سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسن عسکری» ثبت شده است

کشته ی محزون کجا و کشته ی دلخون کجا؟!

حضرت نرجس کجا و جعده ی ملعون کجا؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۸ ، ۱۲:۳۳
عبدالرقیه

چند صباحی بمان، یا حسن عسکری
بار مبند ای جوان، یا حسن عسکری

لحظه ی دردسرت، آمده بالاسرت
مهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکری

شکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندید
دست تو در ریسمان، یا حسن عسکری

تشنه لب سامرا، ماه ربیعت چرا
گشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکری

در دل زهرایی ات، خاطره ی محسنش
ریخته داغی گران یا حسن عسکری

داغِ دلت این شده، از غم محسن شده...
فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکری

رنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریخته
تشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکری

خورد اگر ظرف آب، بر لب و دندان تو
نیست ولی خیزران... یا حسن عسکری

گرچه لبت سوخته، پنجه مکش روی خاک
شد پسرت نیمه جان، یا حسن عسکری

راحت ازین پس بخواب، نیست دگر پاسبان
خسته ای از پادگان یا حسن عسکری

در وسط قتلگاه، جد شما مانده بود...
تشنه و بی سایه بان یا حسن عسکری

آه که از هر طرف، بر بدنش می زدند
سنگ، زمانِ اذان یا حسن عسکری

خورد تکان آسمان، تا که سنان با سنان
داد تنش را تکان، یا حسن عسکری

خوب شد اصلا نبود آخرِ این ماجرا
دور و برت ساربان، یا حسن عسکری

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۸ ، ۲۰:۱۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

با کریمان فقط تعالی هست

راه پرواز ایده آلی هست
 
من گدای چهارده نورم
بر سرم سایه ی موالی هست
 
تا دمی که حسن حسن گویم
مطمئنا ره کمالی هست
 
برسانید زیر پای نگار
روی دوشم شکسته بالی هست
 
وقت لطف کریم سامراست
شاکرم این دو دستِ خالی هست
 
در میان سبوی مولایم
هر صفت از می جلالی هست
 
وقت الطاف بی کران آمد
پدر صاحب الزمان آمد
 
ذکر لب را ابامحمد کن
کوچه های غریب را رد کن
 
سامرا می رسی، توسل کن 
دل خود را بر این مقید کن
 
این حرم منزل ولی خداست
با وضو باش و رفت و آمد کن
 
بنشین در میان صحنِ حسن
عاشقانه نظر به گنبد کن
 
جامعه را بخوان به چشم ترت
یاد الطاف شاه مشهد کن
 
خوب که بی قرار یار شدی
قصد بوسه زدن به مرقد کن
 
امشب احوال خوش تری دارم
شوق دیدار عسکری دارم
 
از ازل بوده ام گرفتارش
سائل لطف ناب و بسیارش
 
نه فقط سنگ دل ازین دوری
کعبه ی حق شده است تب دارش
 
غیر زندان و خلوت و غربت
نیست آگاه، کس ز اسرارش
 
مانده در جای جای آن زندان
نور آیات و صوت اذکارش
 
حرف تقوا و زهد او که شود
دشمنش هم شود طرفدارش
 
با نگاهش شدند آخر سر
شیرهای درنده بیمارش
 
دلم امشب اگر که آباد است
دل صاحبْ زمانمان شاد است
 
معتکف های کنج محرابیم
بی قراران روی مهتابیم
 
از غم دوری گل نرجس
سال ها خیره سوی سردابیم
 
عیدها می رسند اما ما
تا ظهور نگار بی تابیم
 
هر شب از داغ این غم اعظم
با دو چشم پُر آب می خوابیم
 
ما رعایای در به در شده ایم
که به فکر وصال اربابیم
 
علت این فراق از سوی ماست
خودمان بر فراق اسبابیم
 
حقّ انوار صاحب امشب
برسان صاحب الزمان یا رب
محمد جواد شیرازی
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۰۶:۲۵
عبدالرقیه

اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد

در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد

 

بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم

کار مرا همین دل ویران درست کرد

 

حالم گرفته بود و دلم غرق خون ولی

حال مرا نوایِ "حسن جان" درست کرد

 

کاری که با رکوع و سجود و دعا نشد

آخر توسلِ به کریمان درست کرد

 

شک داشتم به سینه که برهان نظم چیست؟

زلف نگار در دلم ایمان درست کرد

 

حق است خالقی که برای عِباد خویش

شاهی ز نسل شاه خراسان درست کرد

 

در حیرتم چه کرد دو چشمش که اینچنین

از مرغ لال، مرغ غزلخوان درست کرد

 

