عمه بنگر که عمو از روی زین افتاده
چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۱۱ ب.ظ
یا امام حسن مددی
عمه بنگر که عمو از روی زین افتاده
همه ی عرش ز بالا به زمین افتاده
دست من نیست، نفس بین دلم حبس شده
پر زخم است عموجان و چنین افتاده
جای آن سنگ، مرا سخت بهم ریخته است
از زمانی که نگاهم به جبین افتاده
زخم هایش که شمردم شده هفتاد و دوتا
یاد اصحاب شهیدش به یقین افتاده
جرعه ای آب ندادند و همه سیرابند
حضرت آب خودش تشنه ترین افتاده
به خدا من پسرِ فاتح جنگ جملم
من نمردم که عدو فکر کمین افتاده
ساربان در سر خود فکر و خیالی دارد
به گمانم که نگاهش به نگین افتاده
به خدا تابِ جداییِ عمو نیست مرا
طاقت دیدن خنجر به گلو نیست مرا
محمد جواد شیرازی - شهریور ۹۳
۹۳/۰۸/۰۷