یَا صَاحِبِی فِی شِدَّتِی...
اگرچه جنس بی بهای دور ریز و مانده ام
فدای صاحبم شوم که از درش نرانده ام
هر آن زمان که بی پناه و خسته خورده ام زمین
به دست خود مرا بلند کرده و تکانده ام
بلای آخر الزمان مرا اسیر خود نکرد
نگاه صاحب الزمان از این بلا رهانده ام
به غیر از او که وقت حاجتم، معطلم نکرد
به هر کسی که رو زدم همیشه سر دوانده ام
خراب و لاابالی گناه بوده ام ولی
دلش نیامد و خودش به روضه ها کشانده ام
ازین برو بیا دلم مقید حسین شد
به اشک روضه های خود، حسین پرورانده ام
اگرچه دورم از حرم، دلم میان کربلاست
سلام وقت هر سحر، به کربلا رسانده ام
فدای داغ و غربت امام های تشنه لب
مصیبت جواد را به سینه ام نشانده ام
غریب مثل مجتبی و تشنه لب چنان حسین
برای داغ اعظمش همیشه روضه خوانده ام
چگونه می شود که همدمت مقابلت شود؟!
در این غریبی زیاد و بی حساب مانده ام
به یاد جسم روی بام و جسم زیر آفتاب
همیشه از دو دیده، اشک بی امان فشانده ام
محمد جواد شیرازی