آمدم تا رشته ام را بر درت محکم کنی
زندگی ام را به ذکر دائمت، توأم کنی
با تضرع، زیر لب دارم صدایت می زنم
تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی
شرمسار و سر به زیرم که سبب شد نامه ام
باز هم گریه برای معصیت هایم کنی
خسته ام از خدعه های نفس، از طول امل
آمدم یابن الحسن، دیگر مرا آدم کنی
صاحب من، خیرخواهم، سایه ی بالاسرم
می شود قلب مرا خالی ز نامحرم کنی؟
از تو بر می آید آقا معجزاتی اینچنین
التماست می کنم، چشم مرا زمزم کنی
دوری از کرب و بلا دارد مرا دق می دهد
کربلایی کن مرا تا راحت از این غم کنی
دوست دارم یاورت باشم به اشک بر حسین
ساعتی که گریه بر آن ماتم اعظم کنی
جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب
گوشه ی مقتل، نظر بر پیکری درهم کنی
محمد جواد شیرازی