سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاسوعا» ثبت شده است

میان خنده ی دشمن گرفتارم به دشواری
کنار علقمه جان می دهی یارم به دشواری
مرا انداخته داغت علمدارم به دشواری
چگونه از نگاهت تیر بردارم به دشواری

میان آسمانم ماه بودی، مُنشقت کردند
به ضرب گرز سنگینی به حیدر ملحقت کردند

خمیده آمد سویت، تنت را مختصر دیدم
نشستم بر تن آشفته ات چون ابر باریدم
چنان مصحف دو دستت را به اشک دیده بوسیدم
چرا شرمنده ای؟! از آب که چیزی نپرسیدم

به پای عهد خود آخر گذشتی از سر و جانت
خودم دیدم که مانده روی مشکت جای دندانت

دو بالت شد جدا از پیکرت با ضربه ی شمشیر
کمانداران رها کردند از چله هزاران تیر
اگرچه پیکرت شد از هجوم تیرها تسخیر
به چوب پرچمت تیری نخورده ماه عالمگیر

سه شعبه، دیده ات را زیر و رو کرده ابوفاضل
سکینه دیدنت را آرزو کرده ابوفاضل

نمانده خیلی از آن قد و بالای دل آرایت
نمانده چیزی از آن چشم های ناز و زیبایت
تو که تا علقمه رفتی چرا خشک است لب هایت؟!
یل ام البنین، زهرا شود دیگر پذیرایت

پس از غم های طولانی بیا یک خواب راحت کن
سرت را روی دامانش گذار و استراحت کن

برای ماندن و برگشتنت انگار راهی نیست
میان خیمه، غیر از چند تا کودک، سپاهی نیست
برای زینبم بعد از کفیلش تکیه گاهی نیست
عمود خیمه ات را می کشم، یعنی پناهی نیست

ببین عباس این زن ها ز بس که آبرومندند
گره روی گره بر روسریِ خویش می بندند

نصیبت علقمه بود و نصیبم می شود گودال
چه گودالی که خواهد شد ز سنگ و نیزه مالامال
امان از هتک حرمت ها، امان از غارت و جنجال
شود در پیش چشم اهل خیمه پیکرم پامال

دو چشم نافذت را بستی و خون شد دلم عباس
قد رعنای کوچک گشته ات شد قاتلم عباس

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۰۴
عبدالرقیه

جگر علقمه وقت گذرش تیر کشید
قلب خورشید ز داغ قمرش تیر کشید

تیغ تا اینکه به دستان علمدار رسید
پسر ام بنین، بال و پرش تیر کشید

با سر زانو و با گردنِ مرکب، بی دست
با چه وضعیتی از چشم ترش تیر کشید

متحیر شدنِ باب حوائج یعنی...
آب تا ریخت تمام جگرش تیر کشید

تا عمود آمد و ماه رخ او منشق شد
سرش از روضه ی فرق پدرش تیر کشید

یک به یک با دل خون در وسط دشت، حسین
از تن بی رمق و شعله ورش تیر کشید

داد از دست، حسین بن علی رکنش را
پای جان دادن سقا کمرش تیر کشد

ناله ی بی کسی از جان زد و دق کرد حسین
پشت هم بوسه به قرآن زد و دق کرد حسین


روضه مکشوفه شد از دلهره در هر قدمش
دست بر دست زد از داغ دو دست قلمش

اهل خیمه همه ماندند چه شد تا که حسین
راهی خیمه ی سقا شده با قد خمش

ریخت قلب همه آن لحظه که ارباب کشید
آه از داغ علمدار و عمود از حرمش

چه بگوید به سکینه که ابالفضل کجاست؟!
چه بگوید که چه آمد سر باب الکرمش؟!

گرچه افتاد علمدار علم پابرجاست
رفت زینب سوی میدان که بگیرد علمش

نیست عباس ببیند ز عطش طفل رباب
چقدر سخت شده هر دم و هر بازدمش

کودکی در وسط خیمه، روی خاک حرم
تشنه از بس شده، خوابیده به روی شکمش

بعد عباس، بنی فاطمه مضطر شده اند
لشگری منتظر غارت معجر شده اند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۰۸:۴۲
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، صبح تاسوعا محرم ۱۴۰۱

به جز عطای درش را کرم نمی دانم
هر آنچه غیر غم اوست غم نمی دانم

غلام کوی حسینم، هر آنچه او خواهد
اگر مرا بزند هم ستم نمی دانم

حسین از کرمش خواست نوکرش باشم
محبتی که به من کرده، کم نمی دانم

به غیر گریه چه کردم مگر که از طرفش
رسیده خیر و عطا پشت هم، نمی دانم

کجاست مبدأ و آغاز عشقِ این آقا
چه شد که این همه عاشق شدم، نمی دانم

خدا گواهِ دلم هست، هر که در عالم
نبود منتصبش، محترم نمی دانم

چقدر یاد غروب حرم گرفته دلم
نمی رسم به وصال حرم؟ نمی دانم

فدای ناله ی ارباب، بین علقمه گفت:
کجاست صاحب مشک و علم؟! نمی دانم

بگو فرات، بگو علقمه، بگو ای دشت
چه آمده سر آب آورم، نمی دانم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۲۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز تاسوعا سال ۱۴۰۱

فراق، منع نموده وصال رویت را
ولی دوباره دلم کرده آرزویت را

به قلب خویش نظر کرده ام، حلالم کن
ندارد این دلِ آلوده رنگ و بویت را

قسم به حرمت مشک دریده ی عباس
مرا ببخش اگر بردم آبرویت را

به لوح تیره ی رفتار و خلق و خوی بدم
عطا کن از کرمت، نور خلق و خویت را

نظاره بر رخ مولاست حق بنده ی او
نشان نمی دهی از چه رخ نکویت را؟!

