سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشورا» ثبت شده است

ای که هم عزت و هم آبرو و جان منی
نه عبایی به تنت مانده و نه پیرهنی

قسمت می دهم ای ماه روی نیزه ی من
باز با زینب غم دیده بگویی سخنی

گرچه من یک زنم و تشنه ی دور از وطنم
جان فدایت که چنین تشنه ی دور از وطنی

خواستم تا که بمانم ته گودال، نشد
زد مرا با سپرش حرمله آن هم زدنی

بدنت روی زمین مانده، سرت بر روی نی
هر طرف می نگرم جلوه گری، دلشکنی

سال ها اهل کرم بودی و امروز ببین
نه به تو آب کسی داد، نه حتی کفنی

غیرت الله ببین بعد علمدار حرم
پاسخ این زن و بچه است فقط بددهنی

تا دم مرگ برای بدنت گریانم
تا دم مرگ کنم یاد غمت سینه زنی

حق بده تا که خودم را بزنم، داد کشم
ساربان کرده به دستش چه عقیق یمنی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۲ ، ۰۴:۰۶
عبدالرقیه

ثواب شعر هدیه به روح ملکوتی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
 

دانلود صوت بخشی از شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۱ محرم ۱۴۰۰

سه ساعت است که در قتلگاه افتادی
محاصره شدی و بی پناه افتادی

سه ساعت است که خون از تنت شده جاری
میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری

سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است
جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است

سه ساعت است که ناله زدی " أنا العطشان"
ترک ترک شده لب هات، قاری قرآن

سه ساعت است پرت را به خاک می مالی
چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی

سه ساعت است که دلواپس حرم هستی
به چشم تار، نگهبان معجرم هستی

سه ساعت است که در فکر غارتند این ها
به فکر بردن سود از غنیمتند این ها

سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا
شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا

سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست
هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست

سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد
به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد

سه ساعت است تو را می زند به هر حربه
به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه

سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را
سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را

چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد
میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد

به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین
سرت ز نیزه زمین خورد و رفت در خرجین

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۵:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورای محرم ۱۴۰۰

خورشید صبح فردا، بالا نیاید ای کاش
وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش

یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم
دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش

***

بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت
قرآن بخوان برایم با صوت دلنوازت

گفتی که در نمازم باشم به یادت اما
خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت

***

کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید
خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید

طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد
خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید

***

ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی
لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی

خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند
از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی

***

از من مخواه باشم خیره به قتلگاهت
در فکر خیمه باشی فردا به هر نگاهت

موی تو را دهد تاب، در دور پنجه ی خود
قاتل به روی سینه، خندد به اشک و آهت

***

خواهر نباشم اصلا ساکت اگر بمانم
اذنم بده شبیه حیدر رجز بخوانم

باید چگونه قتلِ صبر تو را کنم صبر؟!
در زیر چکمه باشی، من که نمی توانم...

***

با چشم های خیسم، آیم به جست و جویت
از هر طرف بیاید تیر و سنان به سویت

ای وای اگر ببینم، کرده است بین مقتل
از روی کینه قاتل، با ضربه پشت و رویت

***

اصلا بگو چگونه گودال را ببینم؟!
باید چگونه بوسه از حنجرت بچینم؟!

فردا که چادرم سوخت، بین سپاه دشمن
باید که رو بگیرم با پاره آستینم

***

هم تو نمی پسندی، هم حق نمی پسندد
نگذار تا که خولی بر خواهرت بخندد

شمر حرامزاده اصلا حیا ندارد
راضی مشو که فردا کتف مرا ببندد

***

پنجاه سال، با هم دیدیم هر بلایی
پنجاه سال، با هم رفتیم هر کجایی

پنجاه سال طی شد، راهی نمانده لابُد
باید ببینم انگار مقتول نیزه هایی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۵۸
عبدالرقیه

فقالوا: " انّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لاَبِیکَ..."

کس منزلتت ندید، بُغضاً لابیک
از کینه شدی شهید، بُغضاً لابیک

از هر طرفی بر بدنت سنگ زدند
وقتی که شدی وحید، بُغضاً لابیک

تا زیر و رویت کند سنان، با نیزه
پهلوی تو را درید، بُغضاً لابیک

آن قدر عصا بر بدنت زد یک شیخ
تا خون ز لبت چکید، بُغضاً لابیک

با خشم و غضب، شمر سوی قتلگهت
آمد به تنت رسید، بُغضاً لابیک

تا که بدنت را بکشد سوی خودش
گیسوی تو را کشید، بُغضاً لابیک

چرخاند تنت را که سرت را ببرد
با یک لگدی شدید، بُغضاً لابیک

با خنجر کندش چقدر ضربه زد و...
سر از بدنت برید، بُغضاً لابیک

یک لشگر بی رحم، زمان غارت
بر روی تنت دوید، بُغضاً لابیک

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۳۳
عبدالرقیه

"فرقة بالسیوفِ وفرقة بالرماحِ وفرقة بالحجارهِ وفرقة بالخَشَبِ والعصا..."

پر شده دامن همه با سنگ
می زند هر کسی به آقا سنگ
"همه کج می روند" حتی سنگ
می خورد بر عزیز زهرا، سنگ

قتلگه شد ز سنگ مالامال
آه... زهراست شاهد گودال

ناگهان تکیه داد بر نیزه
یک حرامی زدش به سرنیزه
ریختند آه... آنقدر نیزه
دفن شد جسم شاه در نیزه

نیزه ها می رسند در جنجال
آه... زهراست شاهد گودال

نیتِ قربِ پیرها با چوب
استخاره بگیرها با چوب
ضربه های حقیرها با چوب
خُرد شد چوبِ تیرها با چوب

تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال
آه... زهراست شاهد گودال

قاتل از ره رسید با خنجر
رنگ زینب پرید با خنجر
شمر نعره کشید با خنجر
از قفا سر برید با خنجر

ذات حق آمده است استقبال
آه... زهراست شاهد گودال

سرخ شد رنگ آسمان... مرکب
سینه و صورت و دهان... مرکب
آه یا صاحب الزمان... مرکب
داد او را تکان تکان، مرکب

شد تن شاه کربلا پامال
آه... زهراست شاهد گودال

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۱۵
عبدالرقیه

 

قَالَ الرِّضَا عَلَیه السَّلام:
...إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ‏ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ...
 
از نفاق بی فضیلت ها، فضیلت کشته شد
خاک عالم بر سرم دریای رحمت کشته شد
 
بی بصیرت ها به قصد قُرب سنگش می زدند
زینت دوش نبی از جهل امت کشته شد
 
چند عضو حضرتش از تشنگی حسی نداشت
عاقبت هم با لبان تشنه حضرت کشته شد
 
هرچه تیر و نیزه مانده بود رویش ریختند
با هزار و نهصد و چندین جراحت کشته شد
 
آه از آن حرفی که فرموده است مولانا الرضا
روز عاشورا عزیز ما به ذلت کشته شد
 
گفته مقتل خنجری کُند از قفا با ضربه ها...
نصّ مقتل گفته آقا با مشقت کشته شد
 
دختری که معجرش آتش گرفته ناگهان
زیر سم اسب، در هنگام غارت کشته شد
 
خواهری با دست بسته در کناره ناقه گفت:
ساقی لشگر کجایی، شرم و غیرت کشته شد
 
قاسم و عباس و جعفر، اکبر و عون و حسین
هرچه مَحرم داشتم، در چند ساعت کشته شد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۴۷
عبدالرقیه