نصیب غنچه، لبی شعله ور نباشد کاش
به سوی خاتمه، شمع سحر نباشد کاش
دوچشم مادر بی شیر، از خجالت طفل
به گریه در وسط خیمه، تر نباشد کاش
صدای گریه ی طفلی که در نمی آید
ز داغ تشنگی اش، بی اثر نباشد کاش
زمان باد وزیدن میان دشت بلا
به سوی حنجر اصغر، نظر نباشد کاش
رباب گفت به زینب دعا کن این ساعت
علیِ اصغر من در خطر نباشد کاش
نگاه آخر شش ماهه با لبی خندان
به شرمساریِ روی پدر نباشد کاش
به ضرب تیر بزرگی که همچو مسمار است
علی مشابه محسن، سپر نباشد کاش
نوشته اند سه شعبه دو گوش او را دوخت
نوشته اند ولی معتبر نباشد کاش
چگونه با علی اصغر به خیمه برگردد؟!
غم حسین ازین بیشتر نباشد کاش
پس از حسین چه کردند با علی اصغر
رباب از خبرش با خبر نباشد کاش
حرامزاده ی ملعون که بیل آورده...
به پشت خیمه به دنبال سر نباشد کاش
به روی نیزه به پیش نگاه تار رباب
میان قافله، قرص قمر نباشد کاش
محمد جواد شیرازی