میان روضه ی عباس می رسی و دلم...
همیشه کرده در این روضه جستجویت را

تمام بغض تو از حال شرم عباس است
به ما بگو کمی از بغض در گلویت را

بگو که قاتل عباس، یک امان نامه است
خودت بیا و بخوان روضه ی عمویت را

برای قلب رئوفت بگو چه کار کنم؟!
خدا بخیر کند روز پیش رویت را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۳۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب تاسوعا سال ۱۴۰۱

غلامم غلام ابوفاضلم
اسیر مرام ابوفاضلم
نمک گیر نام ابوفاضلم
فقیر مقام ابوفاضلم

به هر گوشه این حرف رایج شده
ابالفضل باب الحوائج شده

بخوانش خداوند فضل و ادب
به ام البنین می رسد در نسب
فدای مرامش حبیب و وهب
ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟!

شد از کودکی عاشق پنج تن
فدایی راه حسین و حسن

چنین یار ناصح کجا دیده ای؟
به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟
چنین نور واضح کجا دیده ای؟
چو او عبد صالح کجا دیده ای؟

نشد عبد هر پستِ خودکامه ای
غمش بوده داغ امان نامه ای

امان از زمان بلای عظیم
شد از تشنگی وضع خیمه وخیم
کنار شریعه، به دور از حریم
چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم

دلش یاد یعسوب دین کرده بود
به راهش سپاهی کمین کرده بود

فدایش که بی دست و حیران شد و
دم علقمه تیرباران شد و‌
خجالت کشیده ز طفلان شد و
ز یک مشک پاره پریشان شد و...

به ضرب عمودی سرش باز شد
به بالین زهرا سرافراز شد

دلش سوخت از داغ بی حد، حسین
به دستان او بوسه می زد حسین
خمیده به بالینش آمد حسین
نشد چشم او را گشاید حسین

عقیله ندارد کفیلی دگر
شده آسمان حرم بی قمر

قسم بر ابالفضل، روح صلاة
که آن سرو خوش قامت کائنات
کنار شریعه، کنار فرات
تنش خُرد شد از جمیع جهات

مگر قبر او قبر یک کودک است؟!
چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۱:۳۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ روز تاسوعا محرم ۱۴۰۰

قمرم غرقِ به خون در دل صحرا شده است
صورتش ریخته بر هم، چه معما شده است

با دو چشمی که شده تار، پِی اش می گشتم
آه چون مصحفِ پرپر شده، پیدا شده است

جای بوسه زدنم را به تنش پر کردند
تیرهایی که به هر عضو تنش جا شده است

به بغل هم که بگیرم، سر او می پاشد
چه کنم؟! وای چه بدجور سرش وا شده است

شده کوتاه چه آیات بلند قمرم
پیکرش کم شده است و کمرم تا شده است

می کشد پا به زمین و به خودش می پیچد
مُردم اینگونه که مشغولِ تقلا شده است

چشم هایش چقدر نافذ و زیبا بودند
چشم هایش چقدر ماتم عظمی شده است

این طرف گریه به دستان جدایش کردم
آن طرف قهقهه و هلهله برپا شده است

همه ی عمر، ارادت به بَنی الزّهرا داشت
ولی امروز دگر نوبت زهرا شده است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۱۳
عبدالرقیه

ثواب شعر تقدیم به روح ملکوتی شهید مدافع حرم حاج قاسم سلیمانی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب تاسوعای ۱۴۰۰

تمام عالم این شب ها پریشان ابالفضل است
دلم تنگِ نشستن زیر ایوان ابالفضل است

مسیر قرب می خواهی، برو از شارعُ العباس
صراط مستقیم حق، خیابان ابالفضل است

شفاعت کار زهرا باشد اما در صف محشر
به دست حضرت مرضیه، دستان ابالفضل است

به او ام البنین درس ادب آموخته، آری
ادب ریزه خور حُسنِ نمایان ابالفضل است

صد و سی و سه بار از دل بخوان باب الحوائج را
تمام روزی عالم از احسان ابالفضل است

نمی دانم چه دینی دارد اصلا ارمنیِ شهر
همیشه روز تاسوعا، مسلمان ابالفضل است

به جز این خانه نشناسیم، همه مدیون عباسیم
هر آن کس سینه زن گشته است مهمان ابالفضل است

