روز خود را به غم هجر و فغان، شب کردم
یاد ایوان نجف سوختم و تب کردم
نکند دوست ندارد...؟! نکند رانده شدم...؟!
پای صدها نکند، گریه مرتب کردم
تا نگاهی کند آقا و ورق برگردد
زیر لب زمزمه ی زینب... زینب... کردم
کیست آبادتر از من که خراب علی ام
قامتم را سر این عشق مورب کردم
چه کنم طفل گنهکار امیر نجفم
هوس مغفرت و مرحمت أب کردم
وعده ی ما نجفش یا که به هنگام ممات
هرچه او خواست... توکل به خودِ رب کردم
محمد جواد شیرازی