سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بقیع» ثبت شده است

نفس راحت رسول، حسن
رازدارِ دل بتول حسن
مات از رحمتت عقول، حسن
پایه ی اصلیِ اصول، حسن

گُل خوشبوی خانه ی زهرا
برکت آشیانه ی زهرا

ای که دریایی از کرم داری
حُسن ها را همه رقم داری
در دل نوکران، حرم داری
سینه چاکانی از عجم داری

أحسنُ الخُلق، نور لَم یَزَلی
دوست دارم تو را شبیه علی

از خودی های خود بلا دیدی
لطف کردی ولی جفا دیدی
هرچه دیدی از آشنا دیدی
نیش زهر، از نوک عصا دیدی

من بمیرم، سرت چه آورده؟!
ران پایت چرا ورم کرده؟!

گریه در زیر آفتاب نکن
بعد از این، یاری انتخاب نکن
دل ما را دگر کباب نکن
روی یاران خود حساب نکن

لشگرت با تو زاویه دارند
دست خط، از معاویه دارند

طشت، خون جگر، گرفتاری
باز هم زهر، باز دشواری
شده خونابه از لبت جاری
جگری پاره در دهن داری

چه بلاهای اعظمی دیدی...
هفت باری که زهر نوشیدی

داغ تو زهر نیست فدات شوم
غربتِ دهر نیست فدات شوم
طعنه ی شهر نیست فدات شوم
این همه قهر نیست فدات شوم

سال ها گریه، دیده ات را بست
داغ تو داغِ " یَومُ الإثنَین" است

آن دوشنبه که مادرت افتاد
یاسِ چون لاله در برت افتاد
گوشوارش برابرت افتاد
سرش افتاد تا، سرت افتاد

وقت رفتن تو را خودش می برد
وقت برگشت، هی زمین می خورد

دشمنی رو سیاه، پیرت کرد
سرخی روی ماه، پیرت کرد
چادری بین راه، پیرت کرد
مادری پا به ماه، پیرت کرد

دیدنش داغِ کارسازی شد
با غرورت عجیب بازی شد

وقت رفتن حسین شد سخنت
تا که دیدی به دست او کفنت
به دل ما، زمان پر زدنت...
شعله زد این کلامِ دل شکنت

نیست روزی شبیه روز حسین
آه از داغ سینه سوز حسین

تشنه بین دو نهر آب، سرش...
می شود از قفا جدا، نظرش...
سوی خیمه است خیره و جگرش...
سوخت از زینب و دو چشم ترش

کفنش تکه ای حصیر شود
وای اگر زینبت اسیر شود

وای اگر خواهرت به شام رود
بین مردانِ بی مرام رود
سرِ بازار و ازدحام رود
وسط مجلس حرام رود

چه کند خواهری که معصومه است؟!
آه زینب چقدر مظلومه است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۲:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی


بر اهل دنیا رو زدن ارزش ندارد

درخواست جز از ذوالمِنن ارزش ندارد

 

عاشق نگاهش بر سکونتگاه عشق است

نزد اُویس اصلا قَرَن ارزش ندارد

 

پیراهن، ارزش یافته از بوی یوسف

بی عطر یوسف پیرهن ارزش ندارد

 

گفتم فدایت می کنم جان را، نشد حیف

شاید که دیدی جان من ارزش ندارد...

 

سر می کنم همچون زلیخا با فراقت

باشد... دلِ یک پیرزن ارزش ندارد

 

بی ارزشم اما نخواه از تو نخوانم

از تو نخوانم که سخن ارزش ندارد

 

وَانظُر إلَیَّ یا أباصالِح أغِثنی

لطفت نباشد سینه زن ارزش ندارد

 

در خون تپیدند و شهیدان یاد دادند

در عاشقی جان و بدن ارزش ندارد

 

ما به توسل بر کریمان خو گرفتیم

عالَم بدون پنج تن ارزش ندارد

 

با این همه کاخ و زرش این ظرف دنیا

یک ذره، بی صحن حسن ارزش ندارد

 

وقتی که گنبد نیست بالای مزارش

بالم بسوزان، پر زدن ارزش ندارد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۱۷:۲۰
عبدالرقیه