نه تنها ذکر خاکی ها سخن از عبد صالح شد
میان عرشیان صحبت از ایمان ابالفضل است

فدای بچه های فاطمه بودن، مرام اوست
کفیل زینب است و حرمتش جان ابالفضل است

رقیه دارد آرامش، سر دوش ابوفاضل
دم لالایی اش ترتیل قرآن ابالفضل است

نشد تنها گذارد لحظه ای حتی حسینش را
فدایی اش شدن، همواره پیمان ابالفضل است

وفاداریِ او را جستجو از مشک آبش کن
نظر کن بر روی آن، جای دندان ابالفضل است

ابالفضلی ترین مرد جهان مهدی موعود است
امام عصر ما، پاره گریبان ابالفضل است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۲۷
عبدالرقیه

۱_ دانلود بخش اول صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ صبح تاسوعا حسینیه صنف لباس فروشان

۲_ دانلود بخش دوم صوت

یابن الحسن عموی تو را بی هوا زدند؟!
در علقمه به پیکرش از خون حنا زدند

مقتل نوشته است به قد رشید او
چندین هزار تیر، کماندارها زدند

در ازدحام هلهله، تیر سه شعبه را
بر چشم های نافذ آن دلربا زدند

در بین نخل های کنار شریعه بود...
شمشیر بر دو دست عموی شما زدند

مشک پرآب را که به دندان خود گرفت
آتش به قلب ساقی اهل ولا زدند

شرمنده ی سکینه شد و کودک رباب
با تیر تا که مشک ابالفضل را زدند

دیدند دست، در بدنش نیست، ناگهان
ضرب عمود بر سر آن مقتدا زدند

افتاد از بلندی مرکب بدون دست...
بر خاک، تا که ضربه به او از قفا زدند

وقتی رمق نداشت به تن، چند بی حیا
نیزه به پهلوی پسر مرتضی زدند

عباس رفت و خنجر و چوب و سنان و سنگ
بر جسم شاه تشنه لب کربلا زدند

یابن الحسن، همین که حرم بی کفیل شد
آتش به خیمه و حرم هَل أتی زدند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۵۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود فایل تصویری شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری
 

قربان تو و محکمه ی عذر پذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت
 
ای حجت حق، درگذر از بنده ی زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت
 
خالی شده پیمانه ی ما "أوْفِ لَنَا الْکَیْل"
ای یوسف زهرا نظری کن به فقیرت
 
هر لحظه ی ما پر شده از عطر دعایت
الحق که تو هستی همه دَم، فاطمه سیرت
 
هر جا که رسیدیم فقط مدح تو گفتیم
بگذار بمانیم همان معرکه گیرت
 
"هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم"
دلخوش به توایم و همه هستیم اسیرت
 
گفتیم بیا روضه ی عباس گرفتیم
شاید که سوی خیمه ی ما خورد مسیرت
 
ای مادر عباس اجازه بده یک بیت
ما روضه بخوانیم از آن کوه بصیرت
 
بی دست و پُر از تیر ز بالای بلندی
افتاد زمین ام بنین، ماه منیرت
محمد جواد شیرازی
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۲۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

 

دیگر میان خیمه صفایی نمانده است

جز حال گریه حال و هوایی نمانده است

 

از صبح تا غروب صدایم گرفته است

دیگر برام سوز صدایی نمانده است

 

دار و ندار من همه با هم فدا شدند

دیگر برای خیمه فدایی نمانده است

 

درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم

قدم شکسته است... عصایی نمانده است

 

باید چه کرد با بدن پاره پاره ات

وقتی میان خیمه عبایی نمانده است

 

بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟!

در فکر غارت اند، حیایی نمانده است

 

از بس که تیرها بدنت را گرفته اند

یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است

 

اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم

دیگر عموی عقده گشایی نمانده است

 

عباس جان همیشه علمدار من شدی

هر کس شهید شد تو مددکار من شدی

 

***

 

با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟!

داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام

 

خسته شدم، سرم به خدا درد می کند

از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام

 

ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم

 تا علقمه خمیده خمیده دویده ام

 

خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم

تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام

 

مانند مصحف است دو دستت برای من

با احترام روی دو چشمم کشیده ام

 

دیگر نفس نمانده برایم بلند شو

رحمی نما به آه بریده بریده ام

 

خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو

با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام

 

قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن

مانند آب مشک تو من هم چکیده ام

 

تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟

آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟

 

***

 

ضرب عمود فرق سرت را شکافته

آثار سجده ی سحرت را شکافته

 

فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک

تیغی حسود بال و پرت را شکافته

 

آبی نخورده ای و همین با وفایی ات

لب های خشک و شعله ورت را شکافته

 

از خنده های حرمله معلوم می شود

تیرش نگاه چون قمرت را شکافته

 

دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد

از بس که تیرها کمرت را شکافته

 

تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است

دشمن اگر که مشک ترت را شکافته

 

ای وای از قساوت این نیزه دار پست

مابین خاک و خون جگرت را شکافته

 

این نور فاطمه است که در بین علقمه

گرد و غبار دور و برت را شکافته

 

شکر خدا که ام بنین علقمه نبود

بالا سرت کنار من و فاطمه نبود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
عبدالرقیه