سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت حضرت زینب» ثبت شده است

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، ماه رجب ۱۴۰۱

عاشق آن است که در وقت بلا جا نزند
رو به کس جز پسر حضرت زهرا نزند

اگر از جانب بیگانه، عسل هم برسد
لب به جام عسلِ دشمن مولا نزند

عبد، اوج طمعش، یک نظر معبود است
حرصِ دارا شدن از مکنتِ دنیا نزند

آن امامی که منم بنده ی او، وقت دعا
خط روی اسم کسی که شده رسوا نزند

کاش وقتی برسد نامه ی من دست امام
نامه ام را ز سر شرم و حیا تا نزند

سفر کرب و بلا، تذکره اش در کف اوست
چه کنم تذکره ام را اگر امضا نزند؟!

جز حسینی که اسیرش شده، بر سینه ی خود
سنگ عشق احدی، زینب کبری نزند

نیزه داری به سوی ناقه ی او آمده است
کعب نی را به پرش کاش خدایا نزند

پیرزن را نظری کرد و به خود زینب گفت:
کاش با سنگ به پیشانی آقا نزند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۱۷
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، روز شهادت ۱۴۰۱

باید فراق را به وصالش بدل کنم
در زیر آفتاب، به قولم عمل کنم
پیراهن عزیز دلم را بغل کنم
یاد هر آنچه دیده ام از روی تل کنم

وقتی حسین در ته گودال اسیر بود
آن قدر تشنه بود، لبش چون کویر بود

یادم نرفته خنجرِ کُند و گلوی یار
یادم نرفته پشت و رویش کرد نیزه دار
یادم نرفته پیکر او ماند و ده سوار
یادم نرفته حکم "عَلیکُنَّ بِالفرار"

آهِ غریبی ام ز گلویم بلند شد
تا دست نیزه دار به رویم بلند شد

بی کس شدیم، ناله زدم از جگر حسین
دور از حریم، ناله زدم از جگر حسین
با هر یتیم، ناله زدم از جگر حسین
یک سال و نیم، ناله زدم از جگر حسین

ارکان قامت من ازین غم شکسته شد
بعد از حسین نافله هایم نشسته شد

وای از اسیرِ خولی و شمر لعین شدن
با دست بسته راهی هر سرزمین شدن
از کعب نیزه، خسته و زخمی ترین شدن
در بین شهر شام، خرابه نشین شدن

دیدم هر آنچه را که خیالش عذاب بود
کِی باورم به دیدنِ بزم شراب بود؟!

آزرده از مصیبت دارالخلافه ام
درمانده از بیان غمی در لفافه ام
ناراحتِ سکینه و حرفی گزافه ام
از یاد چوب دستِ حرامی کلافه ام

خیلی غرور ما سرِ آن طعنه ها شکست
آن قدر زد یزید که چوب از سه جا شکست

با زخم های مانده به هر جای پیکرم
در زیر آفتابم و در بین بسترم
ساعات آخر است که دلتنگ دلبرم
خیره شدم به کهنه لباس برادرم

از بوی خون پیرهنش جان به لب شدم
با یاد دست و پا زدنش جان به لب شدم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۲۳
عبدالرقیه

نه فقط حلم و حیا زیور زینب بودند
این دو یک جرعه ای از کوثر زینب بودند

انبیایی که به توحید سفارش کردند
بهره برده همه از منبر زینب بودند

شمع نورانی دین بود و برادرهایش
مثل پروانه به دور و بر زینب بودند

نام زیبای حسین و حسن از روز نخست
مشقِ انشا شده در دفتر زینب بودند

صف به صف اهل ملک، بهر تقرب به خدا
دست بر سینه، سر معبر زینب بودند

پسر عوسجه و عابس و نُعمان و حبیب
همه زانو زده در محضر زینب بودند

دوری از زینت دنیا و حیا از معبود
یادگار پدر و مادر زینب بودند

فخر بر رتبه نکردند شهیدان حرم
فخرشان بود همین، نوکر زینب بودند

عجمیان و علی وردی و خیل شهدا
جان فدای نخی از معجر زینب بودند

 

