سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

کاش از سن او حیا می کرد

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۱۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مردم شهر را دعا می کرد
ذکر حق بود، لب که وا می کرد

عمر خود، خرج مکتبِ حق کرد
نفسش ظرفِ مس طلا می کرد

تا که میگفت شیعه جان ندهد
محتضر را ملک رها می کرد

نفسش مُحیی مسیحا بود
نگهش دردها دوا می کرد

حرکتِ کوه در تصرف داشت
بی عصا بحر را دوتا می کرد

خود خلیل است او که می بینید
بین آتش برو بیا می کرد

قدرِ او را کسی ندانست و
شِکوه از قوم بی وفا می کرد

نیمه شب بود حمله ور گشتند
در قنوتش خدا خدا  می کرد

پا برهنه، بدون عمامه
طلب چند آشنا می کرد

پیش چشم عیال و فرزندش
شرم از فحش و ناسزا می کرد

نانجیبی پیاده می بردش
کاش از سن او حیا می کرد

مچ پایش که در گذر پیچید
استخوان تنش صدا می کرد

پشت مرکب نفس زنان یادِ
دختر شاه کربلا می کرد

بود از درد پیری اش یا که
داغ عمه قدش دوتا می کرد؟

یاد عمه رقیه اش بود و
نذر مویش چه گریه ها می کرد

گفت: عمه فدای یک مویت
چه کسی شعله زد به گیسویت؟!

محمد جواد شیرازی- 30مرداد 93

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۳۰
عبدالرقیه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی