواب
هرکه تشنه می شود با مَشک، سقا می رسد
می رود امروز، اما حیف فردا می رسد
حیف از فردا که طفلانند در بند سپاه
بعد عباسند آل فاطمه بی سر پناه
حیف از فردا که بین کوفه و بازار شام
می نشیند سنگ، بر رأس حسین از روی بام
محمد مهدی شیرازی