دستی به روی سینه ی گمراه من کشید

از کفر محض عبد پشیمان درست کرد

 

روی لبم رسید نوای حسن حسن

در هر تپش...به هر نفس و دم زدن حسن

 

 

 

دل دل کنان رسیده ام اما نمی روم

با جام خالی از لب دریا نمی روم

 

با صد امید آمده ام سمت سامرا

میخانه دایر است به صحرا نمی روم

 

از پای سفره های حسن های اهل بیت

عالَم اگر زنند بفرما... نمی روم

 

آلوده اش شدم که شفاعت کند مرا

بیهوده سمت توبه و تقوا نمی روم

 

در دوزخِ فراق بسوزم مرا خوش است

 بی دردِ عشق، جنتُ الاعلی نمی روم

 

کهفُ الوریٰ حسن، شب احیای من حسن

بی مهر دوست مجلس احیا نمی روم

 

خود را کشانده ام به در خانه ی کریم

سنگم زنند هم من از این جا نمی روم

 

امشب به دور خال لبش چرخ می زنم

فردا طواف چشم، جداگانه می روم

 

وقتش رسیده است، عجب محشری شده است

میلاد حضرت حسن عسکری شده است

 

 

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰/۲۷

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۱
عبدالرقیه

السلام علی الدعاة الی الله و الادلاء علی  مرضات الله

 

دانلود صوت این مداحی بانوای حاج محسن صائمی

 

شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام

تا که پر نور شود این دل خاکستری ام

 

همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من

رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام

 

سالیانی است که مدح تو به گوشم خورده

سالیانی است که در مدح تو پامنبری ام

 

ریشه ام را تو بکن روزی اگر دیدی که

با گداییِ درت در پی نام آوری ام

 

تو خودت این قلم پای مرا قطع بکن

دیدی ام گر پی لطف و کرم دیگری ام

 

آمدم سمت حرم تا که تماشات کنم

چه کسی گفته که من در پی انگشتری ام؟

 

آمدم تا که بگویم تو فقط شاه منی

محضرت آمدم اثبات کنم نوکری ام

 

بر در میکده ات بهر تملّق گویم 

نوکر بی سر و پای حسنِ عسکری ام

 

دلم از بس که نرفته است زیارت خون شد

برسانید براتی به خدا مشتری ام

 

سامرا رفتن من دست عزیز دل توست

جان فرزند خودت باز بگو می بری ام؟

 

شیعه نه عبد که نه عاشق و مجنون هم نه

بر در خوان شما من سگ خیره سری ام

 

هر چه بد کرده ام آخر تو مرا بخشیدی

باز انگار نه انگار ، زبس که جری ام

 

هر چه هستم ولی آقا همه دم می گویم

عاشق حیدرم از دشمن زهرا بری ام

 

ای که شأنت همه دم "عادتکم احسان" است

من گنهکار و سیه رو و بدم ، می خری ام؟

 

سامرا رفته ام و خوب گدایی بلدم

بس که دلبسته شده بر قسم مادری ام

 

سامرا آمدم و کوری داعش گفتم

چشمتان کور شود زینبی ام ، حیدری ام

 

شاعر:

#مهدی_علی_قاسمی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۷
مهدی علی قاسمی

السَلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىّ

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد

قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد

 

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت

شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

 

اسب چموشی را لگام انداخت، نازش کرد

مرکب ادب کرد و سپس آقا سوارش شد

 

وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود

یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد

 

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد

شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

 

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان

آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد

 

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست

با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد

 

مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد

بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد

 

از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما

مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

 

شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر

دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

 

این جا امام عسگری در بین این حجره...

... فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد

 

در کربلا اما همین که جد او افتاد

قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

 

رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...

...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد

 

سالار زینب را میان خون رها کردند

گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد

 

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...

...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۲۸

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۳
عبدالرقیه
السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللَّهِ
وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ وَ
عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا

 

قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

 

 

 

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود

 

با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

 

 

 

سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند

 

با سلامی بر امامان صبور سامرا

 

 

 

با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند

 

جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا

 

 

 

پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند

 

پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا

 

 

 

شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند

 

شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا

 

 

 

تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش

 

عطر لیموی حرم از راه دور سامرا

 

 

 

لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است

 

خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا

 

 

 

غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از

 

نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا

 

 

 

با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد

 

بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا

 

 

 

عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند

 

می رسد یک روز هم روز سرور سامرا

 

 

 
 

محمد جواد شیرازی_ ۹۴/۷

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۰
عبدالرقیه