سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 2- صفر :: شب 30 صفر شهادت امام رضا» ثبت شده است

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، شب شهادت سال ۱۴۰۱

شدی به زهر حرامی دچار، افتادی
به راه حجره به چشمان تار افتادی
شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی
نوشته اند که پنجاه بار افتادی

به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را
عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را

دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی
اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی
تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی
شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی

به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی
به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی

گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید
عبای روی سر از هتک حرمتت گریید
میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید
دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید

نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش
زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش

به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را
طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را
از آستان خدا خواستی شهادت را
صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را

به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا
هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا

هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی
اسیر خنجر خولی تندخو نشدی
به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی
هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی

چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه
حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۰۴:۵۵
عبدالرقیه

چه مجلس دعا روم، چه مجلس بکا روم
اگر بدون اذن صاحبم روم، خطا روم

منی که کل عزتم به دست های مهدی است
ضرورت است محضرش، بدون ادعا روم

تمام هستی ام تعلّقِ به اوست والسلام
مرا به دیگران حواله ام دهد، کجا روم؟

خدا کند که مثل ابتدای خلقتم فقط
محب اهل بیت باشم و به آن سرا روم

همیشه از بساط روضه‌خانه خیر دیده ام
ازین محیط خیمه و حسینیه چرا روم؟

دلم شکسته و دوا به درد من نمی خورد
طبیب گفته زودتر به مشهد الرضا روم

دعای من که حبس شد، به آسمان نمی رسد
مگر رضا دعا کند مرا، به کربلا روم

فدای غربتش شوم که روی خاک ناله زد:
به سوی حجره ام خدا توان بده مرا روم

چقدر خورده ام زمین میان راه حجره ام
به خانه با تنی که شد به درد مبتلا روم

حصیر خانه را به چشم خیس جمع می کنم
به یاد روضه ی حسین، محضر خدا روم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۰۴:۵۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ۳۰ صفر ۱۴۰۰

از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد

چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟!
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟!

رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده
مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده

شمس نورانی افلاک، زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی

بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است

به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی

میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟!
جای در، شعله به جان جگرت افتاده

عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای
رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای

خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!

نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است

خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد

غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد

بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند

حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت

دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد

داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۰ ، ۲۰:۲۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ مجالس آخر ماه صفر ۹۹:

۱_ لینک صوت روضه

۲_ لینک صوت واحد

سینه ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان
عالم آل محمد، نفسی بیش بمان

نفست گشته بریده، به خودت می پیچی
مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی

نوکرت از غم و از غربت تو می میرد
خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد

ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن
بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن

جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن
پسرت آمده چشمان ترت را وا کن

تو که نورت به زمین و به زمان می تابید
چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟!

یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه
هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه"

یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای
خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای

خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی
چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟!

خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت
نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت

بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟
پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست

قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو
پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو

قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید
خنجری کند به اطراف گلویت نکشید

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۹ ، ۲۱:۵۳
عبدالرقیه

قال الرضا علیه السلام:  إِنَّ یَوْمَ قَتْلِ اَلْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا أَرْضُ کَرْبَلاَءَ أَوْرَثَتْنَا اَلْکَرْبَ وَ اَلْبَلاَءَ إِلَى یَوْمِ اَلاِنْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ اَلْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ اَلْبَاکُونَ فَإِنَّ اَلْبُکَاءَ عَلَیْهِ یَحُطُّ اَلذُّنُوبَ اَلْعِظَامَ

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۳۰ صفر ۹۸

 

بر روی خاک بال و پرت می کشی چرا؟!
با اشک، سرمه بر نظرت می کشی چرا؟!

با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است
اینقدر آه از جگرت می کشی چرا؟!

بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک
پنجه به خاکِ دور و برت می کشی چرا؟!

مانند بچه مرده فقط داد می زنم
داری عبا به روی سرت می کشی؟! چرا؟!

در هر قدم، دوبار می افتی به روی خاک
تا حجره جسمِ محتضرت می کشی چرا؟!

گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه می شوی
کار از دو چشمِ شعله ورت می کشی چرا؟!

از حال می روی به سر و صورتت نزن
عکسِ غلاف در گذرت می کشی چرا؟!

تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند
وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند

چشمت اگرچه تار ولی روی یار دید
خواهر نبود محضرت اما پسر رسید

قربان پلکِ زخمی ات از ماتمِ حسین
بر خاک حجره باز نمِ گریه ات چکید

سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد
آمد جواد و از رُخت ای ماه بوسه چید

پیراهنت دریده نشد بین گرگ ها
بالاسرت عزیزِ دلت، پیرهن درید

قلبت به یاد روضه ی اربابِ بی کفن...
وقتِ وداع با پسرش، تند می طپید

آمد حسین با سر زانو، نفس زنان
وقتی علی به روی زمین داد می کشید

صورت به صورت پسرش زار می زد و...
با چشم خیس هلهله و خنده می شنید

پاشیده بود میوه ی قلبش به زیر پا
تکه به تکه چید علی را روی عبا

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۵
عبدالرقیه

من را نگاهی کن که محتاج نگاهم

غیر از تو را در این جهان هرگز نخواهم

 

بیچاره ای هستم که از تو دور ماندم

آقا ببین افتاده ای در عمق چاهم

 

خوبان همه خود را کنار تو رساندند

راهم بده آقای خوبم، روسیاهم

 

آلوده ای غرق گناه وشرمگینم

بی تو علی موسی الرضا من بی پناهم

 

من از گدایان در باب الجوادم

در انتظار لطف بی پایان شاهم

 

از زهر ، خیلی ناتوان گشتی بمیرم

تا صبح محشر از غم تو غرق آهم

 

خواهر نبود اما پسر آمد کنارت

باناله می فرمود : رفتی تکیه گاهم؟

 

اما نبودی کربلا جد غریبت

فریاد زد خواهر برو از قتلگاهم

 

زینب صدا زد در میان دود و آتش 

بنگر برادر دشمن و این خیمه گاهم

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۰۴:۵۶
مجتبی قاسمی
گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم
 
هجر حرم صدای مرا در می آورد
با چشم خیس، پاره گریبانِ مشهدم
 
دیشب شکست بغض من و در تخیلم...
در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم
 
با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس
رفتم به پایبوسی سلطان قدم قدم
 
وقتی نسیم، روی سرم دست می کشید
شاید خودش رسید برای خوشامدم
 
ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم...
یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم
 
با ذکر یا امام رضا کیف می کنم
هر صبح و شام بر صلواتش مقیدم
 
در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن
در انتظار پیچشِ زلفی مجعدم
 
کفر است اگر که عشق رضا، رافضی منم
دین گرکه مهر و عشق رضا نیست، مرتدم
 
آقاست آن قدر که می آید سه مرتبه
هر مرتبه به سوی خراسانش آمدم
 
هربار پشت پنجره فولاد مانده ام
از شهر طوس کرب و بلا گشته مقصدم
 
یابن الشبیب خوانده ام و سال های سال
از غربت حسین پر از داغ بی حدم
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۱۱
عبدالرقیه

آقا سلام امام رضا، أیها الرئوف

برگشته ام به سوی تو یا أیّها الرئوف

 

زانو زدن، زمان رسیدن سعادت است

سجده به سوی گنبدت اوج لیاقت است

 

بر صورتم همینکه غبار حرم نشست

بغضم میان هق هق طفلانه ام شکست

 

مانده اگرچه بر رخ زردم نشانِ شرم

آرام شد دلم، دمِ باب الجواد گرم

 

شرمنده ی تو مانده ام و گریه می کنم

اذن دخول خوانده ام و گریه می کنم

 

وقتی دلم شکست، چه مرغوب می شود

آشفتگی و حال بدم خوب می شود

 

خالی است دست من کرمت را نشان بده

یک کنجِ دنج، از حرمت را نشان بده

 

من آمدم نگاه رئوفانه ام کنی

عقل از سرم بگیری و دیوانه ام کنی

 

بیمار نفسم و به تو رو کردم ای طبیب

مثل غریبه ها به تو رو کردم، ای غریب

 

گفتم غریب و سوخت دلم یاد غربتت

لعنت به مردمی که شکستند حرمتت

 

آزار دادنِ تو فقط بود ذکرشان

لعنت به واقفیه و آن طرز فکرشان

 

اصلا نبود این همه طعنه سزای تو

خیلی دلت شکست، بمیرم برای تو

 

از دست خشک مغزی آن ناسپاس ها

آخر شدی اسیر قیافه شناس ها

 

لعنت به هر کسی که نفهمید کوثری

از نسل مادری و ز اولاد حیدری

 

مأمون کجاست تا که ببیند امیر کیست؟!

شاهی که هست وارث یومُ الغدیر کیست

 

مأمون کجاست تا که ببیند شبانه روز

طوف حرم کنند مریدان تو هنوز

 

ما کیف می کنیم، بیا احتجاج کن

اهل کتاب را به سخن هاج و واج کن

 

بر هر کلام و هر سخنت فخر می کنیم

پیش همه به داشتنت فخر می کنیم

 

ما بی خیال جنت و پاداش آخرت

شادیم... چون شدیم دو روزی مجاورت

 

این گریه های باهم ما را قبول کن

دل، پهن کرده ایم به پایت، نزول کن

 

تو قول داده ای که سه جا یاری ام کنی

در لحظه های سخت هواداری ام کنی

 

روضه بخوان که پای نفس هات دق کنم

یابن الشبیب را به خودم منطبق کنم

 

گفتی عزیز فاطمه شد دور از وطن

گفتی که جد بی کس من ماند بی کفن

 

گفتی گرفت روضه اش از دیده هام خواب

با کام تشنه ماند میانِ دو نهر آب

 

وقت نبرد، خدعه و نیرنگ می زدند

از هر طرف به سوی تنش سنگ می زند

 

در دست های خولی و شمر و سنان چه بود؟!

گفتی زدند جد مرا با هر آنچه بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۳۹
عبدالرقیه

معراج من یعنی که غمخوار تو باشم

آواره ی کوی علمدار تو ‌باشم

 

گفتم سگ کوی تو هستم تا کمی هم

در زندگانی ام وفادار تو باشم

 

در این دو ماهه زیر و رو کردی دلم را

آوردی ام در روضه تا یار تو باشم

 

آقا اگر سربار تو بودم ببخشید

می خواستم من هم عزادار تو باشم

 

من را چه کار اصلا به مزدِ این دو ماهه

کاری نکردم که طلبکار تو باشم

 

یک خواهشی دارم فقط، جان رقیه

بگذار تا آخر گرفتار تو باشم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۸:۵۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رستمی

دانلود صوت دکلمه خوانی شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

 

ای کوثر طهور، از این باده سر نکش

آتش به حالِ درهم ماه صفر نکش

 

عالم بدون روی تو تاریک و تیره است

خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش

 

پنجاه بار، در وسط این گذر نیفت

پنجاه بار، بر دل عالم شرر نکش

 

اینقدر پیش چشم همه، یاد مادرت

در پشت درب خانه ی خود دردسر نکش

 

بال و پر هزار مَلک فرش راه توست

شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش

 

دیگر شبیه مارگزیده به خود مپیچ

دامن به خاک حجره بیا و دگر نکش

 

خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب

وقت وداع، دردِ فراق پسر نکش

 

با قطره قطره بارش چشم بهاری ات

تصویر روضه ی پسر و یک پدر نکش

 

هرکار هم کنی پسرت پا نمی شود

بس کن حسین، این همه آه از جگر نکش

 

بس کن حسین، زینبت از هوش می رود

پنجه به خاک در برِ او اینقدر نکش

محمدجواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۲
عبدالرقیه

خوشم از رعایای شمس الشموسم
گرفتار عشق انیس النفوسم

کجا بی پناهم در این وادی عشق
پناهنده ی لطف سلطان طوسم

اگر بدترین بنده باشم که هستم
میان حریمش سراپا خلوصم

شفا می دهد خاک روی لبانم
اگر خاک صحن رضا را ببوسم

ز بس با شراب محبت عجینم
بدون محبت خمارم، عبوسم

دهان وا نکردم به مدح بزرگی
فقط حرف سلطان شود، چاپلوسم

امیر عطوفم سلامٌ علیکم
امام رئوفم سلامٌ علیکم


چه خوب است پشت و پناهم تو هستی
همیشه فقط تکیه گاهم تو هستی

اگر رو سپیدم غلام تو هستم
امیدم اگر رو سیاهم تو هستی

چه پیوند خوبی است بین من و تو
منم رعیت و پادشاهم تو هستی

کسی که برایم نموده همیشه
بساط دعا را فراهم، تو هستی

نمی خواهم از تو به غیر از خودت را
تمنای اشک نگاهم تو هستی

جنون من از حد گذشت و پس از این
تمام ثواب و گناهم تو هستی

خودت تا به مشهد دلم را کشاندی
غبار دلم را به لطفت تکاندی


به این دل که پر زد سویت عاشقانه
بده گوشه ای از حرم آشیانه

رضاجان، رضاجان، رضاجان، رضاجان
شده ذکر تسبیح مان دانه دانه

رسیده به ما عشق، سینه به سینه
کشیدیم این بار، شانه به شانه

نوای مرا می خری از کرامت
میان نواهای نقاره خانه

ز بس جامعه خوانده ام، هر فرازش
شده بین آب و گلم جاودانه

رئوفی و طاقت نداری ببینی
شود اشک چشم گدایی روانه

به من دل بریدن نمی آید اصلا
به تو راندن من نمی آید اصلا


دلت را شکسته گناه زیادم
ولی آمدم، پشت باب الجوادم

زمین خورده ام من، ولی با نگاهت
به شوق طواف حرم ایستادم

همیشه زدم بوسه بر آستانت
سرم را به خاک سرایت نهادم

بزرگانِ خدامِ صحنِ شمایند
خلیل و سلیمان و یعقوب و آدم

تو عیسی دمی؟! نه... به قرآن قسم که
مسیح است در معجزاتش رضا دم

زمانی که جان می رسد بر دهانم
بیا و برس آن دقیقه به دادم

چه کم می شود از تو من را بخوانی؟
مرا مثل سلمانی خود بدانی؟


امان از دمی که مصیبت چشیدی
زمین خوردی اما زمین را ندیدی

اباصلت بر صورتش زد همین که
عبا را به روی سر خود کشیدی

چه تکرار سختی است در بین کوچه
نشستی... دویدی... نشستی... دویدی...

الا ای امیری که شمس الشموسی
چه خاکی شدی تا به حجره رسیدی

لبت تشنه بود و چنان اشک شمعی
به یاد غریبی جدت چکیدی

خودت روضه خواندی که ای شمر ملعون
لبِ تشنه جد مرا سر بریدی

چه خوب است در لحظه ی احتضارت
جواد الائمه رسیده کنارت

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۵۴
عبدالرقیه