ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار محمود باقری
پسرم یاد غم کوچه و مسمار افتاد
نیزه در پهلوی او تا شد و دشوار افتاد
وسط کوچهی اشرار، چنان داغی دید
تا رسیدم به برش، زانویم از کار افتاد
*
تشنهلب ماند و نشد جرعهی آبش بدهم
یا که تسکین به دل زار و کبابش بدهم
نفَس بی رمقش از نفس انداخت مرا
نفسی در گلویم نیست جوابش بدهم
*
پخشِ صحرا شده ای از علی اکبر دارم
صد و ده تا شده ای از علی اکبر دارم
عمر سعد خدا قطع کند نسلت را
ارباً اربا شده ای از علی اکبر دارم
*
ریخته خون علی هر طرف از جامهی من
وای از سرزنش دشمن خودکامهی من
دست من نیست اگر عرش خدا لرزید از ...
خندهی لشگر و افتادن عمامهی من
*
چه بهم ریخته شد چهرهی پیغمبریاش
گرز از کینه دوتا کرد سر حیدریاش
رخنهی نیزه تمامِ بدنش را پر کرد
حفره در سینه، شده ارثیهی مادریاش
*
یوسفم بود و دریدند چنین پیرهنش
جای یک بوسه نمانده به تمام بدنش
همهی دشت پر از خیر کثیرش شده است
جز عبا نیست مرا چاره به برداشتنش
*
محتضرگونه فقط نام علی را بردم
دست و پا میزد و این فاجعه میآزردم
خواهرم دست به معجر به سویم راهی شد
ورنه از داغ جگرگوشهی خود میمردم
محمد جواد شیرازی