دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش
"ای دل نگفتمت نرو..." 1 این هم پیامدش
حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است
فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش
من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم
از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش
فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است
بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش
یادش بخیر فصل زمستان میان صحن
اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش
وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا
آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش
ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد
صدها مسیح در اثر رفت و آمدش
عمری گدای شاهم و کاری نداشتم
با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش
این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت
تنها به زائران رضا می گشایدش
ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است
با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش
مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش
هر طور باز شاه خراسان بخواهدش
محمد جواد شیرازی 22/11/93
1.ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی
رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست