ألا ای چاه گشتم بی کس و تنها، خبر داری؟
شبانه دفن کردم همسر خود را، خبر داری؟
در این نه سال مثل کوه پشتم بود زهرایم
بدون فاطمه شد پشت حیدر تا، خبر داری؟
صدای خنده های قاتل محسن که می آید
دو چشم مجتبایم می شود دریا، خبر داری؟
درون کوچه گم شد گوشوارِ همسرم اما
حسن می گشت دنبالش، نشد پیدا؟ خبر داری؟
خسوف چهره اش را وقت غسلش تازه من دیدم
نمیدانم چه شد با دختر طه، خبر داری؟
ردِ پای حرامی روی درب خانه ام مانده
چه کرده آن لگد با پیکر زهرا، خبر داری؟
عیادت آمدند اما برای طعنه بر زهرا
چقدر آزرده شد از طعنه ی آنها، خبر داری؟
به گریه زینبم می گفت: روز آخری مادر
به سختی شانه زد موی مرا بابا، خبر داری؟
جدایی بینمان افتاد اما وعده ی ما شد
درون قتلگه در ظهر عاشورا، خبر داری؟
محمد مهدی شیرازی