سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روز شهادت» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ فاطمیه دوم ۹۹

بعد از سه ماه پا شده ای مادرم، چه خوب
از بسترت جدا شده ای مادرم، چه خوب

بعد از سه ماه راز و نیازم نتیجه داد
آخر، دعای بعدِ نمازم نتیجه داد

بعد از سه ماه بازویت انگار جان گرفت
شکر خدا که خانه ی ما بوی نان گرفت

بعد از سه ماه بوی غم از خانه دور شد
با نور چهره ات، همه جا غرق نور شد

بعد از سه ماه بوسه به روی حسن زدی
مانند قبل، شانه به گیسوی من زدی

حالا که بهتری تو، چرا رو گرفته ای؟!
حالا که دست بردی و جارو گرفته ای...

جارو بزن به خاطره های هجوم و در
جارو بزن تمام غم خانه را ببر

ای وای... سرفه هات دوباره شدید شد
خوردی زمین و خادمه هم ناامید شد

رنگ از رخت پرید و دلم بی اجازه ریخت
از زیر معجرت به زمین خون تازه ریخت

فهمیدم از نفس زدنت، اصل قصه چیست
تبدار خانه، وضعیتت روبراه نیست

جانم فدات، باز که رویت شده کبود!
بدتر شده است حال تو، نان پختنت چه بود؟!

دستت توان شانه به گیسو زدن نداشت
این خانه ی خراب که جارو زدن نداشت

بر کودکان غمزده ی خود پناه شو
مادر بیا به جان حسن رو به راه شو

با من بگو هر آنچه غم است از فراق نه
با من بگو وصیت خود، از عراق نه

حالا که باز ذکر تو نام حسین شد
اشکت روانه بر غم کام حسین شد

غصه نخور، دو چشم من است و اطاعتت
یادم نمی رود نفسی این وصیتت

شب تا سحر به دست حسین آب می دهم
مانند تو به تشنگی اش، تاب می دهم

اما بیا و چاره نما این ملال را
پاسخ بده به دختر خود این سوال را

آخر مگر که داغ و مصیبات من کم است؟!
در بقچه ات بگو که چرا یک کفن کم است؟!

قولی بده به من که بیایی به کربلا
یاری کنی کنار تن بی سرش مرا

مادر بیا به کرب و بلا راه چاره کن
در بین کوه نیزه، تنش را نظاره کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۷:۱۸
عبدالرقیه

نفس راحت رسول، حسن
رازدارِ دل بتول حسن
مات از رحمتت عقول، حسن
پایه ی اصلیِ اصول، حسن

گُل خوشبوی خانه ی زهرا
برکت آشیانه ی زهرا

ای که دریایی از کرم داری
حُسن ها را همه رقم داری
در دل نوکران، حرم داری
سینه چاکانی از عجم داری

أحسنُ الخُلق، نور لَم یَزَلی
دوست دارم تو را شبیه علی

از خودی های خود بلا دیدی
لطف کردی ولی جفا دیدی
هرچه دیدی از آشنا دیدی
نیش زهر، از نوک عصا دیدی

من بمیرم، سرت چه آورده؟!
ران پایت چرا ورم کرده؟!

گریه در زیر آفتاب نکن
بعد از این، یاری انتخاب نکن
دل ما را دگر کباب نکن
روی یاران خود حساب نکن

لشگرت با تو زاویه دارند
دست خط، از معاویه دارند

طشت، خون جگر، گرفتاری
باز هم زهر، باز دشواری
شده خونابه از لبت جاری
جگری پاره در دهن داری

چه بلاهای اعظمی دیدی...
هفت باری که زهر نوشیدی

داغ تو زهر نیست فدات شوم
غربتِ دهر نیست فدات شوم
طعنه ی شهر نیست فدات شوم
این همه قهر نیست فدات شوم

سال ها گریه، دیده ات را بست
داغ تو داغِ " یَومُ الإثنَین" است

آن دوشنبه که مادرت افتاد
یاسِ چون لاله در برت افتاد
گوشوارش برابرت افتاد
سرش افتاد تا، سرت افتاد

وقت رفتن تو را خودش می برد
وقت برگشت، هی زمین می خورد

دشمنی رو سیاه، پیرت کرد
سرخی روی ماه، پیرت کرد
چادری بین راه، پیرت کرد
مادری پا به ماه، پیرت کرد

