باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید
باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید
بر من این دوریِ آقام گران می آید
همه جا جار زدم صاحبمان می آید
ای أجل صبر کن امّید جهان می آید
آخرش یار سفر کرده می آید از راه
آید از راه شبی منتقم ثارالله
یارب العفو که این بنده ی فرّار آمد
از گنه خسته شد و بر در تو زار آمد
شب قدر است ببین عبد گنهکار آمد
عاشق و در به در حیدر کرار آمد
ای خدا با همه ی جرم و خطا آمده ام
به امید کرم و لطف و عطا آمده ام
معصیت آخرِ سر نان مرا آجر کرد
بایدامشب به برت توبه ای همچون حُر کرد
نام حیدر صدف سینه ی ما را دُر کرد
رحمت واسعه اش ظرف مرا هم پر کرد
امشبی را خودِ الله عزادار علیست
هرکه را می نگرم بنده ی دربار علیست
سر او تا دمِ ابرو چه به هم ریخته است
چشمهایش شده کم سو چه به هم ریخته است
دلش از خاطره ی کوچه به هم ریخته است
یاد خونابه ی پهلو چه به هم ریخته است
فکر و ذکرش دم آخر شده زهرای بتول
شکوه ها می برد از امت خود پیش رسول
درد و دل با پسرش کرد دم آخر خود
کربلا جان تو و زینب غم پرور خود
قتلگه دور کن او را تو ز دور و بر خود
و بگو خوب ببندد گره معجر خود
کوفیان در دلشان کینه ی من را دارند
بعد تو شمر و سنان رو به حرم می آرند
#مهدی_علی_قاسمی
94/4