سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳۴ مطلب با موضوع «الف/ تقسیم بر اساس نام شعرا :: 3- علی سپهری» ثبت شده است

گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد

فرقش نه…رکن دین پیمبر شکسته شد

حالا که نیست فاطمه اش، سر شکسته شد

تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد؟

 

در کوچه فاطمه سپر مرتضاش شد

حالا که نیست اوج غریبیش فاش شد

 

حیدر اگر به بستر خود گریه می کند

در لحظه های آخر خود گریه می کند

تنها برای همسر خود گریه می کند

بر آیه های کوثر خود گریه می کند

 

سی سال قلبش از غم زهرا کباب شد

سی سال با نگاه مغیره عذاب شد

 

فرقش شکست، خانه ولی در خطر نبود

زن پشت درب خانه و آن سو شرر نبود

شکر خدا که دشمن او پشت در نبود

این بار از مغیره و قنفذ خبر نبود

 

شمشیر گرچه تا وسط گونه اش برید

در روز دفن فاطمه آقا قدش خمید

 

عمر علی سرآمده و آخرین شب است

مولا میان بستر خود غرق در تب است

حالا که قلبش از غم و غصه لبالب است

دلواپس حسین و پریشان زینب است

 

عباس تو بمان که نصیحت کند تو را

درباره ی حسین وصیت کند تو را

 

این کینه ها دو مرتبه تکرار می شود

در کربلا حسین گرفتار می شود

در قتلگه که معرکه دشوار می شود

روباه هم شبیه سگِ هار می شود

 

از هر طرف به پیکر او حمله می کنند

در پیش چشم مادر او حمله می کنند

 

تا سعی می کند که به زانوش پا شود

سنگی دوباره سمت جبینش رها شود

با نیزه جسم بی رمقش جا به جا شود

از پشت عاقبت سرش از تن جدا شود

 

عصر دهم به زخم دل ما نمک زنند

طفلان و دختران حرم را کتک زنند

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۵
علی سپهری

السلام علیک یا بنت امیرالمومنین

 

دانلود صوت این شعر با نوای کربلایی جواد مقدم

 

هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها

رسیده جان من برلب دگر سیرم از این دنیا

 

حسین جان بعد تو دیگر خمیده قامت خواهر

بمیرد از غمت زینب همین امروز یا فردا

 

اگر مویم سپید است و اگر من تار می بینم

دلیلش هجر تو بوده ، کجایی ماه بی همتا ؟

 

در این یکسال و نیم از بعد عاشورا شده کارم

بگیرم مجلس روضه ، کنم بزم عزا برپا

 

لباس خونی ات را باز روی سینه ام دارم

دوباره یادم افتاده غروب روز عاشورا

 

به زور ضربه ی نیزه ز روی اسب افتادی

سپاهی حلقه زد دورت شدی در قتلگه تنها

 

خودم دیدم که قاتل خنجری را دست و پا می کرد

خودم دیدم که می آمد به روی سینه ات با پا

 

خودم دیدم ز روی تل که می لرزید دستانش

جدا می کرد رأست را به پیش مادرم زهرا

 

برادر جان پس از تو خیمه هایت سوخت در آتش

عدو خوشحال و طفلانت فراری در دل صحرا

 

به دست دشمنت عمامه و  انگشترت دیدم

میان عده ای بوده سر پیراهنت دعوا

 

مرا با کعب نی از کوفه میزد دشمنت تا شام

به زیر تازیانه ناله ی من بوده : واجدّا

 

به روی نیزه تا دیدم جبینت غرق در خون است

به پای چوبه ی محمل شکستم من سر خود را

 

ز بام خانه های شام آتش بر سرم افتاد

ولی دستان بی جان و کبودم بسته بود آنجا

 

جسارت شد به دختر ها میان بزم و محفل ها

به پیش دیدگانِ خونی و شرمنده ی سقا

 

عدو ما را میان کوچه های شام می گرداند

شکسته شد غرور ما میان آن یهودی ها

 

گدایی می کنم هرشب ، سر کویِ تو یا زینب

گدایی می کنم تا کربلای من شود امضا

 

مهدی علی قاسمی - علی سپهری ۹۴/۲/۱۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۲
مهدی علی قاسمی

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذی ضَمِنَه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

 

این دل آلوده ام دلبر نمی خواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!

