میان دلش هر که صافی ندارد
میان دلش هر که صافی ندارد
مصونیت از انحرافی ندارد
تعجب ندارد محب خلیفه
اگر مادرش هم عفافی ندارد
نگردید، غیر از علی جا ندارد
دلم حاجت موشکافی ندارد
بگو گرد کعبه به حاجی نچرخد
اگر دور حیدر طوافی ندارد
خود حق برایش گریبان دریده
مگر کنج کعبه شکافی ندارد؟!
سر کوی او گریه آورده تنها
گدایی که حتی کلافی ندارد
اگر ذوالفقارش به عاشق حرام است
چه بهتر که ابرو غلافی ندارد
به معراج ایوان طلا هر که رفته
از این درد دوری معافی ندارد
بیایم... نیایم... سراغم می آید
نیازی غنی بر تلافی ندارد
محب علی را به زهرا ببخشند
اگر هم عبادات کافی ندارد
به لبخند زهرا علی باورم شد
به عشق علی فاطمه مادرم شد
بخواهم نخواهم إلٰهم علی شد
ثوابم علی شد، گناهم علی شد
علی کعبه و مسجد و معبد من
کنشتم علی، خانقاهم علی شد
وجودم علی شد، سجودم علی شد
خودش شاهد است او، گواهم علی شد
شب من لبالب شد از نام حیدر
همین که سحر شد، پگاهم علی شد
چه در بین خنده، چه در بین گریه
همین خنده و اشک و آهم علی شد
زمین و زمانم، تمام جهانم
میان فلک، شمس و ماهم علی شد
چنان جلوه ی ذات حق شد که گویی
علی هم خدا شد، خدا هم علی شد
نه تنها زبانم، نه تنها بیانم
که حتی شکوه نگاهم علی شد
گدا بودم و همنشین گدا شد
رعیت شدم، پادشاهم علی شد
من افتاده بودم بدون پناهی
به دادم رسید و پناهم علی شد
پدر بود و با خود مرا آشنا کرد
زمان دعایش مرا هم دعا کرد
موحد دو دلبر نمی بیند اصلا
دو قبله... دو منبر... نمی بیند اصلا
هر آن کس که مست امیر عرب شد
کم از خیر مادر نمی بیند اصلا
کسی که دلش از محبت، حرم شد
دلش را مکدر نمی بیند اصلا
مشامی که بوی نجف را چشیده
صفایی به قمصر نمی بیند اصلا
دلم در نجف مانده و منزلی را
از این خانه بهتر نمی بیند اصلا
کسی که نگاهش به ایوان بیافتد
خودش را که دیگر نمی بیند اصلا
به چشم خدابینِ سلمان یقینا
علی را اباذر نمی بیند اصلا
زمین احد شاهد است این که احمد
از او با وفاتر نمی بیند اصلا
به جز مرتضی فاتح دیگری را
به خود باب خیبر نمی بیند اصلا
اگرچه فلان و فلانی گریزند
کسی پشت حیدر نمی بیند اصلا
ملائک تماشاگر یک جوان مرد
علی ضربه می زد، خدا کیف می کرد
به عشق علی مادرم داده شیرم
که باشم همیشه غلام امیرم
گرفت اختیار مرا و چه بهتر
که از مدح او تا ابد ناگزیرم
کجا قنبرم من؟ کجا بوذرم من؟
به دردش نخوردم، خودم می پذیرم
بهایی ندارم، خدایی ندارم
اگر دامن مرتضی را نگیرم
بدون ولایت نمی ارزد اصلا
ابوحمزه ها و دعای مجیرم
علی زیر و رو می کند هر چه کردم
ثواب قلیلم، گناه کثیرم
همیشه میان گذر می نشینم
بزرگی حقیرم، زلیخای پیرم
میان قنوتم دعا کردم امشب
شبی سوی ایوان بیافتد مسیرم
مرا قطعه ای از نجف می شناسند
چنان پر شده از محبت ضمیرم
پی انحراف سقیفه نرفتم
فقط پیرو ماجرای غدیرم
غدیر آمد و فکر من با علی شد
صد و ده نفس ذکر من یا علی شد
رسیده به گوشم صدای محرم
سیاهی خریدم برای محرم
هوای غریبی دلم را گرفته
هوای حسین و هوای محرم
دوباره به پا می شود جنت حق
به پا می شود خیمه های محرم
فدای شهیدی که با خون پاکش
بنا کرده دانش سرای محرم
من از کودکی نوکر این سرایم
خصوصا میان عزای محرم
به سینه زدم، سینه ام را تکاندم
شدم عاشق و مبتلای محرم
کمی از کرامات شاه غدیر است
اگر که شدم آشنای محرم
سرم را روی زانویم می گذارم
که اشکی بریزم سوای محرم
جگر گوشه ی مصطفی و علی بود
عزیزی که شد سرجدای محرم
بماند درون دلم روضه هایم
بماند همان ابتدای محرم
خدایا مرا تا محرم نگهدار
مرا تا ابد زیر پرچم نگهدار
محمد جواد شیرازی