بندگانی که مزیّن به کمالات شدند
محو نورانیت عمه ی سادات شدند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ آذر ۰۱ ، ۰۶:۲۷
عبدالرقیه

بعد از حسین غربت عالم به دل نشست
کِشتی روزهای خوش من به گِل نشست

یاد تنش که ماند زمین، نیمه جان شدم
تا مبتلا به بسترِ بی سایه بان شدم

از آن زمان که آب نخورد آبروی من
پایین نرفته آبِ خوشی از گلوی من

یادم نرفته آینه بودم برابرش
یادم نرفته بوسه زدم زیر حنجرش

آنقدر گریه می کنم از حال می روم
انگار بازهم سوی گودال می روم

او شد اسیر خنجر و من هم اسیرتر
هر ضربه ای که خورد شدم پیر و پیرتر

همچون رقیه خواهر او هم یتیم شد
یک عمر گریه، روزیِ یک سال و نیم شد

باور کنید قبل رسیدن به کربلا
هرگز ندیده بود کسی سایه ی مرا

آن جاه و احترام مداوم تمام شد
با من یزید هم سخن و هم کلام شد

از شهر شام غصه ی عالم به من رسید
روی کبود و چهره ی مبهم به من رسید

وقت طلوع چهره ی نورانی حسین
سنگی رسید و خورد به پیشانی حسین

اشک رباب دیده ام و دلشکسته ام
بزم شراب دیده ام و دلشکسته ام

تا بین طشت آیه ی کهف الرقیم خواند
جوری زدند روی لبش جای چوب ماند

لحظات آخرم، همه چیز مرا گرفت
پیراهنی که بوی عزیز مرا گرفت

هستم خراب روضه و مجنون، هنوز هم
بوی حسین می دهد این خون، هنوز هم

در سینه آخرین ضربانم حسین شد
وقت وداع، ذکر لبانم حسین شد

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_  ۱۵ رجب ۹۸ حسینیه صنف لباس فروشها

آن بانویی که داشت نورش جلوه ی رب
آن بانویی که بود نامش زینتِ أب
آن بانویی که جلوه بخشیده به مکتب
در بستری بی سایه بان می سوخت در تب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

با صبرِ زهرایی حماسه آفریده
یک زن چگونه این همه غربت چشیده؟!
بی بی چه زجری بین نامحرم کشیده
در ازدحام دشمنانش شد معذب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

آن قدر بر دستش، نشانِ ریسمان دید
آن قدر داغ و روضه های بی کران دید
آن قدر در جسم عزیزانش، سنان دید
بر کعبه ی داغ و رزایا شد ملقب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

ای وای از داغِ چهل منزل اسیری
در شام، شرمنده شدن با سر به زیری
آیا شده با آستینت رو بگیری؟!
در شام و کوفه قامت او شد مورّب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

بزم شراب و زینب و چشمان پرخون
بودند آن جا کاش زیر چرخ گردون
یا زینبیون یا سپاه فاطمیون
بودند آن جا کاش یارانی مقرب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

دارد بساط گریه بر ارباب هر روز
یک سال و نیم آشفته و بی تاب هر روز
هم ناله می شد با رباب و آب هر روز
یاد حسینش، تشنه خوابیده است هر شب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

می دید در گودال غرق خون، تنش را
می دید با چشمان تر، جان کندنش را
می دید، دشمن می کِشد پیراهنش را
می دید جسمش می رود در زیر مرکب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

یاد حسین تشنه اش، وقت اجل کرد
یاد نظاره کردنش از روی تل کرد
پیراهن خونی دلبر را بغل کرد
جانش رسید از داغِ آن لب تشنه، بر لب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۰۱
عبدالرقیه