جانم فدای آن امامی که غریب است
از سنگ قبر کوچکی هم بی نصیب است
یک روضه خوان یا شاعری پیشش نمانده
خاکی است قبر و زائری پیشش نمانده
نان کریمی حسن را خورد تاریخ
روز وداعش را ز خاطر بُرد تاریخ
هفتِ صفر روز غم و حزنی عظیم است
مَردم... زمان داغ آقایی کریم است
بی مهریِ این قوم، تنها ساخت او را
حتی امیر لشگرش نشناخت او را
سردارهایش غیر زر چیزی ندیدند
سجاده را از زیر پاهایش کشیدند
گرچه میان خیمه اش تنهای تنهاست
درد حسن تنها همان جریان زهراست
دیوار سنگی... تو بگو او چه کشیده؟!
درد عظیمی بین آن کوچه کشیده
یک روز خوش دیگر ندید از آن دوشنبه
موی سرش هم شد سپید از آن دوشنبه
مردی که روزی فاتح جنگ جمل شد
ایام سخت غربتش ضرب المثل شد
وای از هوای خانه ای که سرد باشد
مظلوم یعنی همسرت نامرد باشد
مظلوم یعنی هی بیافتی برنخیزی
خونِ جگر را روی دامانت بریزی
مظلوم یعنی تشنه باشی آب خواهی
بر خود بپیچی در کنار روسیاهی
وقتش شده تا که حسینش را بجوید
با کام خشک و خونی اش لا یوم گوید
مانند آن تشییعِ سختِ مادرانه
ای کاش تشییع تنش می شد شبانه
وقت نمازش یک سواره فتنه کرده
فتنه گر یثرب دوباره فتنه کرده
آن زن که نفرین خدا دائم بر او باد
دستور بر قوم کمان داران خود داد
آورده شیخ عباس آن شیخِ مقید
تیر نخستین را خودِ ملعونه اش زد
جسمی که روزی روی دوش مصطفی بود
حالا اسیر مردمانی بی حیا بود
از تیرها یکباره شد یاقوت، خونی
دیوارهای کوچه و تابوت، خونی
دیگر حسینش جز دو چشم تر ندارد
غارت زده یعنی حسن دیگر ندارد
محمد جواد شیرازی