ای که هم عزت و هم آبرو و جان منی
نه عبایی به تنت مانده و نه پیرهنی
قسمت می دهم ای ماه روی نیزه ی من
باز با زینب غم دیده بگویی سخنی
گرچه من یک زنم و تشنه ی دور از وطنم
جان فدایت که چنین تشنه ی دور از وطنی
خواستم تا که بمانم ته گودال، نشد
زد مرا با سپرش حرمله آن هم زدنی
بدنت روی زمین مانده، سرت بر روی نی
هر طرف می نگرم جلوه گری، دلشکنی
سال ها اهل کرم بودی و امروز ببین
نه به تو آب کسی داد، نه حتی کفنی
غیرت الله ببین بعد علمدار حرم
پاسخ این زن و بچه است فقط بددهنی
تا دم مرگ برای بدنت گریانم
تا دم مرگ کنم یاد غمت سینه زنی
حق بده تا که خودم را بزنم، داد کشم
ساربان کرده به دستش چه عقیق یمنی
محمد جواد شیرازی