بعد از حسین غربت عالم به دل نشست
بعد از حسین غربت عالم به دل نشست
کِشتی روزهای خوش من به گِل نشست
یاد تنش که ماند زمین، نیمه جان شدم
تا مبتلا به بسترِ بی سایه بان شدم
از آن زمان که آب نخورد آبروی من
پایین نرفته آبِ خوشی از گلوی من
یادم نرفته آینه بودم برابرش
یادم نرفته بوسه زدم زیر حنجرش
آنقدر گریه می کنم از حال می روم
انگار بازهم سوی گودال می روم
او شد اسیر خنجر و من هم اسیرتر
هر ضربه ای که خورد شدم پیر و پیرتر
همچون رقیه خواهر او هم یتیم شد
یک عمر گریه، روزیِ یک سال و نیم شد
باور کنید قبل رسیدن به کربلا
هرگز ندیده بود کسی سایه ی مرا
آن جاه و احترام مداوم تمام شد
با من یزید هم سخن و هم کلام شد
از شهر شام غصه ی عالم به من رسید
روی کبود و چهره ی مبهم به من رسید
وقت طلوع چهره ی نورانی حسین
سنگی رسید و خورد به پیشانی حسین
اشک رباب دیده ام و دلشکسته ام
بزم شراب دیده ام و دلشکسته ام
تا بین طشت آیه ی کهف الرقیم خواند
جوری زدند روی لبش جای چوب ماند
لحظات آخرم، همه چیز مرا گرفت
پیراهنی که بوی عزیز مرا گرفت
هستم خراب روضه و مجنون، هنوز هم
بوی حسین می دهد این خون، هنوز هم
در سینه آخرین ضربانم حسین شد
وقت وداع، ذکر لبانم حسین شد
محمد جواد شیرازی
+++