 

بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمی خواهد مگر؟!

 

غفلت از تو اوج بدبختیِ ما شد ای دریغ
چاره ای این دردِ زجر آور نمی خواهد مگر؟!

 

راه گم کردم بیا یابن الحسن دستم بگیر
ظلمتِ این سینه پیغمبر نمی خواهد مگر؟!

 

چند وقتی می شود از زندگی سیرم دگر
نوکرت چیزی ز تو دیگر نمی خواهد، مگر_

 

_روزیِ یک بار روضه در شبِ جمعه حرم
من یقین دارم‌‌‌... دعا باور نمی خواهد مگر؟!

 

" إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ..." 1 یعنی دل آلوده ام...
...شعله ای در زیر خاکستر نمی خواهد مگر؟!

 

خواستم گریه کنم فرمود: "...فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ ..."2
گریه بر ارباب، چشمِ تر نمی خواهد مگر؟!

 

مادری از عرش آمد سمت خاک کربلا
گفت: این پیکر، کفن آخر نمی خواهد مگر؟!

 

دست بردار از سرش ای ساربانِ بی وفا
یک سؤال...ارباب انگشتر نمی خواهد مگر؟!

 

گوشوار دخترش بردید؟! باشد... بس کنید
دخترِ سبط النبی معجر نمی خواهد مگر؟!

 

 

علی سپهری، محمد جواد شیرازی

11/93

 

 

1- قال رسول الله (ع) :« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً »(مستدرک الوسائل، ج 10ص 318) 

 

2- امام رضا (ع): یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. (بحار الانوار، جلد44،‌ص286؛ امالی شیخ صدوق، ص130؛ عیون اخبار الرضا ج1، ص299 و ...)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۴۰
عبدالرقیه

السلام علیک یا باب الحوائج اباالفضل العباس

 

ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد 1
دردِ فراق، شرحش این مختصر نباشد

 

صحن و سرایت آقا، خواب از سرم ربوده
هر شب به جز حریمت فکری به سر نباشد

 

جا ماندم از زیارت، در بین عاشقانت
از من که روسیاهم بیچاره تر نباشد

 

هر چند پر گناهم، اما تویی پناهم
فرجام دوری از تو غیر از شرر نباشد

 

خورشید سائلت شد، در عرش منزلت شد
همچون تو در سماوات دیگر قمر نباشد

 

بی مهر و بی ولایت، در بندگی عارف
هر قدر هم بگردی، غیر از ضرر نباشد

 

بر ما نظر بینداز ای صاحب کرامت
زیباتر از نگاهت بر ما نظر نباشد

 

با چشم خیس روضه، از تو حرم بگیرم
درخواست، وقتِ باران چون بی اثر نباشد

 

بر چله ی کمان ها چندین هزار تیر است
این رسم جنگ کردن با یک نفر نباشد

 

این "نیزه_ تیرِ" دشمن، با چشم تو چه کرده؟
بیرون کشیدن آن جز دردسر نباشد

 

از حال رفت خورشید، وقتی عمود کوبید
رأسی شکسته چون تو شق القمر نباشد

 

با نیزه پیکرت را بدجور جا به جا کرد
جسمی شبیه جسمت زیر و زبر نباشد

 

در خیمه دختری گفت در گوش مادر خود:
تکلیف ما بگو چیست سقا اگر نباشد؟

 

برخیز ای سپهدار، ای میر و ای علمدار
بعد از تو بهر زینب دیگر سپر نباشد

 

یٰا حامِیَ الظُعَیْنة 2، عَجّلْ عَلَیٰ سُکَیْنَة
برگرد تا رقیه بی هم سفر نباشد

 

محمد جواد شیرازی

12/9/93


1 مصرع اول برگرفته از غزلی از سلمان ساوجی شاعر قرن هشت هجری شمسی هست.

"ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد

در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد"

2 حامی الظعینة از القاب حضرت عباس علیه السلام هست به معنای حامی زنان خیمه نشین و اهل حرم

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۲۲:۱۹
عبدالرقیه