دیدنش داغِ کارسازی شد
با غرورت عجیب بازی شد

وقت رفتن حسین شد سخنت
تا که دیدی به دست او کفنت
به دل ما، زمان پر زدنت...
شعله زد این کلامِ دل شکنت

نیست روزی شبیه روز حسین
آه از داغ سینه سوز حسین

تشنه بین دو نهر آب، سرش...
می شود از قفا جدا، نظرش...
سوی خیمه است خیره و جگرش...
سوخت از زینب و دو چشم ترش

کفنش تکه ای حصیر شود
وای اگر زینبت اسیر شود

وای اگر خواهرت به شام رود
بین مردانِ بی مرام رود
سرِ بازار و ازدحام رود
وسط مجلس حرام رود

چه کند خواهری که معصومه است؟!
آه زینب چقدر مظلومه است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۲:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست

بر روی قبرِ خاکی ات، سنگ مزاری نیست

 

کاشانه ام آباد باشد، قبر تو خاکی؟!

جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست

 

با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه...

در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست

 

اشرار یثرب، ناسزا و هیزم و آتش

این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست

 

در هست، آتش هست اما میخِ بر در نه

ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست

 

غصه نخور، این دود می خوابد، خدا را شکر...

پشت در این خانه یار بارداری نیست

 

شیخ و بزرگ شهر را وقتی که می افتد

ضربه زدن با تازیانه افتخاری نیست

 

روی سفیدت از چه رو اینقدر سرخ است؟!

برخیر ما را طاقت این داغِ کاری نیست

 

افتاده ای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست

حداقل در معبرت، تیزیِ خاری نیست

 

خاکی شده پیشانی ات اما به رخسارت

از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست

 

عمامه ات افتاده از روی سرت اما

دورت برای غارتت، داد و هواری نیست

 

روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو

بالاسرت، در انتظارت نیزه داری نیست

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۲۱:۲۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟

گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب

 

کمکم کن که به محراب نمازم بروم

تا به آرامگه راز و نیازم بروم

 

گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز

من به سجده برسم کار تمام است عزیز

 

تا به محراب بیاید دل من غوغا شد

چند باری وسط راه نشست و پا شد

 

تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد

آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد

 

در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم

تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم

 

وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد 

وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد

 

حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد

بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد

 

بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده

فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده

 

شاد بودم که غم و ماتم مان می میرد

مادرم باز مرا در بغلش می گیرد

 

تشنه ی دیدن او تشنه ی ماه رویش

با چه شور و شعفی باز دویدم سویش

 

نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد

بر دل خونی دستاس و تنورش افتاد

 

خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم

دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم

 

سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت

شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت

 

چقدر در وسط دود  تنش می لرزید

وقت برداشتن نان بدنش می لرزید

 

تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست

به روی دست خودش دسته ی جارو را بست

 

بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد

وسط کار نگاهش سوی مسمار افتاد

 

گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من

گفت: باید که بشویم حسنینم را من

 

آب می ریخت حسن، بی کفنش را می شست

آب می ریخت حسین و حسنش را می شست

 

لاله ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند

آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند

 

بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت

آخرین بار مرا مادرم آغوش گرفت

 

بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد

با پر زخمی خود شانه به گیسویم زد

 

رنگ از چهره ی غمگین شده ی کوثر رفت

با دل غم زده ی خود به سوی بستر رفت

 

ناگهان ناله ی اسما همه جا را پر کرد

داغ جانسوز عظیمی دل ما را پر کرد

 

اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا

بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۵۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

 

پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟!

بسته ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

پاشدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی

بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

 

دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار

زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

نان نپز جان من خطر دارد، سرفه هایت فقط ضرر دارد...

... نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن

دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن

چه شده شأن سوره ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

 

دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن

تو چرا نور خانه ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

 

به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی

بهتری؟ نه... نمی کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

بوی رفتن گرفته کاشانه، پرشکسته... نپر از این لانه

عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

غصه ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی

روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

دستبافت به من سپردی و... روضه ها را خودت شمردی و...

...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟!

 

محمد جواد شیرازی

94/11

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۵:۳۲
عبدالرقیه