زینب خدایِ بندگی ذوالجلال بود
سرچشمه بود، روشن و پاک و زلال بود
زینب خدایِ بندگی ذوالجلال بود
در قله های معرفت و عاشقیِ حق
زهرا سرشت و عابد و احمد خصال بود
در مدح او بس است همین که نوشته اند
عالِم به بطنِ هر سخن و هر سؤال بود
زهرا که رفت مادر یک خانواده شد
در آن زمانه ای که خودش خردسال بود
او سال های سال کنار حسین بود
یعنی جدایی اش ز برادر محال بود
اما میان کرب و بلا حرمتش شکست
روزی که داغْ دیده و بشکسته بال بود
خود را رساند بر سر گودال پر ز خون
با حالتی که تشنه و آشفته حال بود
صد تازیانه خورد ولی باز هم رسید
زینب تمام فکر و خیالش وصال بود
بی بی جدا نشد ز تن پاره پاره اش
مست شمیم رایحه ی لایزال بود
میگفت ای برادر من، از فراز تل
دیدم برای پیرهنت هم جدال بود
با کعبِ نی زدند بماند بقیه اش
این قد خم نتیجه ی آن انفصال بود
حق داشت بعد کرب و بلا روضه خوان شود
او شاهد مصیبت سخت هلال بود*
مقتل نوشته است "که در شام..." بگذریم
کاش آنچه گفته ابن مقرم خیال بود
آتش گرفت و سوخت در آن شهر بی حیا
آن جا نظر به آل پیمبر حلال بود
داغی چشیده است که محصور واژه نیست
این روضه های سخت برای مثال بود
محمد جواد شیرازی_ 94/2/13
*بیت یازده اشاره به روضه هلال بن نافع دارد