خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۴ ماه رمضان ۱۴۰۲
پس از طلوع سرت، رنگ آسمان خونی است
دو چشم تارم ازین ماتم گران خونی است
نگار تشنه لبم، تشنه کام جان دادی
لبان خشک تو بر نیزه، همچنان خونی است
دریده پیرهنی بین ما علامت بود
خودم به دست کسی دیدم آن نشان خونی است
بگو چه بر سرت آورده لحظه ی غارت
چرا نگین تو در دست ساربان، خونی است؟!
همان دهان که مناجات خوان زینب بود
چه خاک بر سرم آمد، همان دهان خونی است
چگونه نیزه زده نیزه دار؟! حیرانم
چه شد حسین؟! چرا چهره ی سنان خونی است؟!
فرشته های حرم را به تازیانه زدند
نگاه کن که پر و بال دختران خونی است
شتابِ چوب کمان بر رخم نشان انداخت
نکن تعجب اگر چوبه ی کمان خونی است
لباس پاره ز تو ماند و جوشن از عباس
هر آنچه مانده برایم در این جهان خونی است
محمد جواد شیراری