سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 1- محرم :: شب 12 محرم ورود اسرا به کوفه» ثبت شده است

رنگ از رخم پریده، بهارم خزان شده
من زینبم که همسفرم ساربان شده

بالم شکسته و بدنم تیر می کشد
طوری مرا زدند که قدم کمان شده

از وقت حمله سوی حرم، هر چه گشته ام
انگار چند طفل، کم از کاروان شده

گویای داغ زخمِ سرت در دل من است
این خونِ تازه ای که ز محمل روان شده

إبن نُمیرِ خیر‌ندیده به گونه ات...
تیری زده که داغ و بلایی گران شده

تا جان نداده حرف بزن با رقیه ات
از قتلگاه رد شده و نیمه جان شده

دیدی به آل فاطمه خیرات داده اند؟!
بین گلویم این همه غم استخوان شده

سهم منی که کرسیِ تدریس داشتم
در کوفه، هتک حرمت و زخم زبان شده

اُم حبیبه دید و نفهمید زینبم
بس که رخم شکسته و چون ارغوان شده

با خواهرم به کوفه چنان خطبه خوان شدیم
ذکر ابالحسن سخن کوفیان شده

مردان سالخورده ی کوفه به یکدگر
گفتند: حیدر آمده، تیغش عیان شده

زیباییِ عروج تو را گفتم آن چنان
ابن زیاد مانده و لال از بیان شده

خیلی دلم گرفته، علی اکبرم کجاست؟!
ای ماه روی نیزه، زمان اذان شده

کار مرا ببین به کجاها کشیده که
زندان، سرای زینبِ بی خانمان شده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۳ ، ۰۳:۴۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، محرم ۱۴۰۱

منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم
با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم

خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید
او هم دگر فهمید که بی سایه بانم

با این لباس پاره و وضعی که دارم
همراه با یک لشگر از نامحرمانم

دوره شدم از هر طرف شلاق خوردم
رویم کبود و مثل مادر قدکمانم

ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم
وقتی که کامل شد رخت در آسمانم

در محمل بی پرده رفتم بین انظار
شاگردها دادند با طعنه نشانم

همسایه ی سابق مرا خیرات بخشید
آتش گرفته بند بند استخوانم

دریاب حال دختر دردانه ات را
اشک یتیمی اش زده آتش به جانم

شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر
فرزند بد‌کاره زده زخم زبانم

با خطبه هایم خوار کردم بی حیا را
صوت پدر خارج شد انگار از دهانم

میخواست زین العابدین را سر ببرد
سینه سپر کردم که باشد در امانم

لب های تو خونی شد و من دردم آمد
آشفته از برخورد چوب خیزرانم

باور نمی کردم که در زندان بخوابم
باور نمی کردم شود این امتحانم

نذرم شده این که بیایم اربعینت
تا قبر خاکی ات، اگر زنده بمانم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ محرم ۱۴۰۰

ماه تمامم، خسته و مهجور ماندم
ای وای از آغوش گرمت دور ماندم

خسته شدم از بس که طفلان را شمردم
جای تمام بچه ها شلاق خوردم

اطراف محمل قاتلانی مست بودند
بی رحم هایی پست و سنگین دست بودند

دیدی که در گرمای سخت و بی امانم
فورا سرت از روی نی شد سایه بانم

سختی هجرانت چه کاری داد دستم
دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم

از بس مرا این داغ ها پیر و کمان ساخت
اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت

کوفه نگو شهر مریدان دروغی
کوچه به کوچه هی شلوغی هی شلوغی

شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد
وادی سخت دختران مرتضی شد

طاقت نیاوردم وجود لات ها را
با گریه برگردانده ام خیرات ها را

تسبیح می گفتم به لب، شد نیمه کاره
با دست، سوی خواهرت کردند اشاره

خیلی هوای غیرتت را کرده بودم
وقتی میان محملِ بی پرده بودم

هر کوچه که دیدم زنی، اهل عفافی
گفتم ببینم مقنعه داری اضافی؟!

همسایه ی دیروز، بر ما انگ می زد
شاگرد تفسیرم مرا با سنگ می زد

من که به روی دامنت سر می نهادم
آشفته حال از مجلس ابن زیادم

با ذوالفقار خطبه ام پیکار کردم
ابن زیاد بد دهان را خوار کردم

وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز
زندان ندیده بود زینب، دید امروز

بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟!
قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد

امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر
در قلب خواهر تا ابد هستی برادر

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۳۶
عبدالرقیه

السلام علیک یا بنت امیرالمومنین

 

دانلود صوت این شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

ذکر لبهام یکسره زینب

هست علیا مخدّره زینب

از امامش محافظت میکرد

میمنه تا به میسره زینب

 

می کشم از مصیبتش فریاد

چقدَر بین راه می افتاد

پای این روضه باید اصلا مرد:

«دخَلَتْ زینبُ علی بْنِ زیاد»

 

دوری از یار سهم زینب شد

مایه ی اقتدار مذهب شد

موی او شد سپید از بس که

پدرش در مقابلش سَب شد

 

گوییا اینکه برده اند از یاد

که علی کرده کوفه را آباد

کوفه با دخترش چه ها کرده

خوب مزد امامتش را داد

 

قد زینب زطعنه ها تا شد

بعد سقا اسیر غمها شد

آنقدَر در جهان بلا دیده

لقبش «کعبةُ الرّزایا» شد

 

زینب و چشم بی حیا ای وای

زینب و شاه سرجدا ای وای

او سوارِ کجاوه ی عریان

دلبرش روی نیزه ها ای وای

 

#مهدی_علی_قاسمی ۹۴/۸/۱۰

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۹
مهدی علی قاسمی