دل شده مهمان ابناء الحسن
دل شده مهمان أبناء الحسن
جان ما قربان أبناء الحسن
همچنان بابای خود پر برکت است
بخشش دستان أبناء الحسن
بر خدا نزدیک تر شد هر که شد
سائل احسان أبناء الحسن
نیست تنها در دل میدان حسین
دارد او گردان أبناء الحسن
بی زره در رزم رفتن بوده است
میوه ی ایمان أبناء الحسن
دست ها کوچک ولی دل ها بزرگ
لشگری حیران أبناء الحسن
بهر جنگیدن مهیا قاسم است
کار ازرق زاده ها با قاسم است
بعد اکبر از همه سبقت گرفت
با چه زحمت از عمو نوبت گرفت
تا بگیرد اذنِ میدان آنقدر
بوسه از دستان آن حضرت گرفت
مرتضی پشتش فقط جوشن نداشت
کیست او که بی زره رخصت گرفت
بست سربند پدر را بر سرش
تا که جسم تشنه اش قوت گرفت
آن قدر مولا برایش گریه کرد
کربلا رنگ غم و غربت گرفت
تیغ خود را چون حسن طوری کشید
ابن سعد از دیدنش لکنت گرفت
بود بین معرکه آن دلربا
بر لبش ذکر أنا ابن المجتبی
ساعتی طی شد، بلایش شد عظیم
خون روان بود از تن إبن الکریم
نجمه بین خیمه اش احساس کرد
می وزد عطر حسن بین نسیم
سنگ های تیز کاری کرد تا
بی رمق شد حال و روزش شد وخیم
آن که آمد موی قاسم را کشید
شد به شمشیر عمو دستش دو نیم
جام أحلی مِن عسل را سرکشید
زیر پا... از آن چگونه بگذریم؟!
نعل ها بی وقفه با هم رد شدند
از روی جسم نحیفش، مستقیم
امتحانی سخت را پس داد، وای
بر رخش رد هلال افتاد، وای
جسم قاسم بی رمق از جنگ بود
مادرش در خیمه ها دلتنگ بود
بی علی اکبر در این دنیا دگر
زندگی کردن برایش ننگ بود
خون چنان از زخم هایش می چکید
پیکرش چون لاله، خونین رنگ بود
در میان چهره ی إبن الحسن
هم نشان از پا و هم از چنگ بود
سینه ای که همچنان زهرا شکست
حاصل یک جنگ تنگاتنگ بود
هیچ جای سالمی در تن نداشت
نقل دامادی او از سنگ بود
بر روی دوش عمو او را ببین
می کشد انگار پایش بر زمین
محمد جواد شیرازی